3 ذهنیت که انگیزه شما را برای یادگیری انگلیسی دو چندان می کند

سلام به همه زبان آموزان عزیز.
دیشب پشت کامپیوترم نشسته بودم و خیره به صفحه مانیتورم. تو اینترنت دنبال یه مطلب خوب واسه مقاله امروز. ولی چی؟ اون مطلب چی باید می بود؟
دونه، دونه ایده هارو کنار هم میزاشتم. اول گفتم درباره مهارت شنیداری بنویسم، بعد گفتم شاید درباره واژگان و همینجوری داشتم ایده هارو دونه ، دونه مرور می کردم. حتی از یکی از دوستان کمک خواستم که نظرشو درباره ایده جدید بدونم. ایشون یه سری ایده دادن و اونارو کنار ایده های دیگه مرور می کردم. واقعا چی باید موضوع مقاله امروزم می شد؟
حدود ساعت دو شب بود که یه پی ام دریافت کردم و یه سوالی ازم پرسیده شد. اونجا بود که همه چی تغییر کرد. فهمیدم باید ایده هایی که تو ذهنمه رو دور بریزم و رو این موضوع کار کنم. سوال خیلی خلاصه درباره این بود: انگیزه ایشون برای زبان کمه، احساس می کنن دیگه زبان به دردشون نمی خوره و زمان کافی واسه یادگیری ندارند.
اینجا بود که گفتم این موضوعیه که باید روش کار کنم. جالبه بدونید ایده تاپیک برنامه ریزی هم از سوالات بچه ها اومده بود.
برای همین تصمیم گرفتم درباره سه ذهنیت که می تونه انگیزه شما رو برای یادگیری انگلیسی بالا ببره مطلب بنویسم.

قبل اینکه وارد این سه ذهنیت مثبت بشیم، بیاید به بزرگترین ذهنیت های منفی بپردازیم، تا این مطلب رو کاملا باز و روشنش کنیم.

بزرگترین ذهنیت های منفی چی هستند و چجوری میشه ازشون عبور کرد؟

دیگه نیازی به یادگیری انگلیسی ندارم.

شاید در نظر داشتید با انگلیسی به شغلی در کشور انگلیسی زبان برسید، ولی اون شغل رو دادن به یکی دیگه.
شاید بگید، ترامپ رئیس جمهور شده و دیگه مارو راه نمیدن آمریکا.
شاید بگید سنم برای یادگیری انگلیسی بالا رفته و دیگه فرصت بزرگی رو به روم نیست که بخوام بهش برسم.
و شاید های دیگه…
برای فرار از این “شاید ها” چه کاری میشه کرد؟

خیلی ها سریع با از دست دادن زمان، یا فرصت نا امید می شن و سری از موضوعی که بهش می پرداختن بیرون میزنن. ولی واقعا این کار درسته؟
برای رفع این مشکل، خیلی ساده نیاز به انعطاف پذیری دارید. یعنی چی؟

روزی که زبان رو شروع می کنید، حتما هدفی داشتید. مثلا گفتید:

میخوام تو خارج از کشور درس بخونم.
میخوام از ایران برم.
می خوام شغلی خوب پیدا کنم که نیاز به انگلیسی داره.
و…

جالبه بدونید این اهداف هیچوقت تا پایان راه جوون و سر زنده باقی نمی مونند. شما ماه اول به این اهداف فکر می کنید و ازش انرژی می گیرید، ماه دوم هم همینطور. ماه سوم هم همینطور ولی انرژی افت می کنه…ماه چهارم انرژی کمتر و کمتر تا اینکه دیگه اون هدف جذاب نیست.
دقیقاً همینجاست که زبان آموز می بره و می گه نمی تونم.

