سلام خواهش میکنم عزیزم…
دوستان مثل شما باعث میشه انرژی بگیرم…
اون داستان چالش قبلی نمچرا خییییلی خوش حفظ بود
من خودم باورم نمیشد که خودم دارم بدون متن بازگوش میکنم
آی گفتی دقیقا
عجب حرکتی زدی
عالی بودی
خخخخ قربووونت عزیزی
اینم از ویس روز پنجم
خدایی باورم نمیشه با اینکه نمیرسم زیاددبگوشم ولی تقریبا تو ناخودااگاهم میره
خیلی خوبه:joy:
البته اخراش جمله بندی کردم همینجوری
خیلی باحال بود.
ای جان
خییییلی وویساتو دوست دارم
تمییییزن
خیلی هم عااالی و شیک
باحالی از خودته
آفرین خیلی خوب بود، وای با این صدای آروم آدم لذت میبره
ای جانم پس تقدیم با عشق از این قلبا که تیر نخورده توش
مرسی مژده جون از انرژی بخشیات
ممنونم هنگامه جان هم دیشب هم امشب بسی لطف داشتی بهم .
خوشحالم که ویسام راضی کنندس.
موفق باشی همیشه
یعنی اگه سال بعد قورباغه اسم سالگرد بیاره با جونش بازی کرده
ببعی به این نازی حیف نبود تو خیابون بمونه ؟
عالی بودی عالی مژده جان
عالی نسیم جان :rose
راست میگی ، داستان موشه خیلی راحت الهضم تر بود.
شاید چون قورباغه هاخیلی دوست داشتنی نیستن
فدات عزیزم
راستش از نحوه اجرای گوینده تو داستان قبلی بیشتر لذت میبردم واسه همین تو ذهنم مونده بود.
اینجا لولا و خونسردی فرانکی رو مخم بود
واقعااا
تقصیر خودش بود
یذره روش کار نکرده بود که از حرفش حساب ببره
اصن پیشنهاد میکنم زندگی رو بدون هم ادامه بدن
قرباااانت ممنووون عزیزم
آفرین ، شاعرم همینو میگه : کبوترباکبوتر ببعی با ببعی
دقیقا رو مخه .
چند بار منم داستانو واسه خودم گفتم اما وسطاش کلا نابود میشم
آفرین به این خلاقیت.عالی بود.خوشمان آمد
خیلی عالی آقا فرزاد.مخصوصا بداهه گوییتون خیلی عالی بود.
آفرین نازنین جان.سرعتت خیلی بهتر شده