سلام دوستان، کسی میدونه که help و helpout چه فرقی دارند؟
==================
این تاپیک مربوط به داستان« ماجراجویی بزرگ عید پاک » در نرمافزار «زبانشناس» است.
پکیج: « داستان های مصور صوتی »
سلام دوستان، کسی میدونه که help و helpout چه فرقی دارند؟
==================
این تاپیک مربوط به داستان« ماجراجویی بزرگ عید پاک » در نرمافزار «زبانشناس» است.
پکیج: « داستان های مصور صوتی »
aid, assist; extricate, save help out کمک کردن
[help]
noun - help
کمک : help, aid, assistance, helping, support, relief
یاری : help, helping, aid, succor, adjutancy, companionship
مساعدت : assistance, aid, help, favor, backstop, favour
امداد : help
نوکر : valet, servant, handyman, lackey, menial, help
مزدور : hack, hireling, laborer, hired laborer, workman, help
پایمردی : fortitude, assistance, help, intercession
verb - help
کمک کردن : help, assist, aid, facilitate, boost, bestead
یاری کردن : assist, succor, help, aid, bestead, succour
مدد رساندن : help
سودمند واقع شدن : bestead, help
مساعدت کردن : help, aid, assist
همدستی کردن : collaborate, cooperate, help
بهتر کردن، چاره کردن : help
کردن، مدد رساندن، بهترکردنچاره کردن،کمک، یاری،
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن (با)،همدستی
مساعدت، مدد، نوکر، مزدور.
• It was a big help for me.
• She asked me to help her with the work.
• We came to the conclusion that we should help him.
• I cannot help laughing at the joke.
• I couldn’t help laughing at the plan.
• When she began to stutter, her classmates couldn’t help laughing.
/ help /
.
● کمک،یاری،زاوری،یاوری،پایمردی،مدد،امداد
he gave me help
او به من کمک داد.
do you need help?
نیاز به کمک داری؟
can I be of any help to you?
آیا میتوانم به شما کمک کنم؟
to go to somebody’s help
به کمک کسی رفتن
thank you for your help
از کمک شما سپاسگزارم.
● کمک کردن،یاری دادن،پایمردیکردن،مددکردن،امداد کردن
help! I am drowning!
کمک! دارم خفه میشوم!
to help the poor
به بینوایان کمک کردن
they helped each other
آنان به یکدیگر کمک کردند.
please help me, I’ve lost my way
لطفا به من کمک کنید،راه خود را گم کردهام.
God helps those who help themselves
خداوند به کسانی کمک میکند که در فکر کمک بهخود هستند.
● (با: up یا down یاin یا into و غیره) درانجام کاری کمک کردن
to help a blind man across the street
مرد کوری را در گذشتن از خیابان کمک کردن
to help an old lady get into a bus
در سوار شدن به اتوبوس به پیرزنی کمک کردن
● تسهیل کردن،میسر کردن،ترویج کردن
a tax to help schools
مالیاتی برای کمک به مدارس
a medicine that helps a cold
دارویی که سرماخوردگی را برطرف میکند
● جلوگیری کردن،خودداریکردن،چارهکردن،درمان کردن
I can’t help it
کاری از من ساخته نیست (دست خودم نیست).
he can’t help coughing
او نمیتواند جلوی سرفهی خود را بگیرد.
I couldn’t help laughing
بیاختیار زدم زیر خنده (نتوانستم از خندهخودداری کنم).
a misfortune that can’t be helped
مصیبتی که چارهپذیر نیست
Aspirin helps a headache
آسپرین سردرد را چاره میکند.
● (مشتریان و غیره را) خدمت گذاریکردن،راهنمایی و فروشندگی کردن
my wife helps with the kitchen and I help with the cash register
زنم در آشپزخانه کار میکند و من صندوق پولهارا میچرخانم.
● مفید بودن،سودمند بودن،به درد خوردن
patience will always help
صبر همیشه کمک است.
money doesn’t help, it’s love that counts
پول به درد نمیخورد،عشق مهم است.
timely rains helped the crops
بارانهای به موقع برای محصولات نافع بود.
● چاره،درمان
this ill man is beyond help
بیماری این مرد چارهپذیر نیست (به این مردنمیشود کمکی کرد).
a situation for which there was no help
وضعیتی که چارهای بر آن متصور نبود
● یاور،وردست،مستخدم،کلفت،نوکر،کارگر کشتزار
in their farm, hired help ate with the rest of the family
در مزرعهی آنها کارگران اجیر با بقیهی خانوادهخوراک میخوردند.
for the party, we needed extra help
برای مهمانی نیاز به کمک (یا مستخدم) اضافیداشتیم.
the help wanted column
ستون آگهیهای استخدام (در روزنامه)
** be of help*
مفید بودن،سودمند بودن،چارهگر بودن،کمککردن
if you can’t be of help at least get out of the way!
اگر نمیتوانی کمکی بکنی لااقل از جلوی راه بروکنار!
opening the window was of no help either
بازکردن پنجره هم فایدهای نداشت.
** cannot help but*
مجبور خواهد بود،چارهای نخواهد داشت مگراینکه،حتما
your plan cannot help but end in disaster!
نقشهی شما پیامدی جز فاجعه نخواهد داشت!
** can not help oneself*
از خودداری عاجز بودن،ناتوان بودن (درجلوگیری)،اختیار دست خود (کسی)نبودن
he can’t help himself, he is blind and old
او تقصیر ندارد،نابینا و سالمند است.
** help oneself to*
1- (خوراک) برداشتن،برای خود غذا کشیدن 2-بدون اجازه برداشتن،دزدیدن،بلند کردن
he helped himself to a big sandwich
او یک ساندویچ بزرگ برداشت.
** help out*
(در انجام کاری) کمک کردن
she does all of the housework and her husband does not help out at all
او همهی کارهای خانه را میکند و شوهرش اصلاکمک نمیکند.
** so help me (God)*
(به خدا) قسم،سوگند میخورم (به خدا)
give back my money or I am going to the police, so help me God!
پولم را پس بده والا به خدا قسم به شهربانیمراجعه خواهم کرد!
Help out یعنی (در انجام کاری) کمک کردن
پ.ن: یه app دیکشنری مثل parsdic یا هر چی که معروف تر هستش رو نصب کن. اینا سوالیه که جوابش هرجا پیدا میشه… و اگه پیدا نکردی تو translater گوگل سرچ کنی حتما میاد
Help out کمک کردن به کسیه که خسته یا ناتوان شده
Help out اشاره به انسان داره که یک انسان وقتی کمک میکنه میگن
Help هم برای انسان میتونه به کار بره و هم برای اشیا و یا غیر انسان
بله تا جایی که منم میدونم همین چیزی که دوست عزیزمون میگن کاملاً درسته منم اومدم همینو بگم