🔴 چالش سوم«My POV» با عنوان «Slow Burn & Vegan»

به به ویس بارونه اینجا
جون خودم دیشب چکیدم چیزی نبود که
بعد میبینم تاریخ ویس دوستان واسه دو روز پیشه
تا شب همشو مشتاقانه گوش میدم ایشالاه
یعنی تنظیمات تالار من یجوریه اصن چرا
:face_with_raised_eyebrow:

1 پسندیده

آفرین خیییلی خوب بودی :clap::clap::clap:
مشتاقانه منتظر وویس های بعدیت هستم :blush::rose::heart_eyes:

2 پسندیده

داستان به زندان افتادن من : :point_up_2:

9 پسندیده

ایول :joy::joy::joy::joy:
به وویس های شما کمتر از عاااااااالی نمیشه گفت :clap::clap::clap::clap:

راستی چه خووووب لغات جدید داستان اصلیه رو توی داستانتون بکار بردین :ok_hand::heart_eyes:
واقعا این جز آرزوهامه ک یه روز بتونم با لغات جدید یه داستان
کلاااا یه داستان دیگه بسازم :sweat_smile::sweat_smile:

2 پسندیده

بهتون تبریک میگم آفرین.به امید شنیدن وویسهای بیشتر از شما :rose::rose:

1 پسندیده

آره بابا من تونستم شما نتونی؟ :grin:

تلاش کن حتما میتونید.

3 پسندیده

تونستن من با تونستن شوما خییییلی میفرقه :joy::sweat_smile::sweat_smile:
شما کافیه بگین “د” داستان میتمومه
من یه سه چهار بار باید بگم ددددااااااسسسستتتتااااانننن
(اونم با تشدید :joy::joy:) بلکه دوخط نوشتم :stuck_out_tongue_closed_eyes::stuck_out_tongue_closed_eyes::stuck_out_tongue_closed_eyes:

اما ایشالا “درآینده” میتونم :blush::stuck_out_tongue_winking_eye:

4 پسندیده

ان شالله یعنی اگر خدا بخواهد
خدا نمیخواد اگه شما نخواید
پس شما بخواید و تا آخرش بجنگ :rose:
و خب من یکساله دارم میخونم در نتیجه میگم د داستان بیرون میاد
منم روزای اول د هم نمیتونستم بگم ک داستان ازش بیرون بزنه
باز خوبه شما ددددداااااستتتاننن میگید :+1: بهتون تبریک میگم

4 پسندیده

سلام دوستان
وویساتون رو گوش دادم همگی عالی بودین
@KH.GH64
خیلی عالی روز به روز پیشرفت دارین ماشالله
@m-m96
داستانات عالیه…با ویس اولت که مقایسه میکنم خیلی به آینده روشنت امیدوار میشم.به قول خودت باااااریک :heart_eyes:
@sam79
خیلی خوب بودین شما.بیان کلماتتون حرف نداره آفرین :clap:
@YoKambiz
شما که دیگه نوبرین :+1: :clap:
پاشم بایستم به افتخارتون :clap::grinning:

5 پسندیده

@atineh1967
وویس شما الان تموم شد
چه خوب که بالاخره موفق شدین ضبط کنید
خییلی خوب بود.منتظر وویس های بعدیتون هستم

2 پسندیده

ایول آقا کامبیز واقعا عالی بود.
واقعا طرز بیانتون عالیه.:clap::clap::clap::clap:
میگم دیگه شما هم باید وویسهاتو با زیرنویس بدی اینقد که کلمات جدید داشت توش.
بعد از این که گفتی به کسی نگید .یه کلمه گفتید من متوجه نشدم.

5 پسندیده

ان شالله تا آخرش که حتماااا هستم :heart_eyes::heart_eyes:

:joy::joy::joy::joy::joy::joy: عالی بود واقعا ممنووونم :rose::rose::joy:

ایجااان واقعا؟!
فدات لطف داری :heart_eyes::heart_eyes:

عاقا من بااین همه انرژی مثبتی که میشوتین سمتم چهههه کنم ؟؟!! :sweat_smile::joy::sweat_smile:

5 پسندیده

drug smuggler
قاچاقچی مواد

داستان اینجوریه که ده سال من سخت کار کردم 500 هزار دلار به دست آوردم و خب تو ده سال اینقدر پول بدست آوردن فقط با قاچاقچی مواد بودن بدست میاد
بعد گفتم که به نظر احمقانه میاد با این همه پول بیام کار باغ وحش راه بندازم ( چون یه نقل قول یه جایی دیده بودم که آرزو، یعنی آرزو (اشاره به رسیدن بهشون) که ولی یادم نمیومد از کجا دیدم این نقل قولو). که خب تجارت رو راه اینداختم حیووناتی که تو باغ وحش من خریداری شدن ببر، چیتا، فیل، زرافه و سوسک بود
گفتم سوسک رو واسه این خریداری کردم که اگه چینیا خواستن نهار میل کنند واسشون تنوع ایجاد کنم ( چینی ها هر آشغالی رو میخورن)
بعد خب من پولامو به مردم قرض دادم و در رفتن و من موندمو کلی قرض.
که میوفتم زندان متوجه میشم اون نقل قول از یه گدای خیابونی بوده.
و ادامه بد بختیای داخل زندان هم سلولی شدن با یه خلافکار سیاه پوست و … :grin:
من مغزم کلا هزار جا میره موقع چرت و پرت نوشتن :joy::joy:

5 پسندیده

:joy::joy::joy:
عجب اکتی
عجب داستانی
عجب غذایی :stuck_out_tongue_winking_eye:
عجب خلاقیتی
به به
سرعت بازگوییتونم که دیگه نور
افرین استاد
بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررررررررییییییییییییییییییییییییییییکککککککککککککککککککک

4 پسندیده

همراه کچاپ یا مایونز ؟؟؟ :joy::joy::joy::joy:

2 پسندیده

همراه خردل لطفا
برشته کن قشنگ خاش خاشی
ممنون
:joy::joy::joy::joy:
جوووووون عجب غذایی

3 پسندیده

اییییییییییییییییییی …
وای خداااااا نگووووو :tired_face::confounded::confounded:

:joy::joy::joy::joy:

2 پسندیده

به به باریک
چه خوشحالم تونستین ضبط کنید
تلفظتون خیلی خوبه
پیش به سوی روزای بهتر
عالی :heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes:

3 پسندیده

اگه سوسکا نبودن ما هیچ وقت قدرت نمایی مردامونو به چشم نمیدیدم والا :joy::joy:
همچی از هفت فرسخیش کمین میکنن تا دمپایی ابری رو بشوتن .اخرش میگیم چیشد میگه خیالتون راحت رفت زیر کابینت :joy::joy::joy::joy:

3 پسندیده


داستان فراری دادن کامبیز از زندان توسط من :point_up::point_up:

10 پسندیده