When BC students weren’t huddled over books, Blackmore found it odd that they were compulsively jogging, running, biking, or doing aerobics in order to be thin.
سلام دوست خوبم
بطور کلی compulsively اشاره به انجام دادن یه کاریه که اجبار درش باشه،و یجورایی نشه کنترلش کرد.اکثرا هم به جنبه ی منفی اجباردر اون کارها اشاره میکنه،ولی گاهی هم مثلا ما میگیم ازبس اون کتاب برامون جذاب بود،نتونستیم قبل از اینکه تمومش کنیم،خوندنشو متوقف کنیم.
تو مثال پرسش شما هم میگه ،دانش آموزان اگه نمی خواستن مطالعه کنند، بطور اجباری،میرفتن سراغ فعالیتهایی مثل دویدن،دوچرخه سواری،ایروبیک و…که لاغربشن.
درواقع میخواد این مفهوم رو برسونه که شاید اگه لاغرشدن براشون مهم نبود،این فعالتیها روانجام نمیدادن.
امیدوارم این توضیح کمکتون کنه.