Help
Then George said, ‘Now I haven’t got a pen.’ Bill gave him his, and George wrote his letter. Then he put it in the envelope and said, ‘Have you got a stamp, Bill?’ Bill gave him one.
Then Bill got up and went to the door, so George said to him, 'Are you going out?
Bill said, ‘Yes, I am,’ and he opened the door.
George said, 'Please put my letter in the box in the office, and … ’ He stopped.
‘What do you want now?’ Bill said to him.
George looked at the envelope of his letter and answered, ‘What’s your girl-friend’s address?’
دو سرباز در يك پادگان بودند. نام اولي جرج بود، و نام دومي بيل بود. جرج گفت: بيل، يك تيكه كاغذ و يك پاكت نامه داري؟
بيل گفت: بله دارم. و آنها را به وي داد.
سپس جرج گفت: حالا من خودكار ندارم. بيل به وي خودكارش را داد، و جرج نامهاش را نوشت. سپس آن را در پاكت گذاشت و گفت: بيل، آيا تمبر داري؟. بيل يك تمبر به او داد.
در آن هنگام بيل بلند شد و به سمت در رفت، بنابراين جرج به او گفت: آيا بيرون ميروي؟.
بيل گفت: بله، ميروم. و در را باز كرد.
جرج گفت: لطفا نامهي مرا در صندوق پست بياندازيد، و … . او مكث كرد.
بيل به وي گفت: ديگه چي ميخواهي؟
جرج به پاكت نامهاش نگاه كرد و گفت: آدرس دوست دخترت چيه؟