چرا من....چرا من...اهمال کارم...تنبلم...بی اراده یا؟

…چرا برا چیزی که آینده م رو میسازه، اینقدر بد عمل می کنم

من باید تا شهریور حداقل 8 رو تو هر اسکیل آیلتس بگیرم…ولی…موندم توش
رفتم کتابخونه…تا حداقل اونجا نت نداشته باشم…و دور از هیاهوی خونه…تا بتونم با کمک افرتلس، به این هدف برسم…نشد…جو اونجا خیلی خوب نیست…هر چند که خوبی اونجا اینه که می تونم پیوسته گوش بدم و پیش برم.
مامان اینا یه یه هفته ای رفتن مشهد…مجبور شدم تو خونه بمونم…و باز برنامه م قطع شد.
رفتن فلان شهر…باز دوباره وقفه افتاد
چهارشنبه سوری هم که ظهر نشده، تعطیل کردن
عید هم که شد 8ونیم تا 2 ظهر…اونم از بس مهمونای نوروزی نذاشتن بخوابم…و خواب ساعت 11 شبم به 3-4 صبح پرید، که صبحا ساعت 11 به زور بیدار میشدم…این شد که مطالعه من…که از اسفند شروع شده بود…تا الان، شده 10 روز…منقطع
کلی کار دیگه…مقاله ها هنوز مونده
دوره افرتلس
و کار پاره وقتی که هی امروز و فردا می کنم برا مراجعه به اون مرکز
خداجونم…چکار کنم من

8 پسندیده

بیشتر توضیح بدید

5 پسندیده

آیلتس رو به چه هدفی می‌خواید بگیرید؟
آیا ضرورت داره یا خیر؟
و اینکه آیا از مطالعه‌ای که دارید لذت می‌برید؟

3 پسندیده

سلام پیشنهاد من اینه که یک یا دو روز کاملا عمدی و بی خیال نسبت به یادگیری، به کاری بپردازین که دوسش دارین، مثلا فیلم ببینین، رمان بخونین، برین بیرون خونه دور بزنین، یا هر کار دیگه ای و اصلا دغدغه ای نسبت به یادگیری زبان نداشته باشین،
این دغدغه نداشتن خیلی مهمه…
از فرداش یه مقداری راحت تر می تونین کاراتونو انجام بدین،،،در ضمن ورزش ولو شده ۵دقه تو روز هم خیلی خوبه.
من اینارو تجربه کردم و موثر بوده…

4 پسندیده

سلام
منم با نظر شما موافقم.
یه استراحت کوچولو به خودتون بدین و دوباره شروع کنید…
بعد از شروع خودتون رو مجبور به اجرای برنامه کنید.
به امید روزهای شاد

3 پسندیده

دغدغه، همون آزمون س و پیش نیازای دیگه ای که مسیرم رو میسازه

همون روزایی که تقریبا از 8-9صبح تا حدودای 6 عصر افرتلس می خوندمم هم…بعد از برگشت به خونه،حدود یه ساعتی پیاده روی می کردم…
نمی2نم چرا…راحت باهاش کار می کنمو لذت می برم…و اتفاقایی از اون دست، براحتی ازش فاصله می گیرم

این یکی دوروزه، دارم ویدیوهای انگلیش وی رو میبینم…البته صرفا داستانش،و نه نکاتی که در خلالش گفته میشد…به قول شما، دور از دغدغه ها
ولی هنوز، همون حس خستگی یا تنبلی …به تعویق انداختن یا…نمی2نمه هست :no_mouth:

به هر حال، فردا روزیه که شروع می کنم کتابخونه رفتنو…امیدوارم از اون دست وقفه ها پیش نیاد باز:worried: …ممنونم از همگی…خیلی زیاد

2 پسندیده

در این صورت با چند روز استراحت مشکلتون حل میشه. همه‌ی ما به این نوع موانع برمی‌خوریم و یه چیز کاملا عادیه
می‌تونید تو این مدت داستان‌هایی گوش بدید که براتون جالبه، یا کارهایی رو انجام بدید که ازش لذت می‌برید.
اگه امکانش براتون هست باشگاه رفتن رو تو برنامه‌تون قرار بدید. باور دارم که بیشتر مشکلات با ورزش حل میشه.
موفق باشید :hibiscus:

8 پسندیده

نکته ی خیلی مهم برای حل مشکل شما اینه که سعی کنید هر طوری که شده زنجیره ی بزرگی بسازید :chains:

زمان مطالعه تون رو هم روزی نیم ساعت یا یک ساعت تنظیم کنید که بتونید از پیش بر بیاین :muscle:

