چه کسانی موفق ترند؟

در زیر سه دیدگاه مختلف ارائه می شود.
لطفا تجربیات خود را به اشتراک بگذارید و بفرمایید که نظر شما به کدام دیدگاه نزدیک تر است؟


:diamonds: دیدگاه اول:

آیا تحصیلات بالاتر عامل کسب درآمد بیشتر است؟
چرا دانش‌آموزان متوسط موفق‌تر از دانش‌آموزان شاگرد اول‌اند؟

doc_2017-09-23_21-57-22


:diamonds: دیدگاه دوم:

چگونه بازماندگان شما را فریب می‌دهند؟
:writing_hand:t2:نویسنده: فرزاد مینویی

در خلال جنگ جهانی دوم، نیروی هوایی انگلستان و آمریکا به دنبال کاهش تلفات بمب افکن های خود بودند. رهبران نظامی به این نتیجه رسیده بودند که باید زره تقویتی بیشتری به هواپیماهای خود اضافه کنند تا آن‌ها را در برابر آتش ضدهوایی و جنگنده‌ها حفاظت کند؛ اما افزودن زره به همه قسمت‌های هواپیما امکان‌پذیر نبود و سرعت آن را کم می‌کرد؛ بنابراین آنان باید تصمیم می‌گرفتند که به کدام قسمت‌های هواپیما زره بیفزایند.
792c200000000000-w600
برای این منظور آنان شروع به جمع آوری داده کردند. پس از هر مأموریت هواپیماهایی را که بازگشته بودند به‌دقت بررسی می کردند و تعداد آسیب‌های ناشی از ترکش‌ها و گلوله‌ها و جای آن‌ها را روی هواپیما مشخص می کردند. به‌تدریج معلوم شد الگوی خاصی در توزیع آسیب‌ها روی هواپیما وجود دارد. بیشتر آسیب‌ها روی ناحیه بال و بدنه هواپیما بود. بر این اساس کارشناسان نظامی نتیجه‌گیری کردند ازآنجاکه بیشترین گلوله‌ها به نواحی بال و بدنه هواپیما اصابت کرده پس این قسمت‌ها نیازمند زره حفاظتی بیشتر هستند. در نگاه اول این نتیجه‌گیری درست به نظر می‌رسد.


آبراهام والد با این نتیجه‌گیری کاملاً مخالف بود. او جزء ریاضی‌دانی بود که در جنگ جهانی دوم برای ارتش آمریکا کار می‌کرد. والد نشان داد که خطای مهمی در تحلیل‌ها صورت گرفته چراکه نتیجه‌گیری تنها بر اساس داده‌های هواپیماهایی است که از مأموریت بازگشته‌اند؛ اما در مورد هواپیماهایی که در طول مأموریت سقوط کردند، چه می‌دانیم؟ او نشان داد که دقیقاً برعکس، آن قسمت‌هایی از هواپیما نیاز به حفاظت دارند که کمترین اصابت را داشته‌اند. درواقع نقاط آسیب در هواپیماهای بازگشتی بیانگر آن است که اگر هواپیما در این نقاط هدف قرار داده شود، با احتمال بیشتری می‌تواند سالم بازگردد. پیشنهاد‌های والد در عمل به بهبود نرخ برگشت هواپیماها کمک کرد.

:exclamation:سوگیری بازماندگی (Survival Bias) یک خطا در استدلال است و زمانی پیش می‌آید که تنها بر روی افراد یا چیزهایی که از یک فرآیند انتخاب گذشته‌اند، تمرکز کنید و آن‌هایی را که نتوانستند عبور کنند، عمدتاً به این خاطر که دیگر قابل‌مشاهده نیستند، نادیده بگیرید.

