داستان و هدف شما از یادگیری انگلیسی چیه ؟ (تاپیک انگیزشی)

سلام به شما
خیلی خوبه آفرین، من به تازگی دوره بچه گانه رو تمام کردم اما نیمچه داستان همچنان میخونم (عجله ای برای تموم شدنش ندارم آهسته پیش میرم :grin:) در کنار اینا داستان های واقعی هم میخونم ، کتابهای سطح بندی شده زیبوک.

یه تاپیک جداگانه در دسته بندی مکالمه بزنید و صداتون رو قرار بدین

8 پسندیده

سلام

اولش کلی تلاش کردم تا مغزم لود بشه برا این تاپیک :joy:

اره نیازی به شنیدن نداره. همچین شخصی مقداری ساختار یاد بگیره با یه دیکشنری کارش راه میفته

5 پسندیده

یعنی تمام تاپیکا یه طرف این تاپیک انگیزشی هم یه طرف :smiley:
واقعا دمتون گرم اقای کشاورز بینهایت متشکرم ازتون بخاطر این تاپیک جذاب و تمام مقالات و راهنمایی های مفیدتون
امشب که بی‌خوابی زده بود به سرم و داشتم داستان تجربیات بچها رو میخوندم گفتم منم داستانم رو بگم و بعدش لالا کنم :sleeping:
خب منم مثل خیلی از دوستان از بچگی آرزوی يادگيري زبان رو داشتم و یادمه بچه که بودم خیلی به اصفهان سفر میکردیم و اونجا هم ک دیگه منبع توریست بود همیشه باهاشون برخورد میکردیم و جالب اینجاست نمیدونم با چه اعتماد به نفسی همیشه میرفتم جلو و با لبخند باهاشون حرف میزدم اونم در حد دو سه کلمه :neutral_face: با hello و how r u شروع میکردم و با اهل کجایی و خداحافظی مکالمه رو تموم میکردم و چقدم خر ذوق میشدم :joy: خب اون زمان مال بچگیا بود ک با همون دو کلمه الکی دل خودم رو خوش میکردم…ولی واقعا دوست داشتم زبان رو یاد بگیرم تا بتونم راحت ارتباط برقرار کنم یکی دو بار هم یادمه کلاس زبان رفتم ولی به ترم دو نمیکشید ک دیگه ادامه نمیدادم خلاصه این ارزوی یادگیری همیشه باهام بود ولی هیچ اقدام خاصی هم انجام نمیدادم تا اینکه دو سال پیش شوهر یکی از دوستام بهم گفت ک یکی از دوستانش که فرانسویه و از طریق کوچ سرفینگ اشنا شده بودن قراره بیاد سمت دزفول و گغت میتونی برای سه چهار شب در حد خوابیدن بهش جا بدین…
منم موافقت کردم ولی دوباره غم بلد نبودن زبان برام تازه شد و گفتم ببین الان این خانمه (لیلوش) میاد ولی بازم بلد نیستی دو کلمه ارتباط برقرار کنی!!! خلاصه اخرای شهریور بود اگه اشتباه نکنم لیلوش اومد خونمون و ما هم با زبون اشاره و دست و پا شکسته منظورمون رو بهم میرسوندیم و روز اولی ک رسید من با دو سه تا از دوستای دیگم ک متاسفانه اونا هم زبان بلد نبودن لیلوش رو بردیم منطقه چال کندی دزفول که یه رودخونه ی فوق العاده زیبا و چشم نوازه و کلا براش سنگ تموم گذاشتیم ولی با زبان اشاره :rofl: خدا رو شکر اخرای شهریور دیگه کسی اونورا پیداش نمیشد بخاطر اینکه هوا یکم رو به خنکی میره وگرنه میگفت این بی سوادا چرا این بیچاره رو آوردن اینجا… :crazy_face: ولی فردای اون روز یکی از دوستام ک گروه داشت و لیدر گلگشتی بود و به زبان مسلط بود رو با خودمون بردیم و بیشتر جاهای دیدنی و تاریخی شهر رو بهش نشون دادیم. و در نهایت کلی با هم رفیق شدیم تا جایی که موقع رفتن کلی گریه کرد و گفت واقعا توی این همه مدتی ک سفر کردم شما یجور دیگه مهموندنوازی کردین :heart_eyes: (البته جنوبیا هم ک معروفن به خوبی :blush:)
خلاصه یه شوک اساسی بهم وارد شد ک حتما باید زبان رو یاد بگیرم و همون موقع دوباره پیگیر شدم و فایلهای اموزش نصرت رو گرفتم ک با اونا کار کنم فک کنم تا درس 24 خوندم و دوباره ول کردم هم ب بهانه ورزشم ک به صورت حرفه ای داشتم کار میکردم و بیشتر زمانم رو بهش اختصاص میدادم و هم بیشتر بخاطر توهم این موضوع ک من نمیتونم زبان رو یاد بگیرم و استعداد ندارم
رنج ندونستن زبان واقعا داشت آزارم میداد با اینکه داشتم به هدف های دیگم رسیدگی میکردم و میخواستم تو ورزشم به هدفهایی ک دارم برسم ولی همش زبان گوشه ذهنم بود ک بلد بودنش جزو واجبات زندگیه انگار
ولی متاسفانه توی ورزش(سنگنوردی) از توی سقف افتادم و زانوم به شدت اسیب دید و منی که هر روز ورزش میکردم و اخر هفته ها همیشه کوه میرفتم و سنگ طبیعت کار میکردم خونه نشین شدم برای منی ک نمیتونستم یک ثانیه اروم یجا بشینم خیلی شرایط سختی بود و یجورایی افسردگی گرفته بودم ولی همین شرایط و خونه نشین کردن من باعث شد ک دوباره عزمم رو جزم کنم و از این شرایط به ظاهر سخت و خونه نشینی در جهت یادگیری زبان استفاده کنم و اینجوری به این قضیه نگاه کنم ک خب حتما خیری توش بوده و همین تایمی ک من نمیتونم خیلی از خونه بیرون برم و نیاز به استراحت دارم از جنبه های دیگه خودم رو قوی کنم
شروع کردم به گشتن دنبال کتاب های صوتی توی اینترنت و بازار چونکه میدونستم ضعف شدید توی لیستنیگ دارم چند تا برنامه دانلود کردم ک دوسشون نداشتم تا اینکه اتفاقی دوباره توی بازار چشمم به اپ شما خورد و نظرات دوستان رو ک خوندم گفتم این دیگه خودشه یه حسی بهم میگفت سارا این اپ تو رو به هدفت میرسونه و خدا رو شکر این شد که با برنامه شما اشنا شدم و دارم با عشق و علاقه هر روز ازش استفاده میکنم… حسم درست گفت :blush:
و مطمینم اگه همینجوری پیش برم این طلسم لعنتی و توهم یاد نگرفتن زبان رو میشکنم.
بازم بینهاااااایت از شما و اقای ناصری و تمام دوستانی ک برای این اپ زحمت کشیدن و میکشن و تمام تالاری های عزیز ک با صبرو حوصله به سوالات دوستان پاسخ میدن سپاسگزارم :rose: :rose: :heartbeat: :heart:

14 پسندیده

مبارک باشه ماجرای عاشقانه قشنگی بود که ختم به خیر شده … همش دنبال آخرش بودم ببینم به هم رسیدید یانه… خوش باشید دوست عزیز

3 پسندیده