چرا من....چرا من...اهمال کارم...تنبلم...بی اراده یا؟

آیلتس رو به چه هدفی می‌خواید بگیرید؟
آیا ضرورت داره یا خیر؟
و اینکه آیا از مطالعه‌ای که دارید لذت می‌برید؟

3 پسندیده

سلام پیشنهاد من اینه که یک یا دو روز کاملا عمدی و بی خیال نسبت به یادگیری، به کاری بپردازین که دوسش دارین، مثلا فیلم ببینین، رمان بخونین، برین بیرون خونه دور بزنین، یا هر کار دیگه ای و اصلا دغدغه ای نسبت به یادگیری زبان نداشته باشین،
این دغدغه نداشتن خیلی مهمه…
از فرداش یه مقداری راحت تر می تونین کاراتونو انجام بدین،،،در ضمن ورزش ولو شده ۵دقه تو روز هم خیلی خوبه.
من اینارو تجربه کردم و موثر بوده…

4 پسندیده

سلام
منم با نظر شما موافقم.
یه استراحت کوچولو به خودتون بدین و دوباره شروع کنید…
بعد از شروع خودتون رو مجبور به اجرای برنامه کنید.
به امید روزهای شاد

3 پسندیده

دغدغه، همون آزمون س و پیش نیازای دیگه ای که مسیرم رو میسازه

همون روزایی که تقریبا از 8-9صبح تا حدودای 6 عصر افرتلس می خوندمم هم…بعد از برگشت به خونه،حدود یه ساعتی پیاده روی می کردم…
نمی2نم چرا…راحت باهاش کار می کنمو لذت می برم…و اتفاقایی از اون دست، براحتی ازش فاصله می گیرم

این یکی دوروزه، دارم ویدیوهای انگلیش وی رو میبینم…البته صرفا داستانش،و نه نکاتی که در خلالش گفته میشد…به قول شما، دور از دغدغه ها
ولی هنوز، همون حس خستگی یا تنبلی …به تعویق انداختن یا…نمی2نمه هست :no_mouth:

به هر حال، فردا روزیه که شروع می کنم کتابخونه رفتنو…امیدوارم از اون دست وقفه ها پیش نیاد باز:worried: …ممنونم از همگی…خیلی زیاد

2 پسندیده

در این صورت با چند روز استراحت مشکلتون حل میشه. همه‌ی ما به این نوع موانع برمی‌خوریم و یه چیز کاملا عادیه
می‌تونید تو این مدت داستان‌هایی گوش بدید که براتون جالبه، یا کارهایی رو انجام بدید که ازش لذت می‌برید.
اگه امکانش براتون هست باشگاه رفتن رو تو برنامه‌تون قرار بدید. باور دارم که بیشتر مشکلات با ورزش حل میشه.
موفق باشید :hibiscus:

8 پسندیده

نکته ی خیلی مهم برای حل مشکل شما اینه که سعی کنید هر طوری که شده زنجیره ی بزرگی بسازید :chains:

زمان مطالعه تون رو هم روزی نیم ساعت یا یک ساعت تنظیم کنید که بتونید از پیش بر بیاین :muscle:

همینطور که روزهای زنجیره تون بیشتر میشه، Momentum ایجاد شده توسط زنجیره باعث میشه که تنبلی نکنید :slightly_smiling_face:

اگر هم زنجیره تون خراب شد، نگران نشید، بازم سعی کنید بزرگترشو بسازید

مقاله زیر رو هم حتما مطالعه کنید

12 پسندیده

سلام.مشکل شما عدم تصمیم گیری است.هرچیزی که میخواهید باید بهایش را بپردازید.برنامه شما با هر برنامه جانبی یا رویداد از بین میرود و این باعث قطع شدن ارتباط شما با کارتان میشود.خودتان خوب میدانید هر بار روند کار قطع میشود چقدر بازگشت و عادت سخت است.کسی که امتحان داره دیگه مسافرت نمیره.حتی اگه 15سالش باشه.کسی که کار داره مهمان به خونش راه نمیده.حتی اگه مهمانش ناراحت بشه.با پدر و مادر صحبت کنید مودبانه وضعیت شما را برای فامیل توضیح بدهند اگه نشد برید یه اتاق دیگه اگه شده دستتون رو توی گوشتون بذارید ومطالعه کنید اینکار رو بکنید.هدف یادگیری نیست هدف قطع نشدن عادت هست.بقیه چند بار که اینکار شما رو ببینن دیگه شوخی نمی کنن و به کارتون احترام میذارن.بی تعارف بگم کل خانواده میدونن اراده شما قطعی نیست.الان بچه های 5ساله هم اگه غذایی رو نخوان نمی خورن.شما که کارت واجبه.پیامدهای شکست برای فامیل نیست مال شماست و اما انگیزه شروع مجدد.وقتی خسته میشی به دوستان و خانواده ای فکر کن که در صورت موفقیت با تو میخندن ودشمنانی که در صورت شکست به تو میخندند.بلند شو و مثل یه مبارز برای هدفت بجنگ.موفق باشید.