همینطور که روزهای زنجیره تون بیشتر میشه، Momentum ایجاد شده توسط زنجیره باعث میشه که تنبلی نکنید :slightly_smiling_face:

اگر هم زنجیره تون خراب شد، نگران نشید، بازم سعی کنید بزرگترشو بسازید

مقاله زیر رو هم حتما مطالعه کنید

12 پسندیده

سلام.مشکل شما عدم تصمیم گیری است.هرچیزی که میخواهید باید بهایش را بپردازید.برنامه شما با هر برنامه جانبی یا رویداد از بین میرود و این باعث قطع شدن ارتباط شما با کارتان میشود.خودتان خوب میدانید هر بار روند کار قطع میشود چقدر بازگشت و عادت سخت است.کسی که امتحان داره دیگه مسافرت نمیره.حتی اگه 15سالش باشه.کسی که کار داره مهمان به خونش راه نمیده.حتی اگه مهمانش ناراحت بشه.با پدر و مادر صحبت کنید مودبانه وضعیت شما را برای فامیل توضیح بدهند اگه نشد برید یه اتاق دیگه اگه شده دستتون رو توی گوشتون بذارید ومطالعه کنید اینکار رو بکنید.هدف یادگیری نیست هدف قطع نشدن عادت هست.بقیه چند بار که اینکار شما رو ببینن دیگه شوخی نمی کنن و به کارتون احترام میذارن.بی تعارف بگم کل خانواده میدونن اراده شما قطعی نیست.الان بچه های 5ساله هم اگه غذایی رو نخوان نمی خورن.شما که کارت واجبه.پیامدهای شکست برای فامیل نیست مال شماست و اما انگیزه شروع مجدد.وقتی خسته میشی به دوستان و خانواده ای فکر کن که در صورت موفقیت با تو میخندن ودشمنانی که در صورت شکست به تو میخندند.بلند شو و مثل یه مبارز برای هدفت بجنگ.موفق باشید.

9 پسندیده

بله…متاسفانه خانواده من هیچ وقت حامی م نبودن…چندین بار گوشزد کردم و اصلا فایده ای نداره…خواهر و برادرای متاهلی که وقتی بهشون از سروصداهاشون شکایت می کنی، تنها پاسخی که بهت میدن: مگه خونه فقط مال تویه…و خونواده هم سکوت می کنن…متاسفانه، همه پایه ی این بی بندوبارین…صبحونه رو ساعت 11 صبح بخورو ناهار رو 4 عصر و شام رو 2 صبح…من موندمو…:cry::cry::cry:
برنامه زبان هم شنیداریه…و به فضای آرومی نیاز داره که بتونم تا حدی راحت بشنوم…راستش، نمی تونم صدا رو هم خیلی بالا ببرم؛ که بتونم بشنوم…چون گوشم صدمه می بینه
برا فرار از این وضعیتا بود که با وجود سختی و فضای نامناسب کتابخونه، اون مدت اونجا می رفتم.

این دو روز خوب پیش رفت خداروشکر…ولی باز دوباره امشب مهمان های شب بیدار و صبح خواب دارن میان(امان از این عادت بد خفاش/جغدی که مد شده…تا نزدیکای سحر بیدارنو تا لنگ ظهر خواب…مراعات هم نمی کنن)…اینم از پس لرزه های سیلابی که تو اهواز راه افتاده

3 پسندیده

سلام.آدم معصوم که نداریم .من و شما هم نیستیم.باید بتونیم باهمه تعامل کنیم.محکم باشید وراهتون رو برید.وقتی دبیرستان هستیم.چقدر کنکور سخته .وقتی میریم دانشگاه و استاد پروازی یهو 100صفحه درس میده دبیرستان برامون شوخی میشه.این روزها هم میره و خاطره میشه.انشااله وقتی با این همه مشکل مثل من 2تا پسر شیطون هم داشتی این روزها شوخی به نظر میاد.در تقابل روزهای سخت و آدمهای سخت این آدمهای سخت هستند که میمانند.همین که میخواهید موفق بشید حتما به مقصد میرسید.موفق باشید.

