سلام وقت بخیر.
این که با چه حرف اضافه ای بیاد تغییر خاصی در معنیش ایجاد نمیکنه.
اگه خود معنی obsess بطور کلی جا نیفتاده براتون تا مثالهای بیشتری بگم دوست خوبم
خواهش میکنم
Obsession میشه وسواس فکری. در حدی که چیزی یا کسی رو نتونیم از ذهمنمون خارج کنیم.
Obsess فعلش هست. میتونه با over و about بیاد بیشتر.
یعنی روی چیزی وسواس فکری پیدا کردن و دیوانه وار بهش گیر دادن. قفلی زدن به عبارت عامیانه ی خودمون
I sometimes obsess over small things
من بعضی وقتا به چیزای خیلی کوچیک گیر میدم، ذهنم درگیرشون میشه
Obsession
وسواس ذهنی
I think your interest in this subject is turning into
an obsession
من فکر میکنم علاقه ی تو به این موضوع، داره به وسواس فکری تبدیل میشه.
Obsessive
صفت هست. یعنی شخص، یا رفتار وسواس گونه و گیر دهنده.
This person is showing obsessive behavior
این شخص داره از خودش رفتار وسواس گونه نشون میده.
Obessed
بازم صفت هست.
یعنی به چیزی گیر داده، وسواس مند😄، وسواس ذهنی روی چیزی پیدا کرده
I’m obsessed with this song
ذهنم قفل کرده رو این آهنگ، گیر دادم به این آهنگ، ذهنم خلاص نمیشه ازش
اونطوری که من متوجه شدم یا میگیم
I’m obsessed with
و یا
I’m obsess about
درسته متوجه شدهم دوستان؟
+من الان تو لایتنرم دیدم obsses over هم داریم
همون معنی obsses about رو میده؟