ترجمه ی Aru Shah and the end of time 📚

ترجمه ی داستان Aru Shah and the end of time :black_nib:
@abalfazl
@book-love1

این تاپیک برای کمک به یکی از دوستان برای ترجمه ی این رمان هستش که تا الان من و @abalfazl هستیم اگر کسی خواست کمک کنه اعلام کنه تا زود تر تموم کنیم :innocent::rainbow:

5 پسندیده

ممنون خانم زارعی
تلاشتون قابل تقدیره:rose::rose::rose::rose::rose:

6 پسندیده

سلام دوستان عزیز :cherry_blossom:
ترجمه صفحه ۱۲ پی دی آف

فصل اول - آرو از باز شدن کدام درب پشیمان می شود ؟

مشکل، بزرگ شدن در اطراف چیزهای بسیار خطرناک است که بعد از آن ، شما به آنها عادت می کنید…
تا زمانی که یادش می آمد ، آرو در موزه هنر و فرهنگ باستان هند ، زندگی می کرد. و او به خوبی می دانست که چراغی که در انتهای تالار خدایان است ، قابل لمس نیست.
او می تواند از “چراغ نابودی” به روشی که یک دزد دریایی داشت استفاده کند
یک هیولای دریایی را اهلی کرد
او گفت : اوه ، منظورت اولئه رالف است؟ ولی
حتی اگر او به لامپ عادت کرده بود ، او هرگز یک بار آن را روشن نکرده بود.
این برخلاف قوانین هست
قوانینی که او هر شنبه ، هنگامی که رهبری آن را بر عهده داشت ، رعایت می کرد.
تور بازدید کنندگان بعد از ظهر.
بعضی از افراد ممکن است ایده کار در آخر هفته را دوست نداشته باشند ، اما هرگز
مثل آرو احساس مسئولیت ( دوست داشتن کار ) نمی کردند.
کار کردن در آخر هفته برای او ، مثل یک جشن بزرگ.مثل یک راز !
او جلیقه قرمز خود را با سه دکمه زنبور عسل می پوشید .
او از صدای موزه و سرپرست مادرش و مردم تقلید می کند - این همان بود.
بهترین قسمت از همه( بهترین قسمت کار ) - گوش می دهم.
چشمان آنها هرگز از چهره او خارج نشد. مخصوصا زمانی که
او در مورد چراغ نفرین صحبت کرد.
گاهی اوقات فکر می کرد این جذاب ترین چیزی است که تاکنون داشته است.
بحث کردن!
لامپ نفرین شده بسیار جالب تر از مراجعه به دندانپزشک است. اگرچه می توان استدلال کرد که هر دو نفرین شده اند.
آرو برای مدت طولانی در موزه زندگی کرده است ، و هیچ راز را برای خود نگه نمی دارد. او بزرگ شده بود و در حال خواندن و انجام تکالیفش در زیر فیل غول پیکر سنگی، که در کنار در ورودی است، بود .
او معمولا در سینما خوابش می برد و درست قبل از اینکه ضبط تور تورینگ خود را هدایت کند ، بیدار می شد. او اعلام کرد که هند، در سال 1947 از انگلیس مستقل شد( جدا شد )… او حتی به طور منظم کوله ای را پنهان می کرد.
از آب نبات در دهان، یک مجسمه اژدهای دریایی چهارصد ساله (او می خواست
نام آن را استیو) در بال غربی. آرو همه چیز را در مورد همه چیز در می دانست
موزه. به جز یک چیز …
لامپ. در اکثر موارد ، یک معما باقی مانده بود.
مادرش ، متصدی مشهور و باستان شناس دکتر K. P. Shah ، اولین بار که آن را به آرو نشان داد ، به او گفته بود: “این کاملاً لامپ نیست.” "ما آن را Diya می نامیم.
: آرو به یاد آورد که بینی خود را بر روی شیشه فشار داده و به آن خیره شده بود
توده خاک رس.
تا آنجا که اشیا نفرین شده بودند ، این خسته کننده ترین کار بود.
این شکل مانند یک پنجه هاکی خم شده بود. علامت گذاری های کوچک ، مانند علائم گزش ، لبه ها را 12 چین می زد. اما هنوز هم مجسمه های پر از تالار خدایان به نظر می رسید که به دلیل طبیعی بودن ، حتی مجسمه هایی که از چراغ خم شده اند ، جایگاه گسترده ای به آن داده اند.

7 پسندیده

سلام اوالفظل گلم🌹
عالی بود عزیزم
کپی کردم بعدا بخونم
فدات

5 پسندیده

سلام دوستان اینترنتم قطع شده بود نتونستم شرکت کنم امروز چند صفحه رو ترجمه می کنم می فرستم

5 پسندیده

مرسی لطف دارین آقا مصطفی :smiling_face_with_three_hearts::rainbow:

5 پسندیده

آقای @abalfazl خیلی فعالین مرسی بزرگوار :heartbeat::pray:t2:

4 پسندیده

قربونتون مرسی:heart::heart::heart::heart:

5 پسندیده