مرسی از همتون خیلی فعالیتتون اومده پایین ولی
یه حرکتی بکنید دیگه 
5 پسندیده
وای…خیلی دوستش داشتم…واقعا عالیه…
دمت گرم…
4 پسندیده
مرسی 
4 پسندیده
اتفاقا الان نوبت شماست که وویس بذارید، دفعه قبل همه وویس فرستادن
خیلی ریلکس متنتون رو بنویسید، بعد ازش رو خونی کنید
اینجا همه آشنان و حداقل دو ماهه که همدیگرو میشناسیم، پس بحث خجالت رو باید بگذارید کنار
بعدش هم کسی قرار نیست نقدتون کنه، با خیال راحت وویستون رو بفرستید، مطمئنم به خودتون افتخار خواهید کرد
4 پسندیده
واقعا عالیه
یه کله از صبح دارم میبینمش
3 پسندیده
خوش بحالت
از زندگی جدیدت لذت ببر
3 پسندیده
سلام بر دوستان گرامی
سومین داستان اینجانب بر گرفته از درس 5 بسته قدرت
متن:
There was an incredible man named jack. Jack was so talented and he is very rich. But what matters is that he had bitter past and repeatedly failed. Now, the question is how jack confronted his past. Ok, I am going to talk about the answer the question. Well obviously, he managed to control his mind, so that when you manage your mind or your thoughts, You change and shift your motivation, your emotion. And that is based on NLP science or neuro- linguistic programing. In fact, jack by using NLP, removed his images and negative thoughts from his mind and replace them with a positive and energetic thoughts and images and that was the secret of his success
موسیقی متن هم یه قطعه زیبا از موزارت (موتسارت) به نام movementهست.
ممنونم از اینکه وقت میذارین و گوش میدین.
سعی کردم اروم و شمرده متن رو بخونم.
خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم.
وقت همگی بخیر و شادی 
11 پسندیده
من به افتخار شما می ایستمو دست میزنم 
آفرین خیلی خوب بودید ادامه بدید
ما به فعالیت شما تو این گروه نیاز داریم
راستی میکس آهنگتون و صداتون حرف نداشت.
5 پسندیده
واااااااااای خیلی ممنونم. راضی به زحمت نبودم:)))))))))))).
شما همیشه لطف داشتین به بنده. ان شا الله بتونم با پیشرفت هر چه سریعتر در یادگیری زبانم این همه محبت رو جبران کنم.
اقا من با لبتابم استیکرا واسم باز نمیشد که استفاده کنم. رفتم از نظرات دوستان کپی کردم .اینجا که پیست کردم بزرگ افتاد. چه جالب:))
5 پسندیده
چطوری میکس کردین؟ خیلی جالب بود
5 پسندیده
بسیار عالییییییی
حرف نداشت
4 پسندیده
عالی،عالی ،عالی:heart_eyes:
4 پسندیده
والا میکس نرم افزاری رو که اقا فرزاد اموختن بهم. ولی چون میخاستیم بریم بیرون وقت نبود حرفه ای میکس کنم.
حالا اگه بگم چجور میکس کردم میخندین
اهنگ متن رو با لب تاب پلی کردم و همزمان صدامو با گوشی ضبطیدم. به همین راحتی
3 پسندیده
سپاس از اقای ناصری
سپاس از اقا کامیبز
سپاس از اقا فرزاد
سپاس از خانم قربانی
با ارزوی بهترین ها براتون
5 پسندیده
من پیدا نکردم این تاپیکو. اگر پیغام خصوصی بوده لطفا عمومیش کنین که بقیه هم یاد بگیرن
3 پسندیده
عااااااالی بود نسیم جون من ک کلی کیف کردم هم با صدات هم با اهنگش خیییلی خوب بودن موفق باشی عزیزم:heart:
4 پسندیده
عالی بود…لذت بردم:tada:
3 پسندیده
2 پسندیده
In the first lesson of “real stories” we read about a man named Aron Ralston. Aron was an engineer but he was interested in hiking and climbing, so he quit his job in 2002 and began climbing all the Colorado’s largest mountains alone. In fact he set the world record of climbing those mountains for the first time.
But during his adventure, Aron sometimes experienced dangerous and terrible situations . for example in 2003 he hardly survived from an avalanche. The same year he got in a big trouble that changed his life.
He decided to hike in a dessert canyon. Since he didn’t expect it to be dangerous he didn’t tell anyone where he was going. Then something terrible happened! He fell while climbing a canyon and moved a big rock and the rock landed on his arm. He was trapped and nobody was there to help him. If he had a cellphone, he could call for help, but he hadn’t.
Poor Aron knew his only chance to scape was cutting his arm off. Aron tried to cut his arm with his cheap knife. I wonder how he could deal with that terrible pain. he cut the skin, muscles and nerves, but his knife wasn’t strong enough to cut the bone. Aron was defeated.
before cutting his arm, he had made his gravestone by writing his name, birth date and his probable death date on the rock, and he had recorded his goodbye to his family. every thing was ready to die.
Then in a hallucinations Aron saw himself in the future with only one arm playing with his future son. Aron got an incredible courage by his dream that caused him decided to break his bone.
Finally he was free after five days. he still was twenty meters from the ground with only one arm. Carefully he used his equipments to climb down to the ground and began to hike back into the dessert. eventually a family of hikers found him and called for help.
Aron learned a lot about life and himself by loosing his arm. He also thought something important to everyone; sometimes you need to cut off some important parts of your existence (and mostly your useless but strong believes) to live a better life.
بالاخره من هم جرات اپلود پیدا کردم 
اشکالات بیشمار و کیفیت پایینش رو ببخشید خیلی عجله ای شد
13 پسندیده
خییلی خوب بود عزیزم ان شاءالله داستانای بیشتری ازت ببینیم اینجا 
موفق باشی
5 پسندیده