هوا آرام
شب خاموش
راهِ آسمان ها باز
خیالم
چون کبوتر های وحشی می کند پرواز
زمان در بستر شب،خواب و بیدار است
فریدون_مشیری
فریدون_مشیری
سلام دوستان گلم حالتون چطوره؟
امشب میخوام سه درس از فلسفه آب با شما به اشتراک بزارم، امیدوارم مورد پسندتون قرار بگیره البته میدونم همگی با این اطلاعات کاملا آشنا هستین
محض یاد آوری به خودم ولی میگم
1- Humility
2- Harmony
3- Openness
As always live alive with love ;–)
سلام امین جان
چقدر قشنگ این فلسفه را با زبان قشنگت بیان کردی آفرین و درود بر شما
گلی خوشبوی روزی رسید از دست محبوبی بدستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
خاک پای همه ی دوستان گلم
شاد و سرزنده و تن و جانتان سرشار از سلامتی باشه و در کنار خانواده ی عزیز سالهای خوشی را سپری کنید ان شاء الله
این از کلیپهای حسین اقا بود که قبلا دانلود کرده بودم، واقعا ارزش بارها تماشا کردنو داره
دمت گرم حسین جان
00:00
سلام آقا امین
درست متوجه شدم که شما معلم هستید؟
خواستم این روز رو خدمت تون تبریک بگم…
واقعاً بسیار مسئولیت سنگینیه…
براتون در این مسیر؛ سلامتی، عشق فراوون به کار و بچه ها، آگاهی، صبر و برکت آرزو می کنم
چند سالی است که رنگ لباسهام از چندتا
رنگِ ثابت تجاوز نکرده!
مدل موهایم هم مربوط میشود به همان چند سال پیش، همانطوری بیمدل و شلخته!
عینکم چند بار خراب شده و تعمیر کردهام
این اواخر دستهاش هم اذیتم میکرد اما فکری برای تعویضاش ندارم…
آن لباسهای تکراری که گفتم، بوی تقهرمس میدهد هنوز…
شهر جدیدی برای سفر توی گزینههام نیست…
یک عکس سه در چهار دارم که هزار سال است از روی همان هشتتایی ظاهر میکنم! خب تغییری توی صورتم ایجاد نشده که ادارهای ایراد بگیرد!
میدانی چه شد اصلا به اینها فکر کردم؟
امشب به خودم آمدم دیدم بیشترین آهنگی که از توی ماشینم پخش میشود از همان آلبوم محسن یگانه است که سیدیاش را با هم از انقلاب خریدیم…
همان آلبوم که یک آهنگ داشت که میگفت هیشکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته…
همان آلبوم…
زندگیم انگار همان بعدازظهر رفت توی فریزر
دردهام تازه است
خودم کهنه
کهنه و قدیمی
بعد از تو هیچی عوض نشد انگار، تکرار شد!
علی_سلطانی
سلام افسانه بانو گرامی عزیز
هرکسی که یه نکته ارزشمند به انسان دیگه آموزش بده، یه معلم هست از نظر من
و اینجا شما، عباس آقا، اقا مصطفی گل و دیگر دوستان عزیز همه معلمای ارزشمند من هستین پس جا داره منم روز معلم خدمت همه شما بزرگواران تبریک بگم
پرورش روح یک انسان به مراتب ارزشمندتر از آموزش و تدریس محتوای فراموش شدنی داره
ممنون از اینهمه آرزوی قشنگ که برام کردیم، بی نهایت قدردانم از شما
سلام آقا امین.
روزتون خیلی خیلی مبارک ⚘
واستون بهترینارو آرزو می کنم و ان شاءالله همیشه در کنار خانواده محترمتون شاد و سلامت باشید
سلام امین جان
این روز قشنگ یعنی روز با برکت معلم را به شما دوست و سرور گرامی تبریک میگم.