9 پسندیده

بله…متاسفانه خانواده من هیچ وقت حامی م نبودن…چندین بار گوشزد کردم و اصلا فایده ای نداره…خواهر و برادرای متاهلی که وقتی بهشون از سروصداهاشون شکایت می کنی، تنها پاسخی که بهت میدن: مگه خونه فقط مال تویه…و خونواده هم سکوت می کنن…متاسفانه، همه پایه ی این بی بندوبارین…صبحونه رو ساعت 11 صبح بخورو ناهار رو 4 عصر و شام رو 2 صبح…من موندمو…:cry::cry::cry:
برنامه زبان هم شنیداریه…و به فضای آرومی نیاز داره که بتونم تا حدی راحت بشنوم…راستش، نمی تونم صدا رو هم خیلی بالا ببرم؛ که بتونم بشنوم…چون گوشم صدمه می بینه
برا فرار از این وضعیتا بود که با وجود سختی و فضای نامناسب کتابخونه، اون مدت اونجا می رفتم.

این دو روز خوب پیش رفت خداروشکر…ولی باز دوباره امشب مهمان های شب بیدار و صبح خواب دارن میان(امان از این عادت بد خفاش/جغدی که مد شده…تا نزدیکای سحر بیدارنو تا لنگ ظهر خواب…مراعات هم نمی کنن)…اینم از پس لرزه های سیلابی که تو اهواز راه افتاده

3 پسندیده

سلام.آدم معصوم که نداریم .من و شما هم نیستیم.باید بتونیم باهمه تعامل کنیم.محکم باشید وراهتون رو برید.وقتی دبیرستان هستیم.چقدر کنکور سخته .وقتی میریم دانشگاه و استاد پروازی یهو 100صفحه درس میده دبیرستان برامون شوخی میشه.این روزها هم میره و خاطره میشه.انشااله وقتی با این همه مشکل مثل من 2تا پسر شیطون هم داشتی این روزها شوخی به نظر میاد.در تقابل روزهای سخت و آدمهای سخت این آدمهای سخت هستند که میمانند.همین که میخواهید موفق بشید حتما به مقصد میرسید.موفق باشید.

5 پسندیده

منظورم از سختی یکیش همین بود دیگه.من میرفتم پشت بوم.تا چراغ روشن میشدپشه ها هم حمع میشدن.الان ساعت از 12گذشته امروز تا شب دنبال همون سیل بودم اخه من اهوازم:sweat_smile:.ولی بچه ها کوتاه نیومدن مجبور شدم بیارمشون پارک تا برن خونه ساعت 2میشه.صبح ساعت 6هم باید بلندشم.سخت نگیرید

2 پسندیده

سلام دوست عزیز

داشتم تاپیکتون رو یه مروری میکردم، یه نکته ی جالبی به نظرم رسید. البته دوستان قبلا راهنمایی های لازم و کافی رو در مورد مشکل شما مطرح کردن. درواقع یه نکته ی طنزآمیز در مورد مساله ی شما نظر منو جلب کرد که خواستم گفته باشم.
قطعا تلاش شما برای رسیدن به هدفتون قابل تقدیره، فقط نکته ای که جالبه اینه که :

شما دارین به شدت و بسیار سخت تلاش میکنین، تا انگلیسی بدون تلاش یاد بگیرین.

So much effort for effortless english
:wink:

براتون آرزوی موفقیت میکنم :tulip:

10 پسندیده

من که هروقت از ادامه دادن خسته میشم یه سر به تالار میزنم حالم خوب میشه و دوباره شروع میکنم

7 پسندیده

سیل که احتمالا نعمت الهیه و نمیشه کاریش کرد.

