معنی کلمه snap?

سلام یک نفر معانی مختلف فعل اسنپ توضیح بده ممنون

4 پسندیده

snap

تلفظ snap تلفظ snap به آمریکایی/ˈsnæp/تلفظ snap به انگلیسی/snæp/

معنی : چفت، شتاب زدگی، ضربه محکم و ناگهانی، بشکن، قفل کیف و غیره، قالب زنی، گاز ناگهانی سگ، قزن قفلی، گیره فنری، یک گاز، عکس فوری گرفتن، بی مقدمه، ناگهانی، سرزنش کردن، گاز گرفتن، قاپیدن، گسیختن، چفت کردن، چسبیدن به، قاپ زدن، سخن نیش دار گفتن معانی دیگر: گاز زدن، (ناگهان) گاز گرفتن، پاچه ی کسی را گرفتن، (با دندان) قاپیدن، (ناگهان یا با اشتیاق) گرفتن یا پذیرفتن، (با صدا) شکستن یا پاره شدن، گسستن، گسلیدن، گسلاندن، (با صدا یا ناگهان) بسته شدن، تلق کردن (و بسته شدن)، تشر زدن، (به کسی) پریدن، پرخاش کردن (به ویژه ناگهان یا بی معطلی)، عتاب کردن، تحکم کردن، پزگ زدن، (با صدای ترق تروق) تکان دادن، تلنگر زدن، بشکن زدن، عکس گرفتن (با دوربین فوری یا کوچک)، گیره، دکمه ی قابلمه ای (هر چیزی که با صدای تلق باز و بسته شود)، (عامیانه) آسان، سهل، (عامیانه) حرارت، اشتیاق، پشتکار، (فنر یا کش را) کشیدن و رها کردن، سرمای ناگهانی و کوتاه مدت، دگرگونی هوا، نان شیرینی نازک و ترد، (عامیانه) شتاب آمیز، عجولانه، نسنجیده، عتاب و خطاب، گاز گیری، گسلش، گسیختگی، پاره شدگی، (فوتبال امریکایی - در آغاز هر بازی) توپ را فرز از زمین برداشتن و به بازیکن دیگر دادن، توپ برداری، رجوع شود به: snapshot، مخفف: نیروزای کوچک اتمی (مولد برق ماهواره ها و غیره)، لقمه، مهر زنی، عجله، سخن

بررسی کلمه snap

فعل ناگذر ( intransitive verb ) حالات : snaps, snapping, snapped

• (1) تعریف: to break suddenly with a cracking noise.
مترادف: crack, fracture
مشابه: break, pop, shatter

  • Dry twigs snapped under our feet as we walked down the path.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] وقتی ما از مسیر پایین رفتیم، شاخه‌های خشک خشک شد
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] در حالیکه راه را راه می رفتیم، شاخه های خشک زیر پای ما می شکند

• (2) تعریف: to make a sudden cracking noise.
مترادف: crack, pop
مشابه: click, crackle, crepitate, snarl

  • The wood snapped as it burned in the fireplace.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] هیزم در بخاری دیواری زبانه می‌کشید
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] چوب در حالی که در شومینه سوزانده می شود

• (3) تعریف: to close or open with a sharp noise.
مشابه: click, crack, spring

  • The bottle cap snaps on and off.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] بطری بطری به سرعت بالا و پایین می‌رود
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] کلاه بطری بر روی آن خاموش می شود

• (4) تعریف: to grab or try to grab something suddenly with the teeth.
مترادف: snatch
مشابه: bite, grab, lunge, nip, strike

  • The dog snapped at me.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] سگ به من تشر زد
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] این سگ به من خیره شد

• (5) تعریف: to speak in a short, sharp, or annoyed way (usu. fol. by at).
مترادف: bark, pop off, snarl
مشابه: growl, lash out, retort, riposte

  • I’m sorry I snapped at your earlier.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] متاسفم که زودتر از این حرف‌ها زدم
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] من متاسفم که قبلا شما را قبول کردم

• (6) تعریف: to make a rapid movement, as the eyes.
مشابه: blink, flash, spark, wink