:mag:به‌عنوان‌مثال، ساختمان‌های با ساخت مستحکم، معماری زیبا، کاربری خوب و نگهداری مناسب در چندین نسل دوام می‌آورند و باقی می‌مانند. افراد ممکن است تنها با مقایسه ساختمان‌های قدیمی باقی‌مانده با ساختمان‌های امروزی این‌طور نتیجه بگیرند که درگذشته ساختمان‌های بهتری ساخته می‌شده است؛ اما آنان هزاران بنای دیگر را که درگذشته خوب ساخته نشده‌اند و در طول زمان از بین رفته‌اند و دیگر قابل‌مشاهده نیستند، در نتیجه‌گیری خود لحاظ نمی‌کنند. این سوگیری می‌تواند برای آثار هنری برجسته گذشته که در طول زمان از رقابت سربلند بیرون آمده‌اند و مقایسه آن با آثار هنری معاصر مصداق پیدا کند. یکی از دلایل وجود حس نوستالژی نسبت به گذشته این نوع مقایسه‌هاست.


می خواهید استیو جابز بعدی باشید؟
از دانشگاه انصراف بدهید و با یکی از رفقای خود در گاراژ خانه پدری یک کسب و کار راه بیندازید! اما چند نفر مدل استیو جابز را جلو رفتند و شکست خوردند؟ کسی نمی داند، درباره آنها کتابی نوشته نمی شود کسی آنها را نمی بیند. اما براساس اتحادیه سرمایه گذاران خطرپذیر آمریکا تنها 13 درصد استارتاپ ها به مرحله عرضه سهام خود در بورس می رسند یا می توانند آن را به فروش برسانند.

:red_circle:من در مقاله زیر نشان می دهم چطور کتاب های موفقیت مانند “از خوب به عالی” جیم کالینز به طور سیستماتیک دارای خطا هستند.

:high_brightness:این مثال‌ها روشن می‌کند که برای نتیجه‌گیری نیاز دارید تا به همه نمونه‌ها توجه کنید حتی نمونه‌هایی که بلافاصله نمی‌توانید آن‌ها را مشاهده کنید. همین‌طور روشن می‌کند یادگیری از شکست‌ها همواره فرآیند ساده‌ای نیست. یادگیری نیازمند مشاهده و بررسی دقیق و فراتر رفتن از فرضیات سطحی است. وقتی تنها به نمونه‌های موفق نگاه می‌کنید ممکن است از رفتارها و اشتباهات مهلکی که نمونه‌های ناموفق به آن دچار شدند، غفلت کنید. شاید به همین دلیل است وقتی از آن حکیم پرسیدند “ادب از که آموختی؟” پاسخ داد: “از بی‌ادبان”.


:diamonds: دیدگاه یکی از دوستان:

به نظر من مدارس همه چیز به آدم یاد نمیدن و آدم باید خودش دقیقا دنبال چیزی بگرده که دوستش داره و باهاش احساس راحتی میکنه؛ حالا اگر اون علاقه تو مدرسه بود میمونه و نابغه میشه، و اگر هم نبود بیرون مدرسه میره سراغش.
در هر دو مسیر هم نمونه های زیادی وجود دارند که جواب پس داده اند.

34 پسندیده

به نظر من هر سه دیدگاه به نوعی درست هستند ، و فکر کنم منظور دقیقتون رو متوجه نشدم شاید اگر خودتون نظرتون رو در خصوص این سه دیدگاه مینوشتین ما هم بهتر میتونستیم اعلام نظر کنیم

6 پسندیده

من گفتم اگر نظر شخصیم رو اول بگم شاید یه جورایی خوب نباشه. نمی دونم احساسم این طور بود.
این تاپیک قطعا یک چالش فکریه و خودمم سخت دارم بهش فکر می کنم؛ از مدت ها قبل.