بچه ها…نتیجه انتخابا و احتمالا انعکاس شما هستن…به هر حال، شما مادرید و خیلی بیشتر از من فرزند، انتخابایی داشتید و الان نتیجه ش…
شکایت منم برا حقوقیه که سایرین رعایت نمی کنن …وگرنه، منم مثل خیلی از آدمای دیگه، نتیجه کارایی که کردمو می بینم

2 پسندیده

چه خوب…اینقدر تالار جذابه یا توانایی شما بالاست
پس، بهتره بنویسیم
حال بد:cry: زبانشناس:tongue: حال خوب:partying_face:

3 پسندیده

امان از پدرومادرای امروزی…خب، بچه ها نیاز دارن براشون وقت بذارید…خب، احتمالا مقصر خودتونید که این وظیفه به ساعت 2 کشیده شده…شما هم از اون دست مامانا شدید که بچه ها رو می خواید عادت بدید به شب زنده داری:cry::cry:

بچه…از 9 صبح تا 9 شب وقت داره برا بازی و خستگی…خب، این که نشد، یه چیز دیگه میشه

سخت نگیرید…جمله خیلی خیلی بدیه…برا من…:cry::cry::cry::cry:

3 پسندیده

قبل از گذاشتن شکلک حتما یک space بزنید که شکلک ها به درستی نمایش داده بشن

4 پسندیده

سلام.چقدر زود و راحت قضاوت می کنید.چون پسرا با من بیرون میرن پس من مامانم.چون دیر بیرون میرن پس مامان بدیم.مدارس بچه ها بخاطر سیل تعطیل است.به خاطر استرس اخبار همراه بقیه بیدارن منم تا 10شب ماموریت دنبال براورد خسارات بودم.وضعیت عادی نیست.برا روحیه بچه ها هر جوری سعی میکنم حواسشون پرت شه.خانم من شاغل هست.برا همین کارا رو تقسیم کردیم.ورزش تفریح و حتی حمامشون با منه.درسشون رو هم تقسیم کردیم.رفت و آمدشون با مامانشونه.الان هم که وقت آزاد دارم از دیروز بالا سر پدرم تو بیمارستانم.اون خوابه منم تو تالار.و البته به تمام مامانای سرزمینم هم افتخار می کنم.

5 پسندیده

سلام…اتفاقا وقتی داشتم می نوشتم، فکر کردم چرا من نوشتم مامان…ولی حوصله نداشتم برگردم عقبو حداقل چک کنم که ببینم مخاطبم خانمه یا آقا…حتی همین الان…اوضاع خونه ما این روزا بیش تر از قبل قاراش میشه.
در مورد بیدار موندنو اخبار، متاسفانه، پیش ما هم همین وضعیت هست…با اینکه از منابع معتبر و حاضر در محل، هر ساعت، اطلاعات می گیرن، بازم مدام اخبارای استان خوزستان، شبکه خبر و اخبارای کانالای دیگه تو خونه ما هست…مامان منم هر چی می گه ترو خدا اینقدر این اخبار رو نذارید، فایده نداره…همه مون رو دیوونه کردن…خب، حداقل یه مدیریت بحران برا خانواده ها هم بذارید خب… :sweat_smile:

اگه جایی بد نوشتم یا به قول شما، بد قضاوت کردم، عذر می خوام…ان شاءا… که همه چی به خیر بگذره…هم برا شما و خانواده عزیزتون…و هم برا دیگران

4 پسندیده

موافقم.

به شخصه خود من این کارو زیاد انجام دادم. روزهایی بوده که برام مهمون میومد و خیلی دوست داشتم کنارشون باشم ولی همیشه ازشون اجازه میگرفتم تا یه نیم ساعتی به زبان بپردازم. تو نود درصد حالات مشکلی نبود و اگر هم بود میشه گفت مهم نیس. چون کسی ک برای شما و کارتون ارزش و احترام قائل نشه شما هم نباید زندگیتون رو بر پایه اونا بچینید.