فعل گذرا ( transitive verb )

• (1) تعریف: to cause to break suddenly, often with a cracking noise.
مترادف: crack
مشابه: break, fracture, shatter

• (2) تعریف: to cause to make a cracking noise.
مترادف: click, crack
مشابه: clack, crackle

  • She snapped her fingers to gain their attention.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] او انگشتانش را به هم فشرد تا توجه آن‌ها را جلب کند
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] انگشتانش را جمع کرد تا توجهشان را جلب کند

• (3) تعریف: to cause to close or open, often with a sharp noise.
مترادف: clack
مشابه: crack, spring

• (4) تعریف: to take suddenly and without hesitation (usu. fol. by up).
مترادف: grab, pounce on, seize, snatch
مشابه: grasp, scarf, take

  • The cat snapped up the fish.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] گربه ماهی را به تندی بلند کرد
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] گربه ماهی را به هم ریخت

• (5) تعریف: to say in a short, sharp, or annoyed way.
مترادف: bark, rap
مشابه: retort, snarl

  • She snapped back a response at him.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] او به او جواب داد
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] او پاسخی به او داد

• (6) تعریف: to cause to move in a sudden, abrupt way.
مشابه: jerk, spring, wrench

  • She snapped her head back in surprise.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] او با تعجب سرش را عقب برد
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] او سرش را غافلگیر کرد

اسم ( noun )

• (1) تعریف: a sharp or cracking sound, or the movement that causes it; crack.
مترادف: crack

• (2) تعریف: a device, often made with a spring, that closes or opens something and often makes a sharp noise in so doing.

• (3) تعریف: a short, sharp way of speaking.
مترادف: abruptness, terseness

• (4) تعریف: a short period of cold weather.

• (5) تعریف: a quick and sudden try to grab or bite.
مترادف: grab, snatch

  • the snap of a turtle

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] لوله یک لاک‌پشت
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] ضربه محکم و ناگهانی یک لاک پشت

• (6) تعریف: a casual photograph taken with an ordinary camera; snapshot.
مترادف: photo, snapshot

• (7) تعریف: (informal) an easy task.
مترادف: cinch
متضاد: challenge, chore

  • The quiz was a snap.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] این سوال پیچ خورده بود
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] مسابقه یک ضربه محکم و ناگهانی بود

صفت ( adjective )

• (1) تعریف: made or done hastily or without careful consideration.
مترادف: impetuous, impulsive
مشابه: careless, hasty, immediate, instant, quick, rash, reckless, sudden, thoughtless

  • a snap decision

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] یک تصمیم فوری
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] یک تصمیم ضربه محکم و ناگهانی

• (2) تعریف: (informal) easy.
مترادف: easy, gut, painless, simple
متضاد: hard, tough
مشابه: effortless, unchallenging

  • a snap assignment in school

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] یه ماموریت فوری در مدرسه
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ] انتصاب ضربه محکم و ناگهانی در مدرسه

واژه snap در جمله های نمونه

  1. snap back

ترجمه (از بیماری یا نومیدی یا شکست و غیره) بهبودی حاصل کردن،بهبود یافتن

  1. snap one’s fingers at

ترجمه ملاحظه‌ی کسی را نکردن،بی اعتنایی کردن،مراعات نکردن

  1. snap one’s head off

ترجمه به کسی تندی و تحکم کردن،تشر زدن

  1. snap out of it

ترجمه (به سرعت) هوش آمدن،از بیهوشی در آمدن،بهتر شدن،رو به بهبودی گذاشتن

  1. snap to attention

ترجمه (ناگهان) خبردار ایستادن،از جا پریدن،متوجه شدن

  1. a snap decision

ترجمه تصمیم عجولانه

  1. the snap of a bracelet

ترجمه گیره‌ی دستبند

  1. to snap a whip

ترجمه تازیانه را با صدا حرکت دادن

  1. to snap one’s fingers

ترجمه بشکن زدن،(با انگشتان) صدای ترق تروق ایجاد کردن

  1. to snap someone with a rubber band

ترجمه با نوار لاستیکی کسی را زدن (کش پران کردن)

  1. not a snap

ترجمه به هیچ وجه،اصلا،ابدا،نه حتی یک ذره

  1. an unexpected cold snap

ترجمه یک دوره‌ی کوتاه سرمای غیر منتظره

  1. he is ready to snap at any opportunity

ترجمه آماده است که هر فرصتی را قاپ بزند.

