سلام دوستان
امیدوارم هر جا که هستید حال دلتون خوب باشه.
این مقاله با احترام فراوان تقدیم میکنم به مربی خودم، آقای کامبیز کشاورز امیدوارم همیشه پاینده باشند.
از روایت یک داستان تا… قدردانی از مربی
” وقتی دانشجو بودم از طرف دانشگاه به همراه سایر دانشجو ها به اردوی شمال میرفتیم.
در راه به دهی به اسم ” ده نمک ” رسیدیم . یکی از دوستان پیشنهاد داد که بریم و این ده رو ببینیم. ما هم رفتیم…
وقتی وارد این ده شدیم، دیدیم که این ده شبیه به ده ارواحه… خونه ها گلی بود. نه درختی دیده می شد و نه هیچ جنبنده ای … خشک و بی روح.
در همین حین یه مادر و دختر دیدم که داشتن توی هاون یه چیزی شبیه سنگ نمک رو می کوبیدند.
از دوستم پرسیدم که این ها چکار می کنند؟ گفت دارن نمک سنگ رو میگیرن و خردش می کنند تا بفروشند.
گفتم : اخه نمک که قیمتی نداره…
اینا چقدر باید سنگ نمک خرد کنن تا بتونن با فروشش اموراتشون رو بگذرونن ؟!!
یک فقر سنگین که قلب آدم رو به درد می آورد…
به هر حال ما بعد از مدتی از اونجا حرکت کردیم و به طرف فیروزکوه رهسپار شدیم .
توی راه فکرم همش پیش اون مادر و دختر بود و ذهنم رو درگیر خودشون کرده بودند…
یکم که جلوتر رفتیم و به جاده شمال رسیدیم با منظره های زیبای اونجا رو به رو شدیم…
گل ، درخت، سبزه، آب …
پیش خودم گفتم که “چرا اونا ده نمکشون رو ترک نمیکنن و بیان اینجا ؟!”
این سوال دائم مثل یه نبض در سرم میزد… بنظر شما چرا اونا ده نمک رو ترک نمیکردند؟
شاید میترسیدند …
یا …. عادت کرده بودند به زندگی در اونجا…
یا شاید به شرایطی که در محل زندگی جدید قراره داشته باشن اطمینان نداشتن و در محل جدید احساس امنیت نمی کردند …
یا شاید
” قانع بودند به آنچه که بودند “
یا هر چیز دیگه … .
آره همه اینا درسته…
اما متاسفم که بگم همه ما به نوعی در ده نمک زندگی می کنیم…
ما در ده نمک هستیم با توجه به امکاناتی که در اطرافمون وجود داره.
دوست زبانشناس من، باور نداری تو هم ده نمک داری؟ بذار برات چند تا مثال بزنم :
مثلا وقتی که میگی من از ” صحبت کردن انگلیسی ” یا ” نوشتن انگلیسی ” یا از ” کاربرد گرامر ”
یا چیزهای دیگه میترسم ، یعنی خودت رو در ده نمک خودت حبس کردی … ده نمکی که یادگیری این مباحث در اونجا جایی نداره! و تو تا حالا به خودت جرئت ندادی که پاتو از ده نمکت بیرون بذاری و ببینی آیا واقعا اینقدری که بقیه میگن این مباحث سخت هست یا نه !
پس تا دیر نشده یه بار هم که شده نترس … فوقش یه بار یا چند بار اشتباه میکنی. اما حداقل تلاش خودت رو کردی. از اون اشتباه میتونی درس بگیری و توی تلاشهای بعدیت و
وبعدی بالاخره موفق میشی!
یه مثال دیگه : وقتی میگی شهر ما امکانات نداره و ما معلم خوب توی شهرمون نداریم پس من نمیتونم موفق بشم ، این یعنی تو خودت رو توی ده نمکی حبس کردی که اگه اونجا بمونی به نتیجه خوبی دست پیدا نمیکنی …
در عوض میتونی از کسایی که سال ها پیش توی همین ده نمک زندگی میکردن اما یه دفعه دلو زدن به دریا و از اون ده نمک رفتن تا موفق بشن درس بگیری…
مثل آقای ** کامبیز کشاورز ** . آیا امکانات شهری که ایشون دراونجا زندگی میکرد، از امکانات محل زندگی تو بیشتر بود ؟ نه!
حتی اگه بیشتر بوده در عوض تو میتونی ** کامبیز کشاورز ** در زبانشناس باشی …
البته خدا رو شکر از این نمونه ها زیاد داریم مثل آقای ناصری ، آقای گل میرزایی ، آقا فرزاد ، نسیم عزیزم ، و دوستان عزیزمربی دیگه که الان اسمشون رو حضور ذهن ندارم. کسایی که تو این مسیر دستاشونو گذاشتن روی زانوی خودشون و یه یا علی گفتن و همت بلندشون اونا رو به جایگاهی رسوند که حتی خودشون هم باور نمی کردند…
اگه بخوام یکم کلی تر بگم تو زندگی همه ما ، ده های نمک فراوونی وجود داره …
مهم اینه که ازشون نترسی. نترس از اینکه بقیه در موردت چی فکر میکنن یا در موردت چی میگن …
نترس از اینکه بهت میدون نمیدن …
نترس و نترس و نترس …
از ده نمکت بیا بیرون !
ده های نمک زندگیت رو بشناس و دونه دونه ازشون برو بیرون …دلت رو بزن به دریا و برو جلو … مطمئن باش که میتونی … فقط کافیه که بخوای … دعای خیر ما هم بدرقه راحته … یا علی
از ده نمکت بیا بیرون
تقدیم به مربی گرامی ** آقا کامبیز ** که من یکی رو واقعا از ده نمک خودم آورد بیرون، روزای اول انگلیسی قدرت وقتی درس اول رو باز کردم دیدم بدون معنی فارسی هستش، آقا کامبیز گفتن انگلیسی بهتره یکمی بخونید خودتون متوجه میشین، اصلا قبلش داشتم از این داستان اون داستان همینطور می پریدم و نتیجه چندانی نمیدیم این آقا کامبیز بود که گفت: چرا فکر میکنید سطحتون پایینه خودتون رو با انگلیسی قدرت محک بزنید و شد اون چیزی که بعد دو سال بهش رسیدم از ده نمک خودم اومدم بیرون و جرات خوندن انگلیسی قدرت رو به خودم دادم و حالا خدارو شکر خیلی با انگیزه در کنار دوستان و با حمایتهاشون جلو میرم و همیشه قدردان ** مربی ** خوبم هستم مرسی .