انگیزه یا همون انرژی ای که دربارش تو این مثال صحبت کردم، یه چیز تنها و به اصطلاح تکی نیست که تا ابد بشه روش حساب باز کرد. انگیزه نیاز به کمک داره و این کمک از هدف نمیاد، از اهداف میاد.
هر چه اهدافتون بیشتر و قوی تر باشه، در واقع انگیزتونم بالا تر میره.
شما شغل خوب می خواید؟ باشه قبول. دیگه چی؟ از انگلیسی فقط همینو می خواید؟
نه!!! میخوام فیلمهایی که می بینم هم متوجه شم. میخوام با مردم دنیا ارتباط داشته باشم و درباره فرهنگشون بدونم. می خوام لذت یه مکالمه عالی دو نفره رو حس کنم. می خوام همین شغلی که قراره به دست بیارم رو با انگلیسی گسترده تر کنم. می خوام درباره غذا های دنیا بیشتر بدونم. می خوام طراحی یاد بگیرم و آثارمو با بقیه به اشتراک بزارم و…

حالا انگیزتون چقدره؟ با مورد اول قابل قیاسه؟ مشخصاً نه. چون جلوتون هزاران اهداف دیگه، هر چند کوچیک هم وجود داره که دائماً بهتون انرژی تزریق کنه.
شما چی به این لیست اضافه می کنید؟

این رو تو ذهنتون دائماً مرور کنید. انگیزه مثله سنگ ریزست. یکی کافی نیست، شما دائماً باید برای تزئین هدفتون از سنگ ریزه های زیادی استفاده کنید. پس فکرتون رو بازتر کنید و به اهدافتون جور دیگه نگاه کنید.

من تو یادگیری زبان افتضاحم!!!

این دیالوگ رو هر موقع از هر کسی بشنوم. یاد رفیقم تو دانشگاه میوفتم. یه دوستی داشتم تو دانشگاه همیشه می گفت: من انگلیسی رو چجوری می خوام پاس کنم؟ حتی اگه استاد سوالاتم بهم بده من نمیتونم قبول شم…
این موضوع از چیز های زیادی نشات می گیره. یکیش مقایسه کردن خودمون با بقیست. چند ماهه دارید زبان می خونید ولی حس می کنید پیشرفتی نکردید، بعد دوستتون رو نگاه می کنید، می بینید خیلی جلو تر از شماست.
اینجاست که باز احتمال بیخیال شدن از زبان وجود داره. چرا؟ چون" من تو انگلیسی افتضاحم "
بیاید رک باشیم، آیا واقعا شما تو یادگیری زبان مشکل دارید؟ پس چطور یاد گرفتید فارسی صحبت کنید؟
در هنگام مقایسه، همه ابعادو در نظر گرفتید؟ دوستتون چقدر زمان برای یادگیری زبان میزاره؟ با چه روشی پیش میره؟ شما چطور؟
وقتی که به این درجه رسیدید، از خودتون سوال کنید آیا من روش درست رو پیش گرفتم؟ آیا واقعا اون طوری که باید رو زبان کار کردم؟
به جای اینکه این حس رو به خودتون منتقل کنید، یاد بگیرید راه ها، روش ها، اساتید، تجارب دیگه رو امتحان کنید تا ببینید کدومشون واسه شما خوب هستند.
تقریبا هیچ کسی تو یادگیری زبان بد نیست. چون همه زبان مادریمون رو یاد گرفتیم صحبت کنیم. این نگرش باید تغییر کنه تا همه چی به روال درست برگرده.
در وهله اول شما نیاز دارید، خودتون رو باور کنید. این تغییر نگرش یک روزه رخ نمیده، باید روز ها تلاش کنید و خودتون رو تشویق کنید تا به اون درجه برسید.
بعدش برنامه و منبعی رو انتخاب کنید که برای شما خوبن. من بهتون بگم انگلیسی قدرت رو بخونید، هیچ دلیلی وجود نداره که برای شما این مجموعه خوب باشه. پس یاد بگیرید مستقل انتخاب کنید و از اونجایی که خودتون برنامه خودتون رو نوشتید و منبع رو خودتون انتخاب کردید. جایی برای مقایسه کردن خودتون با بقیه نمی زارید.
یاد بگیرید به جای تمرکز بر روی " من تو زبان بدم" بر روی پیشرفت های کوچیکتون متمرکز شید. این باعث میشه متوجه شید که تو زبان بد نیستید، چون دائما دارید پیشرفتتون رو مرور می کنید.