آرزوی من همیشه این بود که معلم باشم ولی تقدیر این نبود و امیدوارم هر جا و در همه حال سلامت و سرزنده باشی
کاملا باشما موافق هستم امین عزیز ،نکته کلیدی و حلقه مفقوده جامعه امروز ایران و نظام تعلیم و تربیت همینه روزت هم مبارک معلم جااااانم
We had a kind of love
I thought that it would never end
Oh, my lover, oh, my other, oh, my friend
We talked around in circles and
We talked around and then
I loved you to the moon and back again
You gave everything this golden glow
Now turn off all the stars 'cause this I know
That it hurts like so
To let somebody go
To let somebody go
To let somebody go
To let somebody go
To let somebody go
All the storms we weathered
Everything that we went through
Now without you, what on earth am I to do?
Whеn I called the mathematicians and
I askеd them to explain
They said love is only equal to the pain
And when everything was going wrong
You could turn my sorrow into song
Oh, it hurts like so
To let somebody go
To let somebody go
To let somebody go
To let somebody go
To let somebody go
Then it hurts like so
To let somebody go
To let somebody go
احسنت؛ بله منم باهاتون موافقم، منتها کودکان و اکثریت جامعه، قابلیت تمییز این موضوع رو ندارن و زمانی که جامهی معلمی به تَن می کنی مسئولیتت ده ها برابر میشه و مهمه که چطور عمل میکنی…
هر واکنش کلامی یا رفتاری از سمت یه معلم می تونه زندگی ای رو بسازه یا تخریب کنه!
و چه هوشیاره اون معلمی که در کنار درس های آکادمیک و به قول شما از یاد رفتنی، درس عشق و زندگی رو بتونه انتقال بده
ممنون از شما کوثر خانم بنده هم برای شما آرزوی موفقیت در همه عرصه های زندگی خواستارم، در پناه حق باشید
خیلی خیلی سپاسگزارم اقا مصطفی عزیز
That’s very kind of you my friend
حقیقت امر اینه شما الان هم یه معلم واقعی هستین بنده خودم چیزهایی ارزشمندی از شما یادگرفتم که در هیچ کتابی نمیشد پیداش کرد
بله کاش روزی برسه ارزش تعلیم و تعلیم دهنده در جامعه ما همچون جوامع پیشرفته شناخته بشه خیلی ممنونم عباس جان من از شما در همه جنبه ها دارم درس میگیرم که چطور روح و جسم را همزمان رشد و تعالی بدم سپاسگزارم
احسنت به کلام شما افسانه خانم صد البته همینطوره کاش کمی از این طرز نگاه حکیمانه شما رو مسىولین کلان کشور هم داشتن که در اینصورت کشور عزیزمون چند ده برابر امروز در همه حوزه ها پیشرفت داشت.
ممنون مثل همیشه ما رو مستفیض کردین
بسیار زیبا و عالی و حرف دل
لطفاً تا آخر گوش دهید
عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی زادی ست
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده ست
زایش کهکشان زاینده ست
تپش نبض باغ در دانه ست
در شب پیله رقص پروانه ست
جنبشی در نهفت پرده ی جان
در بن جان زندگی پنهان
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد
آدمی زاده را چراغی گیر
روشنایی پرست شعله پذیر
خویشتن سوزی انجمن فروز
شب نشینی هم آشیانه ی روز
آتش این چراغ سحر آمیز
عشق آتش نشین آتش خیز
آدمی بی زلال این آتش
مشت خاکی ست پر کدورت و غش
تنگ و تاری اسیر آب و گل است
صنمی سنگ چشم و سنگ دل است
صنما گر بدی و گر نیکی
تو شبی، بی چراغ تاریکی
