من برایِ حالِ خوبم ، می جنگم !
اوضاع ، هرچقدر که می خواهد ، بد باشد ؛
من شکست را ، نمی پذیرم !
به جایِ نشستن و افسوس خوردن ؛ می ایستم و شرایط را تغییر می دهم !
می جنگم ، زخمی می شوم ، زمین می خورم ، اما شکست ، هرگز !
من عمیقا باور دارم که شایسته ی آرامشم ،
و برایِ داشتنش ،با تمامِ توانم ، تلاش می کنم .
من آفریده نشده ام که تسلیم باشم ،
که مغلوب باشم ،
که ضعیف باشم !
من آمده ام که جهان را ، تسلیمِ آرزوهایم کنم ،
“من” خواسته ام !
پس می شود .
Success doesn’t just find you
You have to go out and get it
موفقیت شما را پیدا نمی کند
شما باید بیرون بروید و آن را به دست آورید
مرسی زری بانوی گرامی بسیار زیباست و انگیزشی
The fact of a person isn’t the same that the person shows, haply the fact is same that the person can’t show it, if you want to identify a person listen to his unsaid not said
حقیقت انسان به آنچه اظهار می کند نیست… بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش، بلکه به ناگفته هایش گوش کن
That was really meaningful
dear @zaribano
Thanks for sharing it
Do not give up.
The beginning is always the hardest.
تسلیم نشو.
شروع به کار همیشه سختترین قسمته
Thank you for your attention.
خیلی با مزه بود…
Thank you God for everything in my life. The good and bad. Some were blessings and some were lessons.”
Anonymous
“به خاطر همه چیز در زندگیام خدا رو شکر، خوب و بد، بعضی نعمت بودند و بعضی درس.”
همه دوستان این متن زیبا را بخوانند
دیروز به مادرم زنگ زدم.
بعد از مرگش تلفن ثابت خانه اش را جمع نکردیم … نمی خواهم ارتباطمان قطع شود. هر وقت دلم هوایش را میکند بهش زنگ میزنم …
تلفنش بوق میزند …
بوق میزند …
بوق میزند …
وقتی جواب نمیدهد با خودم فکر میکنم یا برای خرید رفته بیرون یا خانه همسایه است …
الان چند سال میشود هر وقت دلم هوایش را میکند دوباره زنگ میزنم.
شماره " بیرون " را هم ندارم زنگ بزنم بگویم : " به مادرم بگید بیاد خونه اش دلم براش تنگ شده "!
دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته " بیرون " …
امروز بهش زنگ بزن …
برو پیشش …
باهاش حرف بزن …
یک عالمه بوسش کن …
صورتتو بچسبون به صورتش …
محکم بغلش کن …
بگو که دوستش داری …
و گرنه وقتی بره " بیرون " خیلی باید دنبالش بگردی …
باور کنید " بیرون " شماره ندارد.
وای لیا خانم
خیلی غم انگیز بود
اشکم در اومد
خیلی ناراحت شدم
خدا نکنه مادر کسی بره بیرون
الهی آمین
دل آشوب شدم لیابانو
البته سلام
من همیشه نگران مرگ مادرم هستم ،دیروز بردمش واکسن کرونا بزنه ،پیر شده ،لعاب جوانی دیگه تو صورتش نیست ،چقدر زحمت مارو کشید
یکبار بچه بودم تب داشتم تاصبح بالاسرم بود ،من خوب شدم و اون خسته ،یک عمر تلاش و بعد هم آخرش مرگ ،مامردها هرچقدر هم بخوایم نمی تونیم درک کنیم مادربودن یعنی چی ،حسین پناهی خدابیامرز می گفت : وقتی مادری بمیرد ،قسمتی از فرزندانش را با خود به زیر گِل خواهد برد.
مادرم هنوز زندس ولی نصف من زیر خاکه ،اگه…
من نمیدونم مادرتون درقید حیات هست یا…
اگه زنده هستم خدا عزتمندشون کنه و محتاج حتی شما نباشن نه که شما خدای نکرده کم لطفین کلی هیچکس محتاج حتی اولاد نشه ،واگه مرحوم شدن روحشون شاد باشه ،الان که اینارو نوشتم انگار یه لیوان که تو آب یخ بوده انداختن تو آب جوش ،بخدا یجور شدم ،ممنون که یادآوری و تذکر بودین و بازهم فکرم باید بیشتر درگیر بشه ،خوب این جور مواقع چشمها وظیفشون رو میدونن و خوب هم عمل می کنن .
لیا بانو شما خیلی انسان خوبی هستین ،پیامهاتون هم جنبه تبشیری و هم انذاری داره ،حرفتون اثر داره چون احساس می کنم خودتون بهش اعتقاد دارین
اگه یروز مادرم…من دیگه اون آدم سابق نمیشم ،میشکنم چینی بند زن هم خبرکنن دیگه چایی قوری ترک دار مزه نداره .
یه عکسی گرفته بودم نزدیک قله یخچال همدان خیلی تکونم داد ،یکم تعلل کردم تا گرداب چشمم رو نبینن همنوردا ،رسیدنی رفتم مامانم رو بوسیدم و بزور خودمو نگه داشتم که گریه نکنم .
سپاس بابت تکانه شما ،همیشه سلامت باشید و اولیا ازتون راضی باشن ،خدا حفظتون کنه
دوستان معذرت میخوام که ناراحتتون کردم
به خاطر عکس زیبایی که فرستادید خیلی ممنون
خداوند متعال مادر عزیزتون رو حفظ کنه
بعضی مواقع به خاطر مشغله زیاد روزمره یک سری مسائل و افراد خیلی خیلی مهم فراموش میشن
کسانی که دوستشون داریم و به بودنشون در کنارمون عادت کردیم و همیشه میگیم یکم دیگه سرم خلوت بشه بهشون محبت میکنم و بیشتر رسیدگی میکنم ولی خبر نداریم که ممکنه تا ما سرمون خلوت بشه اونا دیگه نباشن
یک بنده خدایی بود یه پسر جوان وقتی مادرش در قید حیات بود زیاد بهش اهمیت نمیداد و گاه و بی گاه باهاش دعوا میکرد و به حرفها و توصیه هاش توجه نمیکرد
میگفت مادرم خیلی گیر میده . همش میگه غذات رو به موقع بخور ، زود بیدار شو ، شب زود بیا خونه ، نماز بخون و … . از دستش خسته شدم
بعد از چند وقت مادرشون فوت شدن
در مراسم ختم دیدمش خون گریه میکرد
فقط خدا میدونه چقدر پشیمون شده بود
همش میگفت پشوانه ام رفت ، خونه ام رفت ، تکیه گاهم رفت ، غریب شدم
ببخشید دیگه ادامه نمیدم حالم خراب شد
کاش هممون قدر نعمتهای گرانقدری مثل پدر و مادر رو بیشتر بدونیم تا دیر نشده
Little things make big days
چیز های کوچک روز های بزرگی را رقم می زنند.
عالیه عباس جان احسنت به شما.
همینطوره؟ یعنی مطلبی که از جای دیگه میارم لینکش رو کپی کنم بیارم مثلا اینجا پاسخ رو بزنم ،علامت زنجیر ،وارد کردن لینک و ارسال ،درسته وحید جان ؟
عالیه دقیقا، راه ساده ترش هم اینه که شما میتونی وقتی لینکو کپی کردی و در مقصد پاسخو زدی، انگشتتو چند لحظه تو صفحه ی متن نگه داری و اونوقت الصاقو بزنی و بعد هم که دوباره پاسخو میزنی و تموم.