Photographers

موفق شدم عباس اقا :grin::hibiscus:

7 پسندیده

فکر کنم شانی میگیم :+1:

دستان سخاوتمند و هنرپرور مادرتان درد نکنه ،خداوند به مادرتان سلامتی و عزت بده ،عجب گلی :rose::rose::clap::clap::+1:

10 پسندیده

ما میگیم انگور خوشمزه :joy::joy::joy:، به به عجب گل خوشگلی :heart_eyes:

8 پسندیده

درود بر شما. مثل همیشه تصاویرتون بسیار زیباست ممنونم.
عکس سوم منو یه جاهایی برد که روحم رو جلا داد.
موفق باشین :rose:

8 پسندیده

درود بر همه مادران ایران زمین. بسیار زیباست :seedling::rose:

11 پسندیده


یک المان در باغ وکیل اباد،سر ظهر :face_with_hand_over_mouth:،گرفته شده توسط همسر

11 پسندیده

دستشون درد نکنه. واقعا زیباست. ممنون از اشتراک گذاریتون. :clap::clap:

7 پسندیده

سلام دوستان وقتتون بخیر. :rose:
صبحی زیبا در میانه ی راهی بسوی آسمان. سال گذشته همین وقتها. جای همه تون خالی بود :innocent:

11 پسندیده

درودبرآقای دکتر هنرمند :ok_hand:، والبته خانم مهندس گرامی :hugs:

درودبرمرد آسمان خصال وفراخ دل :ok_hand::bouquet::+1: سپاس بابت اشتراک :bouquet::ok_hand::checkered_flag::tada:

7 پسندیده

ممنونم عباس عزیز، قابل شمارو نداشت. :pray::herb:

7 پسندیده

ممنون دوستان بابت لطف اتون،ولی هنرمند اصلی حاج حسین ملک بوده واقف و مالک این باغ یا بوستان که این مکان رو وقف عام کرده :blush: (و چه هوشمندانه عمل کرده :ok_hand:) روحش شاد :pray:

8 پسندیده

سلام دوستان در تایید فرمایشات خانم نوشین، حاج حسین ملک باغی رو به شاه هدیه کرده که در داخل اون یکی از کاخهای شاه بنا شده :no_entry: که به همین خاطر اسمشو گذاشته اند باغ ملک آباد و از اونجا تا پارک وکیل آباد به طول تقریبی ۵ الی۱۰ کیلومتر (اگه اشتباه میکنم لطفا نوشین خانم اصلاح فرمایند) درخت توت کاشته و سالهاست که مردم مشهد از میوه ی اونها متنعم میشن و الان هم مقداری از اونها در کنار خط مترو همچنان پابرجا هستند. ولی به دلیل تردد مترو و ماشینها، دیگه مثل اون موقع ها میوه هاشون زیاد قابل استفاده نیست.
منزل ایشان واقع در سه راه دارایی مشهد جزء میراث فرهنگی شناخته شده و از اون نگهداری میشه.
روحش شاد :rose:

10 پسندیده

بلی آقا وحید،کاملاصحیح است :ok_hand:

7 پسندیده

4

6 پسندیده

https://talk.zabanshenas.com/t/topic/53178/812?u=abbas7

6 پسندیده

سلام دوستان
این عکس و تو آتلیه گرفتم، آقای نوازنده با انواع سازها، این هم که حتما آشنایی دارین دوتاره

10 پسندیده

خداروشکر تالار پراز هنرمنده :tada: درودبرهنر فاخر شما خانم قابل گرامی ،نورپردازی و زاویه عکس بی نظیره :ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand::ok_hand:

بله،یاد حاج قربان سلیمانی و تمام بخشی های بزرگ خطه خراسان گرامی باد ، :pray::pray::pray::pray:
شبمون رو ساختین بااین عکس :clap::clap::clap::clap:

8 پسندیده

لطف دارین هنر قابل ذکری نیست فقط جهت اشتراک لحظات خوب :hibiscus::hibiscus::hibiscus:

8 پسندیده

It is forbidden to stand until you reach your destination :checkered_flag::tada::top:
daf137cf313509434fbaa2907a9fd848

10 پسندیده

سلام، تقدیم به دلهای پاک و قلبهای مهربونتون. :gift_heart::rose:
شهر شلوغ است و پر ازدحام.صدای بوق اتومبیلها و همهمه و هیاهوی آدمها همه جا به گوش میرسد.هرکس بی اعتنا به دیگری به سویی در حرکت است با افکاری در سر، که هیچکس غیر از خودش آنها را نمی داند.
یکی به محل کار می رود برای روزی و دیگری رزقش را گرفته و می رود تا در کنار خانواده اش آرام گیرد.
زن ومردی متمول، مغرور از ثروتی بادآورده با تفاخر از خودروی آخرین مدلی که کمتر کسی نامش را میداند پیاده میشوند.
همه آنها را می بینند اما آنها انگار چشمانشان را به روی دنیا و مردمانش بسته اند و به جز خود هیچکس را نمی بینند.دخترک نازپرورده ی آنها با عروسکی زیبا در دست به دنبالشان در حرکت است. درِ رستوران را که باز می کنند عطر خوش غذاهای لذیذ، مشام پسرک کارتن خواب را که از فرط سرما در گوشه ای کز کرده و به خود می لرزد نوازش می دهد. خواهر آن پسر اما تا کمر در سطل زباله ی شهر داری فرو رفته، به امید یافتن چیزی برای خوردن.ولی دریغ از حتی لقمه ای نان خشکیده.
به ناگاه عروسک مندرس و پاره ای می یابد، قدری دل شکسته اش آرام میگیرد و لبخندی بر لبان معصومش نمایان می شود. آن را به فال نیک می گیرد و با خود میگوید این شب سرد و تیره میگذرد و فردا، روزی دیگر است.
شب از نیمه می گذرد و به انتها می رسد. کم کم اولین اشعه های زرین خورشید با خجالت از ورای ساختمانها و آسمانخراشهای شهر سَرَک می کشند و آشکار میگردند. گویا آنها نیز از دیدن اوضاع زمین شرمسارند . دخترک نازپرورده در کنار شومینه ی گرمابخش منزلشان در بستری نرم در خواب است و رویاهایش را مرور میکند.
خواهر و برادر کارتن خواب اما دیگر نمی لرزند. حتی سرمارا حس هم نمی کنند. آنها نیز در کنار هم خوابیده اند. خوابی جاویدان، برای ابد.
عروسک فرتوت همچنان در کنار آنها افتاده است و غرق در حیرت، با چشمانی که اشکی برای ریختن ندارند نظاره گر انسانهای بی تفاوت در حال عبور است.

12 پسندیده