و اما مورد دوست عزیزمون ک تاپیک رو زدن. یادگیری زبان مثل ازدواج میمونه. شما یک پیوند با معشوقه خودتون که زبانه میبندید و قصد دارید تا ابد باهاش باشید.
ازدواج هدف پشتشه و هدفش واقعی و محکمه. برای قبول اون شما تصمیم به ازدواج میگیرید.
تصمیم از کجا میاد؟ از مغزتون نه از احساستون.
این چ ربطی به این تاپیک داره؟
وقتی احساس کنید ک زبان نیازه کافی نیست. ولی وقتی عمیقأ تصمیم بگیرید اون وقته که زبان خواهید خوند.
ما همه اینارو رد کردیم و کسی نیس ک ادعا کنه این مشکلو نداشته
تفاوت اونایی که یاد گرفتن و شمایی ک دارید تقلا میکنید اینه که اونا تصمیم جدی گرفتن که با زبان پیوند بخورن.
خب بر میگردیم به همون مثال ازدواج.
وقتی شما ازدواج کنی آیا میتونی مثل دوره مجردیت عشقی کار کنی؟ نه. چرا که شما دیگه واسه خودت نیستی بلکه واسه خونوادتی. پس نیاز به چی داری؟ نظم و انضباط و دیسیپلین
وقتی میگید من میزارم کنار، من فرار میکنم برم کتابخونه تا بخونم، مامان اینا میرن مسافرت من نمیخونم نشون میده شخص با دیسیپلینی نیستید.
اول از همه برید جلو آیینه با خودتون رو راست باشید. تو چشماتون نگاه کنید و مشکلتون رو محکم به خودتون گوشزد کنید.
یه نفر بخواد وزنش رو کم کنه اول نیاز داره بره جلوی آیینه و قبول کنه ک چاقه. حتی شاید نیازه به خودش توهین کنه و بگه که خیکیه. چرا؟ چون واقعیته.
ما این روزا خیلی نرم شدیم. اسمشو میزاریم مودب بودن، نه به فلانی نگو چاق، به فلانی نگو تنبل زشته بهش برمیخوره.
وقتی ی نفر مشکلشو نخواد قبول کنه چرا دنبال راه حل بگرده؟
مشکل شما هم ک تابلوئه شما بی نظم هستید و نیازه که رو نظمتون کار کنید. مشکلتون رو هم خودتون فقط میتونید حل کنید نه کس دیگه.
یکی از چیزهایی که به شخصه برای من لذتبخشه خوندن کتاب های بیوگرافی.
قسم میخورم هیچکدوم از این افراد یه شبه و بدون سختی به اون درجه حالشون نرسیدن.
همه سختی کشیدن، همه روزهایی بوده که ذهنشون اونارو مثل شما بازی داده. چرا؟ چون ذهن میخواد که همه چی آسون باشه. چون راحته، خوبه. ولی میخوای رشد کنی؟ با راحتی میشه؟ نه.
باید سختی کشید. باید سخت کار کرد.
دیوید گاگینز یکی از افراد مورد علاقه من که هر روز میره میدوئه میگه: مردم میپرسن تو چطور هر روز میدوئی. ما امتحان میکنیم نمیشه. بهشون گفت: من هفته چند بار میشینم رو پله و به کتونی هام نگاه میکنم. شاید نیم ساعت و دائماً مجبورم با خودم کلنجار برم تا اینکه بالاخره پاشم و پامو از خونه لعنتی بزارم بیرون.
تهش چی؟ میاد خونه و میگه خیلی خب خداروشکر امروزم رفتم و از عذاب وجدانش رها شدم.
نمیدونم دقیقاً هدف از زدن این تاپیک چیه؟ امیدوارم انگیزه نباشه. چون مشکل شما انگیزه نیست بلکه نظم، وسواس، تعهده.
انگیزه واسه روزهاییه که همه چی خوب و خوشگله و اشخاص با انگیزه بزرگترین شکست خورده ها هستند.
شاید تو دو سال فعالیتم تو زبانشناس بیشتر از ۳۰۰ ۴۰۰ نفرو دیدم که با انگیزه اومدن پیشم و ازمون پرسیدن چطور زبان رو شروع کنیم؟
ولی مطمئنم ۹۹ درصدشون هنوز زبان یاد نگرفتن.
پس رو تعهد، وسواس، نظم کار کنید وقتی بدستش آوردید، زبان هیچ، هر چیزی که دوست دارید رو راحت میتونید یاد بگیرید.
این بهونه ها هم بزارید کنار. مهمون، مسافرت، خستگی و…
اینا واسه یه شخص موفق نیست.
تمام.

15 پسندیده

سلام دوست عزیز، من هم چند بار پستهاتون رو دیدم و خوندم، چند بار خواستم نظر خودم رو بدهم گفتم شاید برداشت به نصیحت بشه، چون کاملا درک میکنم و خود من هم در طول زندگی برای اهدافی موانعی پیش رو داشتم که در صورت نرسیدن به هدف همه رو مقصر می دونستم بجز خودم. تنها جمله ای که صرفا بر حسب تجربه می تونم بگم که دوست عزیز سعی کنید پویشگر باشید یعنی خالق لحظه ها نه کنشگر یعنی منتظر لحظه ها. شما متاسفانه شرایط سختی دارید؛ اما در نظر بگیرید در شرایط فعلی جامعه و رخدادهای ناگهانی اخیر ممکنه چند درصد افرادی باشند که شرایط شما یا سخت تر از شما را دارند، مثلا بچه هایی که در این زمان باید امتحان فوق بدهند ممکنه حتی خانه ای برای زندگی هم نداشته باشند چه بسا یکسال زحمت زیادی کشیدند و حالا بخاطر مشکلاتی که سیل های اخیر ایجاد کرده اون آرامش اولیه هم ندارند حتی با تعویق آزمون، پس قوی باشید و به قول آقا کامبیز با عشق و تعهد گام بردارید انشالله به هدفتون برسید.

11 پسندیده