پلاتو یادگیری

این موضوع رو زیاد مورد بحث قرار دادیم، تو این دو تا تاپیک به این موضوع پرداختیم ( تاپیک 1تاپیک 2).
شما در حال یادگیری هستید، همه چی خوب پیش میره، ماه ها رو به جلو حرکت می کنید و سر آخر به دیواری به اسم “پلاتو یادگیری” برخورد می کنید.
هر چی که تلاش می کنید، نتیجه ی دریافتی، مساوی اون تلاش نیست. ولی شکستن این دیوار یا بهتره بگم این دیوار ها غیر ممکن نیست.
پلاتو یادگیری خیلی چیز طبیعی ایه و تو هر زمینه که فعالیت کنید و در حال یادگیری اون باشید، رخ می ده.
پس کم نیارید و به یادگیری ادامه بدید. آروم باشید و از روندتون سعی کنید، لذت ببرید. در تاپیک دوم پلاتو یه سری راهنمایی هایی رو نوشتم که می تونید برای عبور بهتر از این دیوار ها استفاده کنید.
البته خوبیه اپلیکیشن زبانشناس، اینه دائما بهتون آمار میده و درباره پیشرفتتون بهتون گوشزد می کنه که با این موضوع بهتر کنار بیاید.

وقتی چیز های دیگه از یادگیری انگلیسی مهم تر می شن.

همه ما شغل و خونواده یا تعهداتی نسبت به جایی یا کسی داریم که باید بهشون برسیم. مشخصه زبان نمی تونه در مقابل خونواده و تعهدات کاریتون قرار بگیره. ولی یه سوال: آیا واقعا زمانی وجود نداره؟

نمی گم که همه چی رو بیخیال شید تا زبان بخونید. میگم که به یادگیری زبانتون نسبت به یه سری چیزا اولویت ببخشید. اونا چین؟
دیدن سریالی تو تلویزین مثلا کیمیا مهم تر می تونه باشه؟ یا یادگیری زبان؟ ( نزارید از سریال های ترکی مثال بزنم)
یه گوشه نشستن و تلگرام چک کردن میتونه مهم تر باشه یا زبان؟
کلی از این کار ها هستند که واقعا اهمیتشون از یادگیری زبان به شدت پایین تره. پس به زبان اولویت بیشتری بدید.
و حتما از زمان های مرده غافل نشید. واستادن تو صف بانک یا تو مسیر کار بودن و آشپزی و… همه می تونن یه کار تلفیقی با زبان باشند.

خیلی خب!!! حالا که این بحث منفی تموم شد، می رسیم به اصلا مطلب یا همون سه ذهنیت قدرتمند که انگیزتون رو دو چندان کنند:

1.من به اشتباهاتم می خندم، چون اونها هستند که منو به هدفم می رسونن

خنده دوای هر درده، ولی خنده به اشتباهاتمون در زبان میتونه نوش داروی ما باشه. اشخاصی که در یادگیری زبان موفق بودند، هزاران اشتباه انجام دادند تا موفق شن. اونقدر اشتباه کردند که قابل شمارش نیست و جالب اینه از روز اول هم قصد شمارشش رو نداشتند.

از واژه ای اشتباه تو مکالمت استفاده کردی؟ فعلی رو بد صرف کردی؟
اشکالی نداره، درستشو یاد بگیر و ادامه بده.
رفیقت به اشتباهاتت می خنده؟ رفیقتو عوض کن.

