اینم ویس پنجم,
بچه ها ویس پنجم برام سخت بود چون به جا استفاده کردن بعضی از عبارات رو نمیدونستم, در اواخر داستانم جمله مارک فراموش کرده بود رو نمیدونستم چه ساختار گرامری داره, حدسی یه چیزی گفتم.
به هر حال ایراداتی داره اما تلاشم رو کردم.
راستی من برای ویس اخرم داستانم رو نوشتم و از رو خوندم برام سخت بود بداهه بگم, ایشاله تو چالشهای بعدی بیشتر تلاش میکنم.
شرمنده سرما هم خوردم صدام گرفته
چقدر روون با لحجه و تلفظ خوب بیان میکنی, خیلی لذت بردم, به نظرم خیلی تمرین داری, تجربیاتت رو در اختیار ما هم قرار بده, @sam79 ویس شما رو هم شنیدم شما هم عالی هستین و معلومه حسابی تمرین دارید.
سلام دوستان، آخرین وویس من در چالش ششم. داستان رو سعی کردم تغییر بدهم ولی برای ارائه اش خیلی متمرکز نبودم بخاطر دخترم نشد. ممنون که گوش میدید.
Franki was an actor and his wife, Lola, was an actress. One day they invited for a summer
festival. They had to show a play without specific plot. But they didn’t have time enough to
design a good plot. Loal said ' we must succeed to improve our lifestyle, so we need to have a
good plot.' Franki said ' we can just wing it.' Lola looked concerned. Franki said ' don’t
worry , we'll get by as always.' you're phlegmatic' lola said.' And you are impatient, you see.'
Franki said. The day came and they were late because they were stuck in traffic for half an
hour. Lola said' I feel stress as I have butterflies in my stomachache'. Suddenly it dawned on
Franki that they clould play their own life. A story about a couple that man was phlegmatic
and woman was impatient. When they went on the stage, people stood to clap them. It led;
lola's stress cut down and became calm. Finally their ending show associate with happiness
for both. Franki said ' I told you everything would be ok, just you must be self-confident and
call upon your force'. 'That’s true, you're right. But you are really lucky devil.'
Phlegmatic: خونسرد
have butterflies in my stomachache': دلشوره داشتن (مثل اینکه پروانه ای توی شکم داره بال بال میزنه تعبیر خودم)
lucky devil : خوشانس
سلام ممنون از شما @sam79 . خیلی دوست دارم یه روش خلاقانه یاد بگیرم بهش یاد بدم البته آلاء هنوز دو سالش نشده بود تا عدد ۱۰ رو به انگلیسی یادش دادم و احوال و پرسی و معرفی و تا حد کم حروف. بعد دیگه زیاد وقت نمیکردم روی زبانش کار کنم و توی مهد روش مونته سوری باهاشون کار میکنند خودم فقط حرف میزنم باهاش تا حدی که گوشش آشنا بشه. فیلم هم زود حوصله اش سر میره.
سلام عزیزم
نظر لطفته والا من هنور در سطوح اولیه ی زبان اموزیم و 3ماه از دوره زبان اموزیم میگذره .
راستش منم سعی میکنم اگه وقتم اجازه بده روزی 2 ساعت گوش بدم زبان ولی خب به صورت متمرکز معمولا در 30دقیقه میشه و بقیش به همراه کارای دیگم گوش میدم
ولی اگه منظورتون تمرین خاصی واسه تلفظه باید بگم که حقیقتا من واسه تلفظم تمرین خاصی انجام ندادم حتی تکنیک سایه رو و در حقیقت این روند برای من به صورت ناخودااگاه اتفاق افتاده .
و فقط از شروع این دو چالش اخیر هست که تمرین سایه میکنیم با هم
بنابراین عنصر زیاد شنیدن برای من موثر بوده . و از طرفی همیشه حواسم هست تو متنی که بخام بخونم حواسم به نحوه تلفظم باشه
نه والا همش هموناییه که بالاتر گفتم.
من بیشتر می گوشم همین حتی با اینکه تمرکزم کمه ولی روم تاثیر داشته
حالا دختر من علاقه زیادی به کارتون داره و بخصوص کارتون مورد علاقه اش"" پپاپیگ “”
بنظر من کارتون خیلی تو یادگیری موثره ولی جدیدا هر چی رو میبینه میگه این به انگلیسی چی میشه و من واقعا نمیدونم چکار کنم چون میگن تو این موارد نباید جواب بدید چون ذهنشون ترجمه ای میشه .