  1. it will be a snap to win that game

ترجمه بردن آن مسابقه کاری نخواهد داشت.

  1. that literature class was a snap

ترجمه آن کلاس ادبیات آسان بود.

  1. a young man with plenty of snap

ترجمه مردی جوان با پشتکار فراوان

  1. He would only snap at you.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] اون فقط به تو ضربه میزنه
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]او فقط به شما ضربه می زند

  1. The plastic pieces snap together to make a replica of a dinosaur.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ]تکه‌های پلاستیکی با هم از هم جدا می‌شوند تا شبیه یک دایناسور بسازند
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]قطعات پلاستیکی با هم به یک کپی از یک دایناسور ضربه می زنند

  1. I had to make a snap decision about what to do with the money.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ]باید تصمیم می‌گرفتم که با پول چه کار کنم
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]من مجبور بودم تصمیم بگیرم که چه کاری با پول انجام بدهم

  1. Now come on, snap out of it. Losing that money isn’t the end of the world.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] حالا زودباش، از این در بیا بیرون از دست دادن اون پول، پایان دنیا نیست
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]در حال حاضر آمده، از آن ضربه بزنید از دست دادن این پول، پایان جهان نیست

  1. You have to snap a photo.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ] باید یه عکس برداری
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]شما باید عکس بگیرید

  1. He broke off the twig with a snap.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ]با عصبانیت شاخه را قطع کرد
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]او یک ضربه محکم و ناگهانی را از بین برد

  1. She closed her purse with a snap.

ترجمه ترگمان [ترجمه ترگمان ]کیفش را بست
ترجمه گوگل [ترجمه گوگل ]او با یک ضربه محکم بسته خود را بسته بود

مترادف snap

چفت (اسم)

snap , latch , hasp , lid , fastening , fastener , doorknob , trellis , snick , holdfast

شتاب زدگی (اسم)

snap , precipitance , hurry-scurry , precipitancy

ضربه محکم و ناگهانی (اسم)

snap

بشکن (اسم)

snap

قفل کیف و غیره (اسم)

snap

قالب زنی (اسم)

snap

گاز ناگهانی سگ (اسم)

snap

قزن قفلی (اسم)

snap

گیره فنری (اسم)

snap

یک گاز (اسم)

snap

عکس فوری گرفتن (اسم)

snap

بی مقدمه (صفت)

short , sudden , snap

ناگهانی (صفت)

abrupt , sudden , snap , precipitate

سرزنش کردن (فعل)

snub , snap , blame , reproach , haze , censure , trounce , rebuke , berate , scold , upbraid , chide , twit , reprove , call down , taunt , jack , objurgate , dispraise , vituperate , reprimand , reprehend , tongue-lash

گاز گرفتن (فعل)

gnaw , snap , nip , bite

قاپیدن (فعل)

snatch , grab , snap , swoop , grasp , seize , catch , ravish , raven , pinch , nab , nail , grab off

گسیختن (فعل)

fracture , cut , interrupt , snap , rupture , tear , intermit

چفت کردن (فعل)

snap , fasten , latch , hasp , slot , snick

چسبیدن به (فعل)

hang , snap , grip

قاپ زدن (فعل)

snap

سخن نیش دار گفتن (فعل)