اشخاصی که موفق نمیشن، یکی از دلایلش اینه که از اشتباه کردن می ترسن. به خاطر اینه که اصلا نمی خوان اون موضوع رو امتحان کنند. بار ها شده به دوستام تو اینجا گفتم اشتباه کنید تو چالش هایی مثله let’s talk شرکت کنید، مهم نیست که اشتباه می کنید. مهم اینه از اشتباهاتتون درس بگیرید.
اگه از اشتباه کردن بترسید به مورد دوم ذهنیت های منفی ( من تو زبان افتضاحم) بر می خورید. چون معمولا کسایی که اشتباه نمی کنند، پیشرفتی هم نخواهند داشت و سر آخر به اون چیزی که باید، نمی رسند.
اشتباه بخشی از یادگیری زبانه، پس وقتی می خواید یه جمله رو بیان کنید، به گرامر و تلفظش فکر نکنید. این مثله این می مونه شما اسبی نداشته باشید، ولی بخواید روش زین بزارید.
به جای این کار جمله ای که می خواید، رو بگید، اشتباهتتون رو شناسایی کنید و کم کم بهشون آب بدید و پرورششون بدید تا به جمله ای مناسب تبدیل شن. اینجوریه که شما گرامر و تلفظ جملاتتون رو تقویت می کنید.
به بچه های کوچیک فکر کنید. به صحبت کردنشون توجه کنید، ببینید چقدر تو زبان اشتباه می کنند. چقدر تلفظ رو بد می گن؟ اگه بچه بگه: هوا چقدر گرمه (در صورتی که هوا سرده) چه اتفاقی رخ میده؟
بزرگترا می زنن تو سرش؟ یا بهش بد می گن؟ تهه تهش بگن: بابایی هوا سرده، گرم نیست که.
همه متوجه این موضوع هستند که بچه داره یاد می گیره. ولی وقتی صحبت از بزرگترا میشه همه می خوان عالی باشن. می خوان همه چی رو بدست بیارن بعد شروع کنن.
همه درونمون از این موضوع با خبریم، ولی از از انجامش سر باز می زنیم. کدوم ورزشکاری بدون اشتباه کردن حرفه ای شده؟ کدوم طراحی بدون اشتباه کردن یه آرتیست حرفه ای شده؟ کدوم شاگردی بدون اشتباه استاد شده؟
پس از اشتباه کردن نترسید و از همین حالا شروع کنید.

2.از روند یادگیری لذت می برم.

شما بگید؟ اگه یادگیری زبان یه فرآیند خسته کننده باشه و تبدیل به یک وظیفه بشه، چقدر می تونید با انگیزه بمونید؟
به یه لیست بلند بالا لغات از انگلیسی نگاه می کنید، و به زور می گید باید در روز اینقدر لغت حفظ شیم. باید فلان کتابو امروز بخونم، باید به فلان فایل صوتی گوش بدم…
گاهی وقتا مشکل از منبع و مواد یادگیری نیست. گاهی وقتا ما خودمون به خودمون بد می کنیم و می گیم یادگیری انگلیسی سخته و نمیشه خوش گذروند. انتظار داریم، موادی که برای یادگیری استفاده می کنیم، خودشون وجهه خوش گذرونی رو برامون فراهم کنن. بدون اینکه حرکتی کنیم.
برای خوش گذروندن با زبان کار های زیادی میشه کرد. برای مثال چند مورد رو بیان می کنم:

به دنبال تنوع و تازگی باشید: تنوع جزئی جدا نشدنی از زندگیه. پس سعی کنید از تنوع تو زبان استفاده کنید. فیلم ببینید، به آهنگ گوش بدید، با یه بومی زبان صحبت کنید یا کتاب های صوتی گوش بدید و…

به دنبال چیز های کوتاه بگردید: اگه بخوایم از تجربه حرف بزنیم، هر چیزی که بلند باشه معمولا به کلمات “سخت” و “خسته کننده” خلاصه میشن. پس سعی کنید برنامه یادگیریتون رو به چند قسمت کوتاه تبدیل کنید و قبل از اینکه خسته شید و انگیزتون رو برای روز بعد از دست بدید، متوقف شید. همیشه یه سری چیزای هیجان انگیز برای فردا بزارید که روز بعد هیجان زده باشید اونو ادامه بدید.