5 پسندیده

به نظرم قبل از اینکه بخوایم به این موضوع بپردازیم که چه کسانی موفق تر هستند، باید تعریف خودمون رو از موفقیت بازنگری کنیم و موفقیت مالی یکی از شاخه های موفقیته( البته به نظر من تو وضعیت الان ایران به قول فرزاد هرکسی که بتونه به غیر خودش دو نفر دیگه رو هم تامین مالی بکنه خودش ی پا استیو جابزه :stuck_out_tongue_winking_eye:)
و اما نظرات من در خصوص سه دیدگاه مطرح شده
دیدگاه اول : هیچ داده آماری دقیقی وجود نداره که دانش آموزان متوسط به طور قطع ثروتمندتر از دانش آموزان ممتاز هستند و بلعکس
ولی به طور قطع میشه گفت کسانی که در حیطه علاقه و استعداد خود شروع به یادگیری میکنند و در رسیدن به اهداف خود ممارست دارند ثروت مند تر از کسانی هستند که صرفا در دانشگاه و… به دنبال کسب نمرات بالا هستند
و کسانی که در فیلم به عنوان افراد موفق ازشون یاد شده درسته که مدرک دانشگاهی ندارند ولی هرکدام در حیطه کاری خود iq و استعداد بسیار بالایی دارند و با اینکه دست از تحصیل کشیده اند هیچ وقت دست از یادگیری برنداشته اند

دیدگاه دوم : چیز خاصی در این مورد به ذهنم نرسید

دیدگاه سوم : اینکه آدم خودش باید تصمیم بگیره، خود همین تصمیم گرفتنه نیازمند آموزشه و به نظر من مهم ترین کاری که باید در مدارس(همچنین در خانواده) انجام بشه آموزش درست فکر کردن و درست تصمیم گرفتن به بچه هاست.
بزارید براتون یک مثال بزنم (مثال برای استاد شعبانعلی هستش)
دو استاد تاریخ با ویژگی های زیر رو در نظر بگیرید :
۱: استادی که تاریخ شکل گیری و انقراض تمام سلسله ها و اقوام گذشته رو به ما آموزش میده و ما با انگیزه بسیار بالا تمام چیزهایی که استاد به ما آموزش داده رو به خاطر می‌سپاریم
۲:استادی که به ما دلایل بنیادی سقوط و شکل گیری دولت ها و پادشاهی هارو یاد میده و همچنین یاد میگیریم که نابودی دولت های کنونی در آینده رو پیش بینی کنیم یا خبر از شکل گیر دولت جدید رو بدیم

هردو مثال بالا ویژگی دو استاد خوب هستند اما مسلما استاد دوم هست که میتونه از ما یک مفسر و تاریخدان تمام عیار بسازه

و به نظرم چیزی که نه تنها در مدرسه بلکه در خانواده و جامعه ما کمبودش حس میشه نبود دید و تفکر آینده نگر و آموزش ندادن همچنین تفکری به کودکان و نوجوانانه و همین خلا باعث شده که خیلی از جوان های ما بعد از گذراندن بهترین سالهای زندگیشون با انتخابهای لحظه ای و احساسیشون تازه با آزمون و خطا مسیر درستی که چند سال پیش باید انتخاب میکردن رو بهش پی میبرن

17 پسندیده

اینقدر کامل وارد موضوع شدید که دیگه کسی جرأت نمیکنه کامنت بگذاره.
من که دیگه کلاهی سرم نموند که بخوام بردارم :rofl:

6 پسندیده

.:laughing: شکسته نفسی میکنید استاد
من خودم اول که این متنو خوندم واقعا جرات نظر دادن نداشتم
امیدوارم نظری که دادم نزدیک به چیزی باشه که در ذهن شماست :blush:

5 پسندیده

سلام وقت بخیر :rose::tulip::rose::tulip::hibiscus::cherry_blossom::blossom::cherry_blossom::blossom:باتشکر :hibiscus::rose::tulip:چرا من ندیدمش؟؟ :thinking::thinking::thinking::thinking::thinking::thinking::rose::tulip::rose::tulip:

3 پسندیده