snap

معنی عبارات مرتبط با snap به فارسی

snap back

(از بیماری یا نومیدی یا شکست و غیره) بهبودی حاصل کردن، بهبود یافتن

snap bean

لوبیا سبز، لوبیا فرنگی

snap fastener

دکمه قابلمه، دکمه فشاری

snap one’s fingers at

ملاحظه ی کسی را نکردن، بی اعتنایی کردن، مراعات نکردن

snap one’s head off

به کسی تندی و تحکم کردن، تشر زدن

snap out of it

(به سرعت) هوش آمدن، از بیهوشی در آمدن، بهتر شدن، رو به بهبودی گذاشتن

snap roll

(عملیات آکروباتیک با هواپیما) چرخش کامل در محور طولی هواپیما، غلت کامل

snap shooter

عکاس فوری

snap shot

عکس فوری، بعجله انجام شده، فوری، عکس فوری گرفتن

snap to attention

(ناگهان) خبردار ایستادن، از جا پریدن، متوجه شدن

cold snap

(امریکا) سرمای ناگهانی و زودگذر، ی بندان بی مقدمه

not a snap

به هیچ وجه، اصلا، ابدا، نه حتی یک ذره

snip snap

جواب زیرکانه، باقیچی صدای تیک تیک دراوردن، صدای تیک تیک

| snap back | snap bean | snap fastener | snap one’s fingers at | snap one’s head off |

مخفف snap

SNAP

عبارت کامل: Systems for Nuclear Auxiliary Power

موضوع: علمی

باتری های اتمی برای سیستمهای انرژی کمکی هسته ای (SNAP) بخصوص برای سفینه های کاوشگر که آنقدر از خورشید دور می شوند که دیگر نمی شود از پنل های خورشیدی استفاده کرد بکار رفته اند. بطور مثال با کاوشگرهای پایونیر-10, پایونیر-11, ویجر-1, ویجر-2, گالیله, اولیس, کاسینی و نیو هورایزنز. بعلاوه، باتری های خورشیدی برای تامین انرژی دو وسیلهء فرود وایکینگ (دو کاوشگر که به مریخ فرستاده شدند) استفاده شدند و نیز برای آزمایش های علمی بوسیلهء خدمهء آپولو ۱۲ تا آپولو ۱۷ (SNAP ۲۷) بر روی ماه گذاشته شدند (با قدرت ۷۰ وات). این باتری ها موجب شدند تا اطلاعاتی در مورد لرزه های ماه و برخورد شهابسنگ ها، میدان های مغناطیسی و گرانشی ماه، دمای درونی ماه و جو ماه، تا چند سال پس از ماموریت به زمین ارسال شوند. بعد از ۱۰ سال، یک SNAP-۲۷ هنوز بیشتر از ۹۰ درصد از توان اولیهء خود (۷۰ وات) را تولید می کرد. باتری های اتمی هچنین برای ماهواره های Nimbus, Transit و LES استفاده شدند.

معنی snap در دیکشنری تخصصی

Snap

[نساجی] پاره کردن - قاپیدن - لیف صاف و براق و منعکس کننده نور - لیف براق - پاره کردن - قاپیدن - لیف صاف و براق و منعکس کننده نور - لیف براق

snap action switch

[برق و الکترونیک] سوییچ کنش لحظه ای سوییچی که به حرکتهای بسیار کوچک دکمه یا دسته تحریک کننده پاسخ می دهد و به سرعت از یک وضعیت اتصال به وضعیت دیگر تغییر می کند .

Snap back fibre

[نساجی] لیف ارتجاعی - لیف ارتجاعی

snap fits

[پلیمر] چفت و بست

snap head

[عمران و معماری] کله نیمگرد - سرمحدب

Snap lock

[نساجی] قطع کننده اتوماتیک - قطع کننده اتوماتیک

snap on ammeter , clamp on ammeter

[برق و الکترونیک] امپر سنج گیره فنری ، آمپر سنج گیره ای امپر سنج AC دارای هسته مغناطیسی به شکل ارواره های آویزان که می تواند در اطالف سیم حامل جریان بسته شود .

snap point

[کامپیوتر] نقطه ی گیره - در برنامه ی نقاشی ، نقطه ای بر روی شکل به شبکه یا خطوط راهنمای تعریف شده توسط کاربر می چسبد . بسیاری از اشیا دارای چندین نقطه ی گیره هستند به طور کلی ، این نقاط در هر گره ای که شکل شیء را تعریف می کند، قرار دارند.