یادگیری زبان رو با فعالیت مورد علاقتون تلفیق کنید: این یکی از بخش های مورد علاقه منه. مثلا زمان طراحی به انگلیسی گوش می دم، اگه بخوام آموزشی ببینم به انگلیسی می بینم. راهنمایی بخوام به انگلیسی این کارو می کنم و… شما چی دوست دارید؟ اونو انجام بدید.

زیاد بعضی چیزا رو جدی نگیرید: جدی بودن جبهه مخالف خوش گذرونیه. فشار آوردن به خودتون شما رو از راهتون جدا می کنه. نمی گم که سخت کار نکنید، نمیگم که از اشتباهتتون یاد نمی گیرید. منظورم اینه نباید اشتباه امروزتون جلوی شما رو برای اشتباه کردن های آینده بگیره. چرا؟ چون ازش ناراحت شدید. چون جدیش گرفتید. پس آروم باشید و به راهتون ادامه بدید. جنبه اشتباه کردن و حتی مسخره شدن داشته باشید.

فقط تمرکزتون به یادگیری انگلیسی نباشه: به جای اینکه فقط به انگلیسی بپردازید مثلا به فرهنگی که حول محور زبان موجوده بپردازید. مثلا با یادگیری درباره غذاهای آمریکا و تکنیک های پخت و پزشون هم ،همون اندازه ای که باید، انگلیسی یاد می گیرید. یا چطوره اگه قصد دارید چیزی یاد بگیرید، اونو به زبان انگلیسی یاد بگیرید؟ اینجوری انگلیسی یه چیز فرعی میشه و از روندتون بیشتر لذت می برید.

یه رفیق پیدا کنید، دائماً بهتون انگیزه تزریق کنه: یه نفر رو پیدا کنید که انرژیش رو بتونه بهتون منتقل کنه. این شخص حتما نباید زبان آموز باشند، فقط کسی باشه که وقتی زمین خوردید، بهتون یاد آور شه که پشتتونه و بهتون بگه پاشید و به جلو حرکت کنید.

3.هر روز، روز تمرین کردنه.

پیوستگی چیزیه که بهش، برای رسیدن به هدف نیاز دارید. ما هممون آدمیم و روز هایی میاد که انرژیمون ضعیفه و احساس می کنیم که امروز دیگه نه!!! بعضی روزها نمی تونیم به پیشرفتمون لبخند بزنیم.
راه های زیادی رو مورد بحث قرار دادیم که چجوری میشه روند یادگیری رو تبدیل به یه فرآیند شاد کنیم. ولی اگه به این روزا رسیدیم چی کار کنیم؟

جواب سادست: یادگیری زبان رو جزئی از طبیعتت کن. بیاید با مثال این ماجرا رو شرح بدم.
مایکل جردن، بهترین بسکتبالیست تاریخ، چجوری بهترین شد؟
هر روز تمرین، روزی 8 ساعت روزی، 9 ساعت با تیم یا به صورت فردی تمرین کرد. روز هایی نبوده که از تمرین زده نشده باشه؟ چرا حتما بوده. ولی چرا هر روز تمرین می کرده؟
شاید بگید خب شغلش اونه. آره درسته. ولی اگه ازش بپرسید واسه چی تمرین می کردی، میگه چون طبیعت من اینه یه بسکتبالیست باشم و این چیزیه که من انجام میدم.
هر روز به این کار ادامه می داد، به پلاتو بر می خورد؟ بله چرا که نه. ولی واینستاد، ادامه داد. هر روز تو مسابقات بالای 30 امتیاز برای تیمش به دست آورد، رکورد پشت رکورد، جام پشته جام… واستاد؟ نه!!! به تمرین ادامه داد. چون طبیعتش بهش گفته بود تو یه بسکتبالیستی و باید بسکتبال بازی کنی.
همین مثالو میشه تو هر موضوعی، برای هر شخص موفقی زد.
طبیعت یه زبان آموز چیه؟ زبان آموزی. یه زبان آموز بدون زبان، دیگه اسمش زبان آموز نیست.
پس هر روز تمرین می کنه، دست نمی کشه، هر روز پیش میره، با زبان، شغل به دست میاره، با زبانی که بلده سفر می کنه، به خونوادش کمک می کنه، با جهان ارتباط برقرار می کنه. آیا وایمیسته؟ نه!!! همچنان به راهش ادامه میده و تا آخرین لحظه زندگیش یاد می گیره و یاد می گیره و یاد می گیره. چون طبیعتش یاد گیریه.
فراموش نکنید. ماها همه به دنیا اومدید که یاد بگیریم. و این یاد گرفتنا تا ابد ادامه دارند. هیچوقت متوقف نمیشن. پس از حالا تا ابد.

