Whenever Alicia told her that she had done bad things, the pillow would make annoying noises through the night, and contort itself into all kinds of uncomfortable lumps and bumps.
معنی bump : اسم :ضربه، تکان سخت فعل : ضربه خوردن.، ضربه ایکه در اثر تکان سخت حاصل شده
Lump : قلمبه ، قلمبه کردن، توده/ کپه /جمع، توده کردن
Contort : کج و معوج کردن، چلاندن، پیچاندن
درکل یعنی خودشه به همه نوع ناراحت کننده ای کج و معوج میکرد، جمع میکرد، تکون میخورد و ضربه میزد
خلاصه به هر نوعی یا به همه روش آسایشو ازش می گرفت