snap switch

[برق و الکترونیک] سوییچ سریع سوییچی که اتصالهای آن به طور ناگهانی با عمل کردن فنر تحت کشش یا فشرده شده یا دکمه یا دسته عمل کننده ، به سرعت بسته یا از یکدیگر باز می شوند .
[نساجی] کلید دوار- کلید چرخنده - سوئیچ چرخنده

snap to grid

[کامپیوتر] چسباندن به شبکه - حالتی که در آن ، برنامه ی ترسیم تمام اشیا را روی یک شبکه ( غیر چاپی ) مرتب می کند. این عمل مرتب کردن قسمتهایی از نمودارها را که جداگانه ترسیم می شوند ، آسان می کند و تا حدودی شبیه به ترسیم با مداد بر روی کاغذ نمودار است.

| snap action switch | Snap back fibre | snap fits| snap head | Snap lock |

معنی کلمه snap به انگلیسی

snap

• sharp cracking sound; sudden breaking; abrupt movement; fastener which makes a snapping sound when opened or closed; attempt to grab or bite; snapshot; short period of cold weather; abrupt way of speaking
• break with a sharp noise; make a cracking sound; make a sharp sound by moving a fingertip across the thumb; open or close with a snapping sound; grab, snatch; bite; speak in an irritated manner; move abruptly; take a photograph
• done or made suddenly; easy, simple; fastening with a click or snap
• suddenly, abruptly, with a snap
• if something snaps, it breaks suddenly, usually with a sharp sound. verb here but can also be used a singular noun. e.g. the snap of a twig broke the silence.
• if someone snaps, or if their patience snaps, they suddenly stop being calm and become angry because the situation has become too tense or difficult for them.
• if something snaps around or into something else, it moves quickly into position, with a sharp sound. verb here but can also be used a singular noun. e.g. the trap closes with a sudden snap.
• if you snap your fingers, you make a sharp sound by moving your middle finger quickly across your thumb in order to accompany music or to order someone to do something.
• if an animal snaps at you, it shuts its jaws quickly near you, as if it was going to bite you.
• if someone snaps at you, they speak to you in a sharp, unfriendly way.
• a snap decision or action is taken suddenly, often without careful thought.
• a snap is a photograph that is taken quickly and casually; an informal use.
• if you snap something up, you buy it quickly because it is a bargain or because it is just what you want; an informal expression.

snap at

• burst out at -, reproach, speak to rudely; bite, nip at

snap at a bargain

• jump on a bargain, take a good buy

snap back

• make a quick recovery, make a sudden rebound; (football) pass the ball backward through the legs (usually to the quarterback)

snap bean

• tender edible string bean that snap into sections easily

snap elections

• sudden elections, elections that occur without much advance notice

snap into it

• hurry, act energetically

snap off

• break off, break a piece from a whole; beat someone with a not particularly powerful hand (in sports)

snap one’s fingers

• show scorn, show ridicule; arrange, make possible

snap out of it

• recover, get out of a daze

snap roll

• aerial maneuver in which an airplane makes a fast and complete roll about its longitudinal axis and still maintains level flight

snap up

• buy quickly, grab and purchase; increase the pace, speed up, accelerate

brandy snap

• a brandy snap is a very thin, crisp biscuit in the shape of a hollow cylinder, flavoured with ginger.

cold snap

• a cold snap is a short period of cold and frosty weather.

10 پسندیده

سلام وقتتون بخیروشادی :tulip::cherry_blossom::bouquet::blossom::blossom::sunflower::hibiscus:امیدوارم توضیحات کامل و جامع بوده باشه :blush::blush::blush:

2 پسندیده

من که نخونده قانع شدم…:raised_hands:

6 پسندیده

she sent him to the principal anyway out of spite.
معنی این جمله چی میشه دوستان ؟؟؟

2 پسندیده

سلام، معنیش این می‌شه:
با این‌حال، او را از عمد به مدیر [مدرسه] فرستاد.

Out of spite = to deliberately hurt someone, with the desire to harm someone.

معنی فارسیش می‌شه از روی لجبازی، عمداً، از عمد، از سر لج، از سر بدجنسی

4 پسندیده

خیلی ممنون که پاسخ دادین :rose:

2 پسندیده