موفق باشید.

127 پسندیده

سلام و تشکر از مطالب عالی که فرمودین.
نکاتی که در این مقاله اشاره شد نکاتی هست که هر زبان اموزی در مسیر یادگیری بهش بر میخوره. قطعا همه ما روزایی رو تجربه کردیم که به شدت دچار افت انگیزه میشیم و یا هدفامون تغییر میکنه و یا دچار پریشونی از ادامه مسیر میشیم.
نکات موجود در مقاله تلنگر خوبی برای این بود که بتونم درست باهاش برخورد کنم.
ولی خب همه ما باید بدونیم واقعا تنها کسی که میتونه اخرش کمک کنه بهمون خودمونیم تا خودمون نخوایم تغییر کنیم چیزی تغییر نمیکنه .
امیدوارم همه با انرژی صد درصدی به مسیر موفقیتشون ادامه بدن. آمین :pray::v::hibiscus:

18 پسندیده

بله، همه باید نگرشمون رو تغییر بدیم و برای رسیدن به هدفمون تا آخرش پیش بریم.
تنها کسی که میتونه کمک کنه خودمونیم. باقی مردم فقط حق دارن پیشنهاد بدن.
مرسی از شما

15 پسندیده

مقالتون عالی بود :clap::clap::clap:
واقعاااا درمورد موضوعی بود که واسه همه اتفاق میوفته
من خودم بعضی روزا خیلی دلسرد میشم
احساس بی انگیزه ای بهم دست میده
حس میکنم تلاشم هییییچ فایده ای نداره
حتی شده کلی هم گریه کردم

اما عصر همون روز واقعاااا احساس پشیمونی میکنم که چرا صبح رو از دست دادم
و جبرانش میکنم

بدترین حس توی زندگی واسه من همینه که یه روز از خواب بیدارشم و احساس سرد بودن نسبت به زبان که واقعا بهش علاقه دارم داشته باشم

بازم ممنون بابت مقاله عالیتون :rose:

10 پسندیده

خواهش میکنم.
گریه چرا آخه :grin: سخت نگیرید. انگلیسی بچه خوبیه فقط باید باهاش بازی کرد

9 پسندیده

مثل همیشه عالی … وجود افرادی با پشتکار شما و دوستان دیگه تو تالار از عوامل انگیزه سازه

یکی از کارایی که باید بکنی اینکه تصمیم بگیری بخوای اون کارو انجام بدی
بنظرم برای پایان عالی هر هدفی باید شروع عالی داشت و هر چی سخت وبیشتر تلاش بشه درصد موفقیت بالاست

8 پسندیده

بله کاملا صحیحه، به جمله خوبتون یه کلمه ثبات هم اگه اضافه کنیم جمله ای بی نقص میشه.

