آره یه همچین چالشی تو طراحی دیده بودم
دو نفر با هم داستان رو میکشیدن.
اینو میشه یه چالش جدید کرد
یه چالش جدید به اسم مثلا follow_up
3 پسندیده
ای جاااان آره آره بیا 
تازه گربه هام از هر پنگولشون یه هنر میریزه
خیییلی هم خونگی و چشم و گوش بستن 
نیای از دستت میرن
عجب تبلیغی کردم واسشون
4 پسندیده
یه حد نصاب تعیین کنیم ببینیم چند نفر پایه ن
بعدش راه بندازیم چالش جدیده رو
2 پسندیده
ایده خوبیه
یکم ولی نیاز ب صبر داریم سطح بچه ها بره بالاتر
3 پسندیده
@YoKambiz
میشه یه خواهشی کنم
البته اگه امکانش هست
متنشو بذارید
من چندبار گوش دادم متوجه نشدم
دایره لغاتم خیلی وسیع نیست
1 پسندیده
در حد وسعتون بنویسید
حتما نباید کلمات سخت توش داشته باشه
مهم اینه که دور هم کیف کنیم و اشتباه کنیم
2 پسندیده
صد در صد هم همینه
2 پسندیده
آره حالا عجله ای نیست
میتونیم بعدا چند تا چالش آماده کنیم
بعدش نظر سنجی کنیم ببینیم کدوم چالش طرفدار بیشتری داره
2 پسندیده
ایووووووول
عالی بود عالی:joy:
2 پسندیده
دوستان این متن داستان منه، اگه کلمه ایش رو نمیدونستید بپرسید که بهتون بگم 
Today i was sitting on a chair in a bar at Los Angeles and i was drinking orange juice but i don't know why i felt drunk
And the tv was turn on and it was showing news. you know i hate news but i thank god because of this time that tv was showing news channel.
BECAUSE? why?
so. i've been in a very lazy mood until i saw a breaking news on the tv . broadcaster said today lapd arrested an iranian guy named kambiz from zabanshenas. He is a dangerous man who lend 5 hundred thousand dollars to walter white. and now kambiz gonna go to the Fox river prison.
And suddenly i told to the barmaid .Did you hear that?
He is my friend. i gonna go to the prison and make him free. Because we need him in Zabanshenas.
So i went out of the war and went to CJ who was riding a donkey with one of his friends. and i told him:
Carl i wanna go to fox river prison to blow up prison with a bomb and make my friend free. I need your help. We need your gang to do it. Please help me bro.
And Cj said: Ok dude. I will help you to do this job. i have a lot of experiences about works like this.
And i said thank you buddy. Let's roll.
And me and cj and his friend rode the donkey to a ammunation store and we bought some explosive C4 and a shotgun. and we got back quickly to cj's house and suddenly i saw something and i thought it would be helpful for going to prison faster.
It was a helicopter who was belong to don vito corleone
So we stole that helicopter and quickly roie that huge helicopter to chicago. Because Kambiz was transported to a prison that is made for dangerous criminal.
So we arrived in chicago and fox river prison
And we jumped on top of the prison and cops suddenly started to shooting.
Cj's friend was injured and we hadn't any backup to help us.
So i grabbed my shotgun and started to shooting but suddenly i realized we didn't buy bullets.
And all of the cops starting to laugh at us. But it wasn't funny to me. because i threw a grenade toward the cups and i ran to kambiz cell and i saw him. He was in cell with a black guy who was a serial killer.
So i throw a flash grenade to their cell and i told to kambiz. close your eyes and put your hand on your ears and when flash grenade got blew, come out of the cell.
Kambiz was shocked and surprised. He couldn't believe it
we ran towards the helicopter and i sat behind wheels of helicopter and rod that toward a hospital beacause cj's friend was injured.
Now me and kambiz are staying by our friend's bed.
But we have no insurance to help him. We need some money. We need your green help.
5 پسندیده
خیلی خوب بود
2 پسندیده
خخخ ممنون
1 پسندیده
خیلی باحال و خلاقانه 
خیلی خوشحالم ویس شما رو متوجه شدم 
2 پسندیده
خخخ ممنونم
آره ماشالا شما هر ساعت دارید چند تا پله ی ترقی رو با هم طی میکنید
اصلا تعجب نکردم
2 پسندیده
نظر لطف تونو
من دنباله روی شما هستم
2 پسندیده
سلام، من قبل از حضورم در تالار، هر وقت let’s talkها رو میدیدم فکر میکردم قاعده اش اینه که مینی داستان و یا متن اصلی رو باید بر اساس برداشت خود از متن تغییر داد. به خاطر همین بعد از هر درس یه خلاصه از متن و یه مینی استوری از زبان خودم مینوشتم. از این بعد سعی میکنم یه برگشت داشته باشم و وویس شون رو هم ارائه بدم.
2 پسندیده
کلا چالش به این شکله:
1.تفسیر موضوع
2.تفسیر یک داستان
3.بازگویی داستان.
هر کدوم رو هر کاربری راحت بود میتونه انجام بده.
چون برای بعضیا تفسیر سخت بود بازگویی داستان هم اضافه کردیم که همه راحت شرکت کنند.
4 پسندیده
سلام من اومدم ولی دیر اومدم:wink:
من جمعه ها میتونم شروع کنم کم تمرین کردم ولی باز فرستادم:grin:
خواستم آروم بخونم ولی مکث کردم,اب نداره ویس بعدی جبران میکنم:blush:
چه خوب خودمو دل داری میدم:grin:
از روی متن خوندم
الان گوش دادم نمیدونم چراmp4 رو بهmp3 تبدیل میکنم آخرش کامل نمیاد…
10 پسندیده
خیلی عالی بود آقا فرزاد.واقعا نوشتن داستانهای جنایی جنگی دایره لغات بالایی میخواد.طرز بیانتون هم خیلی عالی شده.فقط اگه ضربه های ناشی از برخورد صدا به بلندگوی گوشی نبود همه چیز عالی بود. 
3 پسندیده
فک کنم این اولین وویس از شما بود که شنیدم.خیلی خوب بود.به امید وویسهای بیشتر
2 پسندیده