دیده اید وقتی آدم تمایل به خریدن چیزی پیدا میکند، چقدر از آن چیز دور و برش میبیند؟
مثلا دوست دارد ماشین خاصی را بخرد، بعد هر جا که در فضای مجازی و حقیقی میرود از آن ماشین میبیند؛ طوری که احساس میکند بیشتر مردم از آن ماشین دارند و حتما این ماشین خیلی خوب است که مردم این همه از آن دارند.
ولی مشخص است که این اتفاق فقط در ذهن و مغز ماست و در بیرون اینطوری نیست.
یعنی یک رخداد سابجکتیو است، نه آبجکتیو. یکجور کارکرد مغزی برای قوت قلب گرفتن و ادامه دادن به زندگی است.
این تمرکز بیش از حد بر موضوع مورد علاقه، گرچه یک خطای شناختی در حوزه ی توجه است، اما ریشه ی تکاملی دارد.
به این معنا که در هزاران ها سال تکامل بشر ما برای زنده ماندن و تولید مثل نیاز داشتیم که بر موضوعات خاصی که به زنده ماندن و تولیدمثل شخص ما یا خویشان نزدیکمان سود یا زیان میرسانده اند تمرکز داشته باشیم.
خیلی از اختلافات آدمها و اقوام و ملل و فرهنگها به همین برمیگردد که در هر جایی منابع سود و زیان برای بقا و تولیدمثل متفاوت بوده است.
اما این خطای تمرکزی توجهی در کنار سودمندی اش، خاستگاه اشتباهات ومغالطات بسیاری هم میشود.
یکی از این خطاها چیزی ست که به آن می گوییم خطای اکثریت یا مغالطه ی اکثریت که هم یک فرد و هم یک جامعه یا حزب و حاکمیت به آن مبتلا میشوند و گاهی مصیبتهای فراوان پدید می آورند.
در حوزه ی اجتماعی نیز ممکن است یک گروه و حزب و دولت و حاکمیت با دیدن چند نفر از طرفدارانشان، آنها را اکثریت بپندارند
و با کاشته شدن بذر توهم در ذهنشان، باد نخوت برآرند و چشم بر واقعیات مخالف ببندند.
یک جمله ی معروفی هانا آرنت در مورد سقوط حکومتها در طول تاریخ دارد که بسیار زیباست:
تا ۱۵ دقیقه قبل سقوط همه چیز طبیعی به نظر میرسد.
این قابلیت مغز ما برای چنین خطای شناختی از گذشته مورد توجه بوده است.
برای همین است که در اخلاق سنتی، که بیشتر بر حوزه ی فردی متمرکز است، گفته می شود حتما در هر کار و تصمیمی: با صاحبان خرد که در آن موضوع نفع و ضرر اشتراکی ندارند و میتوانند از بیرون به مساله ی شما نگاه کنند (باصطلاح: عقل منفصل هستند)، مشورت کنید.
یا با منتقدان دلسوز هم نشینی داشته باشید.
و حتی به حرف منتقدان غرض ورز یا حتی دشمنان تان نیز توجه نمایید، چراکه گاه در کلام آنها پنجره هایی از حقیقت هست که در توجهات خودتان و دوستانتان نیست.
جالب است که حتی در روانشناسی تجارت و بازرگانی گفته میشود هر وقت برای خریدن چیزی هزار دلیل پیدا کردید و در خودتان احساس فشار و اجبار برای خریدنش دیدید و توهم زدید که فقط با داشتن است که زندگیتان بهتر میشود؛ کافی ست فقط هفت روز دست نگه دارید.
بعد از هفت روز خیلی از آن دلایل پوچ میشوند و باد فشار درونی تان هم تنظیم میگردد و به تعادل میرسید، و خرید بهتری میکنید.
و یا در اخلاق سیاسی جدید گفته میشود که آزادی مطبوعات و آزادی احزاب جزو فضیلت های اجتماعی هستند و محال است بدون وجود آنها یک جامعه رشد خاصی بکند.
چرا که در بیشتر اوقات این منتقدان و گاهی مخالفان هستند که (ولو دلسوز هم نباشند) میتوانند ریسک ها و خطرات پیشاروی یک جامعه و دولت و حاکمیت را به خوبی نشان دهند.
اما اگر این آزادی تامین نباشد و فقط چاپلوسان و مداحان و ریاکاران احمق یا منفعت طلب آزاد باشند، نه تنها به خطا ها و ریسک های اجتماعی بی توجهی می شود؛ بلکه نوعی حالت جهل مرکب پدید می آید
که خطرناکترین پدیده ی بشری است. یعنی هم نمی دانیم؛ و هم نمی دانیم که نمی دانیم. به قول معروف:
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
ما گاهی نیازمند همنشینی با افرادی هستیم که خطاهای ما را ببینند و دلسوزانه یا غیر دلسوزانه به ما تذکر دهند.
گاهی پنجره های گشوده بر حقیقت که در نقدها هست، بسیار فراختر از روزنه های تعریف و تمجید است.
گاهی تیغ نقد مانند هرسهای باغبان باعث رشد میشود و تمجید مداحان آفت رشد میگردد. در چنین جاهاییست که بزرگان گفته اند بر دهان چاپلوسان خاک بپاشید. اینان دانسته و نادانسته دارند برای شما چاه میکنند.
دکتر محسن زندی