آتشی در تو می زند خورشید
کنده ات باز شعله ای نکشید؟
چون درخت آمدی، زغال مرو
میوه ای، پخته باش، کال مرو
میوه چون پخته گشت و آتشگون
می زند شهد پختگی بیرون
سیب و به نیست میوه ی این دار
میوه اش آتش است آخر کار
خشک و تر هر چه در جهان باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
سوختن در خوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
کوه هم آتش گداخته بود
بر فراز و فرود تاخته بود
آتشی بود آسمان آهنگ
دم سرد که کرد او را سنگ؟
ثقل و سردی سرشت خارا نیست
نور در جسم خویش زندانی ست
سنگ ازین سرگذشت دل تنگ است
فکر پرواز در دل سنگ است
مگرش کوره در گذار آرد
آن روان روانه باز آرد
سنگ بر سنگ چون بسایی تنگ
بجهد آتش از میان دو سنگ
برق چشمی است در شب دیدار
خنده ای جسته از لبان دو یار
خنده نور است کز رخ شاداب
می تراود چو ماهتاب از آب
نور خود چیست؟ خنده ی هستی
خنده ای از نشاط سرمستی
هستی از ذوق خویش سرمست است
رقص مستانه اش ازین دست است
نور در هفت پرده پیچیده ست
تا درین آبگینه گردیده ست
رنگ پیراهن است سرخ و سپید
جان نور برهنه نتوان دید
بر درختی نشسته ساری چند
چند سار است بر درخت بلند؟
زان سیاهی که مختصر گیرند
آٍمان پر شود چو پر گیرند
ذره انباشتی و تن کردی
خویشتن را جدا ز من کردی
تن که بر تن همیشه مشتاق است
جفت جویی ز جفت خود طاق است
رود بودی روان به سیر و سفر
از چه دریا شدی درنگ آور؟
ذره انباشی چو توده ی دود
ورنه هر ذره آفتابی بود
تخته بند تنی، چه جای شکیب؟
بدر آی از سراچه ی ترکیب
مشرق و مغرب است هر گوشت
آسمان و زمین در آغوشت
گل سوری که خون جوشیده ست
شیره ی آفتاب نوشیده ست
آن که از گل و گلاب می گیرد
شیره ی آفتاب می گیرد
جان خورشید بسته در شیشه ست
شیشه از نازکی در اندیشه ست
پری جان اوست بوی گلاب
می پرد از گلابدان به شتاب
لاله ها پیک باغ خورشیدند
که نصیبی به خاک بخشیدند
چون پیامی که بود، آوردند
هم به خورشید باز می گردند
برگ، چندان که نور می گیرد
باز پس می دهد چو می میرد
وامدار است شاخ آتش جو
وام خورشید می گزارد او
شاخه در کار خرقه دوختن است
در خیالش سماع سوختن است
دل دل دانه بزم یاران است
چون شب قدر نور باران است
عطر و رنگ و نگار گرد همند
تا سپیده دمان ز گل بدمند
چهره پرداز گل ز رنگ و نگار
نقش خورشید می برد در کار
گل جواب سلام خورشیدست
دوست در روی دست خندیدست
نرم و نازک از آن نفس که گیاه
سر بر آرد ز خاک سرد و سیاه
چشم سبزش به سوی خورشیدست
پیش از آتش به خواب می دیدست
دم آهی که در دلش خفته ست
یال خورشید را بر آشفته ست
دل خورشید نیز مایل اوست
زان که این دانه پاره ی دل اوست
دانه از آن زمان که در خاک است
با دلش آفتاب ادراک است
سرگذشت درخت می داند
رقم سرنوشته می خواند
گرچه با رقص و ناز در چمن است
سرنوشت درخت سوختن است
آن درخت کهن منم که زمان
بر سرم راند بس بهار و خزان
دست و دامن تهی و پا در بند
سر کشیدم به آسمان بلند
شبم از بی ستارگی، شب گور
در دلم گرمی ستاره ی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
که تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شب خوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
گر نه گل دادم و بر آوردم
بر سری چند سایه گستردم
دست هیزم شکن فرود آمد
در دل هیمه بوی دود آمد
کنده ی پیر آتش اندیشم
آرزومند آتش خویشم
استاد: ه.ا.سایه