ترجمه Put into به چه معناست؟

سلام put یه v
put
قرار دادن ، مطرح کردن ، ارائه یا توضیح دادن ، تحمیل کردن بر (با) to ، عذاب دادن ، تقدیم داشتن ، ارائه دادن ، دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن ، ترجمه کردن ، تعبیرکردن ، عازم کاری شدن ، بفعالیت پرداختن ، بکاربردن ، منصوب کردن واداشتن ، ترغیب کردن ، متصف کردن ، فرض کردن ، ثبت کردن ، تعویض کردن ، انداختن ، پرتاب ، سعی ، مستقر ، کامپیوتر: گذاشتن ، قانون ـ فقه: پیش رفتن ، ورزش: پرتاب وزنه

put
[verb]
Synonyms:

  • place, deposit, lay, position, rest, set, settle, situate
  • express, phrase, state, utter, word
  • throw, cast, fling, heave, hurl, lob, pitch, toss English Thesaurus: place, position, point, spot, location, …
1 پسندیده

سلام
گذاشتن
Put down
Put up
بزار پایین
بزار بالا

2 پسندیده

سلام
این همه معنی رو کی میتونه حفظ کنه

2 پسندیده

بستگی داره تو کلمه معنیش چی میشه از انجا میشه تشخیص داد کدام کلمه باید براش استفاده کرد.

2 پسندیده

سلام جمله ای که putتوش امده رو بنویسید

1 پسندیده

جمله

He was very thirsty and put his beak into the water.

با توجه به مفهوم جمله فرو بردن در آبه (همون قرار دادنه که برای اینکه بیان جمله شیواتر باشه از فرو بردن استفاده شده و نمیشه بگیم منقار رو داخل آب قرار داد)

3 پسندیده