5 پسندیده

منظورم از سختی یکیش همین بود دیگه.من میرفتم پشت بوم.تا چراغ روشن میشدپشه ها هم حمع میشدن.الان ساعت از 12گذشته امروز تا شب دنبال همون سیل بودم اخه من اهوازم:sweat_smile:.ولی بچه ها کوتاه نیومدن مجبور شدم بیارمشون پارک تا برن خونه ساعت 2میشه.صبح ساعت 6هم باید بلندشم.سخت نگیرید

2 پسندیده

سلام دوست عزیز

داشتم تاپیکتون رو یه مروری میکردم، یه نکته ی جالبی به نظرم رسید. البته دوستان قبلا راهنمایی های لازم و کافی رو در مورد مشکل شما مطرح کردن. درواقع یه نکته ی طنزآمیز در مورد مساله ی شما نظر منو جلب کرد که خواستم گفته باشم.
قطعا تلاش شما برای رسیدن به هدفتون قابل تقدیره، فقط نکته ای که جالبه اینه که :

شما دارین به شدت و بسیار سخت تلاش میکنین، تا انگلیسی بدون تلاش یاد بگیرین.

So much effort for effortless english
:wink:

براتون آرزوی موفقیت میکنم :tulip:

10 پسندیده

من که هروقت از ادامه دادن خسته میشم یه سر به تالار میزنم حالم خوب میشه و دوباره شروع میکنم

7 پسندیده

سیل که احتمالا نعمت الهیه و نمیشه کاریش کرد.

بچه ها…نتیجه انتخابا و احتمالا انعکاس شما هستن…به هر حال، شما مادرید و خیلی بیشتر از من فرزند، انتخابایی داشتید و الان نتیجه ش…
شکایت منم برا حقوقیه که سایرین رعایت نمی کنن …وگرنه، منم مثل خیلی از آدمای دیگه، نتیجه کارایی که کردمو می بینم

2 پسندیده

چه خوب…اینقدر تالار جذابه یا توانایی شما بالاست
پس، بهتره بنویسیم
حال بد:cry: زبانشناس:tongue: حال خوب:partying_face:

3 پسندیده

امان از پدرومادرای امروزی…خب، بچه ها نیاز دارن براشون وقت بذارید…خب، احتمالا مقصر خودتونید که این وظیفه به ساعت 2 کشیده شده…شما هم از اون دست مامانا شدید که بچه ها رو می خواید عادت بدید به شب زنده داری:cry::cry:

بچه…از 9 صبح تا 9 شب وقت داره برا بازی و خستگی…خب، این که نشد، یه چیز دیگه میشه

سخت نگیرید…جمله خیلی خیلی بدیه…برا من…:cry::cry::cry::cry:

3 پسندیده

قبل از گذاشتن شکلک حتما یک space بزنید که شکلک ها به درستی نمایش داده بشن

4 پسندیده

سلام.چقدر زود و راحت قضاوت می کنید.چون پسرا با من بیرون میرن پس من مامانم.چون دیر بیرون میرن پس مامان بدیم.مدارس بچه ها بخاطر سیل تعطیل است.به خاطر استرس اخبار همراه بقیه بیدارن منم تا 10شب ماموریت دنبال براورد خسارات بودم.وضعیت عادی نیست.برا روحیه بچه ها هر جوری سعی میکنم حواسشون پرت شه.خانم من شاغل هست.برا همین کارا رو تقسیم کردیم.ورزش تفریح و حتی حمامشون با منه.درسشون رو هم تقسیم کردیم.رفت و آمدشون با مامانشونه.الان هم که وقت آزاد دارم از دیروز بالا سر پدرم تو بیمارستانم.اون خوابه منم تو تالار.و البته به تمام مامانای سرزمینم هم افتخار می کنم.

5 پسندیده

سلام…اتفاقا وقتی داشتم می نوشتم، فکر کردم چرا من نوشتم مامان…ولی حوصله نداشتم برگردم عقبو حداقل چک کنم که ببینم مخاطبم خانمه یا آقا…حتی همین الان…اوضاع خونه ما این روزا بیش تر از قبل قاراش میشه.
در مورد بیدار موندنو اخبار، متاسفانه، پیش ما هم همین وضعیت هست…با اینکه از منابع معتبر و حاضر در محل، هر ساعت، اطلاعات می گیرن، بازم مدام اخبارای استان خوزستان، شبکه خبر و اخبارای کانالای دیگه تو خونه ما هست…مامان منم هر چی می گه ترو خدا اینقدر این اخبار رو نذارید، فایده نداره…همه مون رو دیوونه کردن…خب، حداقل یه مدیریت بحران برا خانواده ها هم بذارید خب… :sweat_smile:

اگه جایی بد نوشتم یا به قول شما، بد قضاوت کردم، عذر می خوام…ان شاءا… که همه چی به خیر بگذره…هم برا شما و خانواده عزیزتون…و هم برا دیگران

4 پسندیده