تاپیک تعاملی «مثالی برای سایه در انگلیسی قدرت، مینی استوری و ایده ساختن داستان»

سلام پونه جان خوبی؟ خیلی خوب بود انصافا
با اینکه تازه زبانو شروع کردی من مشکل آنچنانی تو صحبت کردن و گرامرت نتونستم پیدا کنم. یه چند تا چیز کوچیک بود که کاملا طبیعیه و به مرور زمان خودت پیداش می کنی و بهتر و بهتر میشی.
دمت گرم که مشارکت کردی. مرسی واقعا کارت درسته.
برگو که عوض کردی قشنگ حسه راوی بودن به صدات داد :))
ادامه بده حتما، این اولی بود و باید بازم ضبط کنی و بزاری تا بهتر و بهتر شی.
دنبال اشتباهاتت هم باید خودت بری و اجازه نده کسی غلطت رو بگیره. به مرور زمان خودت متوجه اشتباهاتت میشی ولی همه چی ناخودآگاه میشه مثلا همن وویس رو نگه دار یه ماه دیگه بهش گوش بده. خودت متوجه میشی که چقدر پیشرفت داشتی
من خودم یه فایل متنی داشتم که توش انگلیسی نوشته بودم درباره یه بازی بود. بعد 5 ماه باید اونو ادیت می کردم برگشتم دیدم جای کلمه meet (ملاقات کردن)نوشته بودم meat و خیلی اشتباهات گرامری ولی اصلا نمیدونستم چجوری بعد از 5 ماه متوجه اشتباهاتم شدم.
پس یه استراتژی برای بهتر شدن اینه که همچین مطالبیو حذف نکنی و چند ماه بعد بهشون سر بزنی تا متوجه پیشرفتت شی.

و یه نصیحت بهت می کنم، هیچوقت بابت اشتباهاتت دلیل نیار و معذرت نخواه چه تو زندگی چه تو یادگیری هر چیزی.
من سر همون قضیه meat تو یه انجمنی گفتم ببخشید که اشتباه شد و بد نوشتم و این حرفا یه بومی زبان بهم گفتم هیچوقت این حرفو نزن انگلیسیت عالیه. ( الان می خواستم اسکرین بگیرم ولی فیلتر ش.کنم باز نمیشه :expressionless: وصل شد میگیرم میزارم ببینی)
میخوام بگم که بومی زبانا هیچ اهمیتی به اشتباهاتت نمیدن فقط یه سری غیر بومی زبان خیلی ببخشید توهمی هستند که خیلی احساس دانا بودن می کنن و آدمو گاها مسخره هم می کنن بابت این موضوعات اینجورین
با اولین وویست نشون دادی که تو کارت جدی هستی (بقیه هم یاد بگیرن)
دمت گرم قوی باش و ادامه بده.

11 پسندیده

سلام به همه دوستان
دیگه به قول استاد کامبیز باید خجالتا رو گذاشت کنار و بیایم به سمت موفقیت.
متن صوت رو در عرض نیم ساعت نوشتم افتضاحه ولی قابل تحمل :neutral_face:و سریع تا برادرزاده ام خونشون بود ضبط کردم. هولکی .
متن داستانم اصلا به پای جذابیت دوستان نیست.
ولی خب دست گرمیه:grin: باشد رستگار شویم

8 پسندیده

wooow
سلام آقا کامبیز
مرسی واقعننن؛ شما لطف دارید
من الان خیلی ذوق کردمممم
مرسی مرسی مرسی:blush::blush::blush::blush::blush::blush:

4 پسندیده

خیلی ممنونم نسیم خانم. پادکست شما هم فوق العاده بود. آفرین :clap:
صداتون یه ملودی فوق العاده داشت انگار تو یه استودیوی خفن با تجهیزات مدرن ضبطش کردین. میشه بگین چطوری اینطوری شده؟ فوتوشاپه عایا؟ :joy:

6 پسندیده

خیلیییی خوب بود واقعنن
دمتون گرم نسیم جان
همه چی عالی بود :two_hearts::two_hearts:

6 پسندیده

منم تو کف صداشون موندم همینجوری هی دارم پلی میکنم :joy::joy::joy:

6 پسندیده

ما از شما برای کار در رادیو دعوت می کنیم :joy::joy::joy::joy:
یعنی عالی بود عالی.
ماشالا دست مریزاد :clap:

8 پسندیده

وضوح صدا از گوینده های داخل زبانشناس بهتره :grin::ok_hand:

5 پسندیده

میخوام بدونم با اینهمه تعریف شما روت میشه باز وویس نزاری نسیم خانوم؟ :grin:

4 پسندیده

سلام به همگی بالاخره داستان منم به سرانجام رسید خواستم یه کار متفاوت وشیک وتالار پسند واین حرفا بشه امیدوارم شده باشه…ببخشید که وویس ارائه ندادم…شونصد بار تلاش کردم ولی هربار تا میرسیدم سر اسم آرتیستام نمیتونستم جلو خندم رو کنترل کنم آخه داستانم حکایتها داشت وخلاصه نشد…یکمی هم داشت به رمان تبدیل میشد که دیگ جمع وجورش کردم…:blush: اسم داستانم “I found” برگرفته از داستان درس اول انگلیسی قدرت…کار من یکم سختتر شد متن ارائه دادم که اشکال گرامری وجمله بندی واملایی و… بگیرید:blush:خب بریم سر داستان:

sara999 was an ugly girl :hear_no_evil::blush:…she was a director of a company exporting and importing…But unfortunately her English was awful :cry:…so she went to Tehran because she had heard person named Mr. @Farzad_Poodineh :muscle:learning a new way…He said "I can help you learn English and you need every day repeat the words to the past, present and future, of the Milad tower :tokyo_tower:…poor Sara :hushed:…Sara tried to do the exercises, but she was afraid of heights​:tokyo_tower::persevere:…so Sara went to Rasht :deciduous_tree::cloud::umbrella: and meet new coach named Mr. @YoKambiz :basketball: famous AJ :blush: …Sara said"please help me":cry: he said “you must write a story every day on the beach :ocean: and change it the next day :hushed:…Sara said to herself"oooh my poor this is a serious coach and hard :cry::cry:…one day Sara heard the coach is talking on the phone with a person named sir. @hnaseri​:rose: about a new way of learning English “Effortless English” for deliver poor students from wandering…Sara happily shouted” oooh my God l finally found…I found​:heart_eyes:…

10 پسندیده

خیلی خب اینم داستان جدید من (Search For Meaning)

و از این به بعد سعی می کنم متن های داستان ها هم بزارم که دوستان اگه سختشونه ازش استفاده کنن

There was a boy named Adolf Hitler. Since he was a kid he's been very, very, very stupid and cruel. This has continued up until he became 35. He has had many crazy thoughts about killing and murdering people. In fact when he became 35 years old he massacred the Jews people in Germany. He pursued a cruel strategy of torturing people to prove that he can have the world. One day his grandmother found out about his behaviors. So she went to him and said: Killing people is a bad thing Adolf. Listen to your conscience plz In fact her grandmother admonished him a lot. But at the end Hitler said: get out my room you old woman, I'm Hitler and I want the world. His grandmother became so angry that slapped him on his both cheeks. She said: Don't talk to me like that you bad boy. Stop these things or I imprison you in the warehouse. Adolf started to cry and explained what he said was some unintended things that he didn't want to say. He stopped killing people and everyone was thankful to his grandmother.
اگر امکانش وجود داره لطفا همگی از این به بعد متن داستان هاشون رو هم بزارن تا اگه لغتی بود که کسی متوجه نشد بتونه از دیکشنری استفاده کنه و داستان رو بخوبی متوجه شه. اینجوری به فان موضوع بیشتر اضافه میشه.

مشارکت فراموش نشه.:blush:

9 پسندیده

خیلی عالی بود نسیم خانوم تبریک میگم شماهم هزارتا لایک دارید…:two_hearts::clap::clap::clap::blush:

4 پسندیده

به به خانومه سارا
آفرین چه داستان قشنگی
ببخشید یکم دیر گذاشتی نشد تو فایل صوتی ازت تشکر کنم :slight_smile:
به هر حال آفرین به این مشارکت دمت گرم

5 پسندیده

image

اینم مدرکی که قرار بود رو کنم :joy:

6 پسندیده

سلام سارا خانوم داستان قشنگی بود ، آفرین :clap: مرسی بابت mention :blush:

4 پسندیده

آفرین پونه خانوم، دست مریزاد ،ماشالا به اعتماد به نفستون :clap:

5 پسندیده

خیلی جالب بود. حتما سعی کنین حتی شده با خنده هم که شده داستان رو با صداتون بگین چون فکر کنم با خنده هم اتفاقا خیلی قشنگ بشه این داستان :grinning:

5 پسندیده

بله بله :joy::joy:
چقدر خوبه این
من تاحالا با کسی انگلیش صحبت نکردم به اون صورت
آفرین به پشتکار و ارادتون

3 پسندیده

خیلی خوبه ایین
خیلی باحال بودد کلی خندیدم بهش :joy::joy::joy:
خانوم جون مهربون دست مریزاد

3 پسندیده

مرسی :))
این لطف شمارو میرسونه
خیلی دوست داشتم بهتر میبود ؛ واسه دفعه بعدی بیشتر تلاش میکنم :blush:

3 پسندیده