چرا broke توی معانی کلمه‌ی break هستش؟


این تاپیک مربوط به درس «قرض گرفتنِ پول» در اپلیکیشن «زبانشناس» است. دوره «مکالمه زبان انگلیسی آسان»، فصل «زندگی روزمره»

سلام دوست عزیز
ضمن خوشامدگویی، کلمه‌ی broke حالت گذشته‌ی فعل break هستش.

1 پسندیده

تشکر بعد ببخشید معنی اصلیش چیه ؟؟

کلمه‌ی break معانی زیادی داره.
کلمه‌ی break در زبان انگلیسی دارای معانی مختلفی است. برخی از رایج‌ترین معانی این کلمه عبارت‌اند از:

  • شکستن، خرد کردن
  • ترک کردن، پاره کردن
  • باز کردن، گشودن
  • از شدت سقوط یا وزیدن چیزی کاستن
  • خراب کردن از کار انداختن، از کار افتادن
  • تخلف کردن، شکستن قانون و قول و غیره
  • (رابطه و غیره) قطع کردن، قهر کردن، قطع
  • شکستن اعتصاب
  • ترک (عادت و غیره)
  • درهم شکستن (روحیه و اراده و غیره)
  • تباه کردن
  • شکستن سکوت یا یکنواختی و غیره
  • (در مدرسه و غیره) تنفس
  • شایع شدن (خبر)
  • افشا کردن یا شدن
  • (ورزش) رکورد (حد نصاب) را شکستن
  • ناگهان تغییر کردن، دگرگون شدن
  • آغاز شدن یا کردن
  • شکستن موج بر ساحل
  • رمز و غیره را کشف کردن
  • (مسئله‌ی جنایی و غیره را) حل کردن
  • دو رگه شدن صدا
  • (زبان شناسی) دو آوایی شدن، به صورت واکه‌ی مرکب درآمدن
  • مرتعش شدن (صدا)
  • شکستن و وارد شدن
  • به زور وارد شدن یا باز کردن
  • فرار کردن
  • نامنظم کردن
  • صف را شکستن (در مورد سربازان)
  • (الکترونیک) مدار را شکستن
  • (تنیس) بردن دوری که حریف در آن سرو می‌زند، امتیاز برده شده در این دور (می‌گویند: a break of serve یا a break)
  • (بیلیارد و اسنوکر و پول) مجموع امتیازی که بازیکن در هر نوبت کسب می‌کند
  • رام کردن (به ویژه اسب)
  • (حقوق) وصیت نامه را قانونا بی اعتبار و باطل کردن
  • نق کردن
  • طلوع
  • ورشکسته شدن

در اینجا چند جمله‌ی نمونه با استفاده از کلمه‌ی break آورده شده است:

  • He broke the window with a rock. (او پنجره را با سنگ شکست.)
  • She broke up with her boyfriend. (او با دوست پسرش قهر کرد.)
  • The police broke into the house. (پلیس وارد خانه شد.)
  • The horse broke its leg. (پای اسب شکست.)
  • I need a break from work. (من نیاز به استراحت از کار دارم.)
  • The news broke the internet. (خبر اینترنت را به هم ریخت.)
  • The athlete broke the world record. (ورزشکار رکورد جهانی را شکست.)
  • The storm broke the trees. (طوفان درختان را شکست.)
  • The baby broke the silence with a cry. (نوزاد با گریه سکوت را شکست.)
1 پسندیده