“برای پایان عالی هر هدفی باید شروع عالی داشت و تو روند ثبات رو رعایت کرد، هر چی سخت وبیشتر تلاش بشه درصد موفقیت بالاست”

9 پسندیده

بله همینطوره …ممنونم

4 پسندیده

عرض سلام
واقعا که نمونه ای عالی از پشتکار و انگیزه هستید.
یه جورایی خود شما دیگه شدی هدف .
واقعا خسته نباشید از ای این همه تلاش.
مطلبی که ارایه دادید فوق العاده برای من تاثیرگذار بود .
سپاس

8 پسندیده

سلام. شما لطف دارید.
خوشحالم که مورد قبول واقع شده.
ایشالا لایق این همه تعریف شما باشم

7 پسندیده

چیزایی که واسم مهمه و واقعاااا بشون علاقه دارم
وقتی احساس کنم دارم ازشون دور میشم
یا
نمیشه بهشون برسم
یا
زحمتهام نتیجه ای نداره
یا احساس کنم دارم درجا میزنم

واقعااا اشکمو درمیاره
یه نمونش همین زبان

6 پسندیده

صد در صد ، شک نکنید به شیوه ی ارایه تون.

5 پسندیده

سپاس از شما وقلم توانمندتون…مثل همیشه مطالب مفید وامید بخش بود…این قضیه بهرحال برای همه کم وبیش بوجود میاد ولی اگه اراده وانگیزه منطبق با اهداف باشند رسیدن به موفقیت حتمی ترخواهد بود…
بعنوان مثال بدونیم که برای یادگیری زبان یه راه طولانی در پیش داریم و انگیزمون رو هم به همون اندازه باید تقویت کنیم که طی مسیر کم نیاریم یا اگه گاهی هم کم آوردیم بتونیم بسرعت به این قضیه غلبه کنیم و یه شروع دوباره داشته باشیم…
مشتاقانه منتظر مطالب ارزشمندتون هستیم…

10 پسندیده

واقعا خسته نباشید بابت تهیه تمام مقاله ها و اینکه از وقت خوندن خودتون میزنید و مارو تو درست خوندن زبان یا هرچیزی کمک میکنین
موفق باشین

10 پسندیده

این یه جور وسواسه. سعی کن ازش به نحو درست استفاده کنی. چون خود همین میتونه راهی واسه موفقیتت باشه.

خواهش می کنم سارا خانوم عزیز. بله کاملا درسته.:rose:

خواهش میکنم شما لطف دارید :rose:

7 پسندیده

خیلی خیلی مفید بود.استفاده کردم.این جمله رو به ذهنم میسپارم

دست شما و کسی که جرقه ی این موضوع رو در شما روشن کرد درد نکنه :smiley:

5 پسندیده

خواهش می کنم :rose:

بله دستشون درد نکنه :wink::grin:

5 پسندیده

این اهداف به نظرم از پیدا کردن شغل و سفر به آمریکا و انگلیس و غیره لذت بخش ترن

کلش آو کلنزو فراموش کردی :wink:

من ازون اول راهنمایی تا آخر دانشگاه زبانم از همه همکلاسیهام بهتر بود و خیلی مورد تشویق و تحسین و حسودی قرار گرفتم (دقیقا برعکس ای جی که میگه خاطره مدرسه رو پاک کنید)
و خاطرات بسیارررر خوبی از زبان تو مدرسه دارم
حتی یه جلسه تو دوره ی کاردانی به بچه ها درس دادم :see_no_evil: (استاد به چالش دعوتم کرد)

طبیعتم دقیقا یادگیری زبانه و از هر چیزی که مربوط به زبان باشه لذت میبرم (خداروشکر :pray: )

13 پسندیده

چه خوب که خاطرات خوشی دارین خداروشکر.
ولی من متنفرم از دوران مدرسه😂
چون اصولا معلمایی به ما میفتادن که عاشق ریدینگ خونی سریع بودن . بعد کافی بود تپق بزنی عصبی میشدن😂 نمیدونم چه کاری بود خب.با خودشون نمیگفتن بابا اخه مهارت تندخوانی از اسمون نمیفته رو سرمون که تمرین میخاد
خلاصه نمیدونم بگم خدا ازشون بگذره یا نگذره😅

5 پسندیده

آره فکر کنم 99 % آدما از زبان انگلیسی دوران مدرسه خاطره خوشی ندارن

4 پسندیده