زیبوک 1401 📚

سلام به همگی^-^
امیدوارم همگی سالم‌ باشین!
من تو این ماه که گذشت ۸ تا کتاب گوش دادم که ۷ تاشون خارج از زیبوک و یکی‌شون از زیبوک بود.
ریویو اونا رو این‌ پایین مینویسم:

IMG_20221107_215126_891

  1. Every Last Secret
    A. R. Torre
    4/5
    این کتاب ژانرش یه چیزی بود که من تا بهش گوش نداده بودم نمیدونستم یکی از ژانرهای محبوبمه:)) تو چه دسته‌ای قرار میگیره؟ خانم های خانه دار به ظاهر ساده‌ی در باطن کنترل کننده‌ی همه چیز؟:))) فکر کنم بهش میگن دامستیک تریلر! من واقعا از این هجم از هوش و موزماری لذت بردم:دی
    داستان این کتاب در مورد کت و همسر خیلی خوبش ویلیامه که تو یه روز خوب و آروم یه همسایه ی جدید پیدا میکنن. “دکتر!” نینا رایدر و همسرش که به نظر نمیاد اونقدرا متناسب با این محله‌ی اعیون نشین باشن ساکنین جدید خونه‌ی روبرویین. حالا ما نظاره گر اینیم که نینا طور میخواد وارد زندگی کن و ویلیام بشه و قراره چه تاثیری روی زندگی پرفکت خانم و آقای وینتروپ بذاره!
    وای بهترین قسمت این کتاب این بود که توی ذهن کاراکترا بودیم و پوینت آف ویو بین کت و نینا و گاهی ویلیام میچرخید و بارالها پناه بر تو از این آدمایی که ظاهر و باطنشون انققققققدددددددررررر فرق میکنه.
    نهایتا توصیه میکنم:دی

IMG_20221107_215126_710

  1. The House Across the Lake
    Riley Sager
    3/5
    این کتاب اولین کتابی بود که من رایلی سیگر خوندم که فکر میکنم آخرین کتابیه که چاپ کرده (به تازگی).
    داستانش در مورد کیسی یه بازیگر مسنه که تازه همسرشو از دست داده و یه جای دورافتاده و یه سمت دریاچه زندگی میکنه. اونور دریاچه یه خونه هست که دیواراش از شیشه درست شده و شما میتونین داخل خونه رو ببینین. کترین رویس که یه مدله که بعد از ازدواج دیگه مدلینگو کنار گذاشته و همسرش تام ساکنین جدید اون خونه ی شیشه ای هستن. کیسی که یه الکلی تنهاست و حوصلشم سر رفته و کار دیگه ایم نداره شروع میکنه با دوربین شکاری خونه ی اینا رو دید زدن و داستان اینطوری شکل میگیره.
    من از این حالت توصیفیش خیلی خوشم اومد، یعنی ایده جالب بود و چیزی که کیسی میدید کامل توضیح داده شده بود انگار که خودم نشستم و دارم خونه ی کترین اینا رو میبینم و تصویر کاملی تو ذهنم شکل گرفته بود.
    تا 70 درصد داستانم خیلی خوب پیش رفت. یکی دوتا پلات توییست معرکه توش داشت که حقیقتا ذهن من رو پوکوند.
    ولی مشکلی که داشت تو همون 20 30 درصد اخر کتاب بود که شروع کرد داستان رو تخیلی کردن و دیگه مورد پسند نبود. بخاطر همین 3 بهش دادم.
    ولی جالب بود. احتمالا بازم از رایلی سیگر بخونم.

  1. The Hunting Wives
    May Cobb
    3/5
    این کتابم توی همون دسته ی “خانم های خانه دار به ظاهر ساده‌ی در باطن کنترل کننده‌ی همه چیز” قرار میگیره:)
    کلا قضیه اینه که سعی نکنین بزور خودتونو توی یه گروه جا بدین، واقعا شاید همون بهتره که با دوستای ساده‌ی خودتون بگردین.
    داستان این کتاب در مورد سوفی هست که به معنای کلمه ابسسد با مارگوعه! خانمی که همه چیزش از سوفی بهتر، خونش ظاهرش دوستاش وضع مالیش وضع اجتماعیش…
    روزی میرسه که بالاخره مارگو فرند ریکوست سوفی رو تو فیسبوک قبول میکنه و کم کم باهاش رفیق میشه. دعوتش میکنه به گروهی که دارن ملحق بشه که چند نفر از همین خانمان که جمع میشن و غیبت میکنن؟ نه خیر! تمرین تیراندازی میکنن. و…
    چیزی که از این داستان نظر منو جلب کرد همین تاثیر سوشال مدیاست وچقدر پلتفرمایی مثل اینستاگرام و… برامون دغدغه‌ی ذهنی درست کرده! فلان چیز اینطوری دیده بشه، فلانی پستمو لایک کرد؟ نکرد؟ بذار دیر جوابشو بدم که خفن تر باشم!؟ وامثال این چیزای کوچیک که روی هم میشن چندین ساعت حواس پرتی و درگیری فکری.

IMG_20221107_215127_101

  1. Malibu Rising
    Taylor Jenkins Reid
    4/5
    خب! اجازه بدین بگم این کتاب چه بلایی سرتون میاره. تا نیمه‌ی کتاب همه‌چیز آروم و خوبه ولی از نیمه ببعد میشه سردرد. پر از کاراکتره این کتاب! انقدر کاراکترا و پوینت آو ویو ها زیاد میشه که اصلا داستان فراموشتون میشه و گم میشین!:slight_smile:
    ولی میفهمم که چرا وجود این کتاب تو کارای تیلور جنکینز رید ضروریه و چرا با وجود اون شلم شوربا نهایتا اثر زیبایی خلق شده.
    این کتاب داستان زندگی میک ریوا و همسرش و بعد هم داستان زندگی بچه هاشونه.
    از 8 صبح روز مهمونی شروع میشه و همینطور که زمان داره پیش میره ، تو یه خط داستانی دیگه به گذشته میره و از اون موقع تا امروز رو هم تعریف میکنه. صدای جولیا ویلنم که زیبایی قلم جنکینز رید رو دوجندان کرده*_*
    داستان داستان قشنگیه، اینکه هر کس درگیری خودشو داره و حتی گارسون رستوران سر خیابونم قهرمان داستان خودشه و میتونه یه نقش اصلی باشه یکی از بهترین حساییه که یه کتاب میتونه منتقل کنه.
    علاوه بر اون این کتاب یه پله بین همه‌ی کتابای جنکینز رید. “دیزی جونز و شش” ، “کری سوتو برگشته” ، "هفت همسر اولین هیوگو " ، “مدارک یک خیانت” و این کتاب همشون توی یه دوره ی زمانی شکل میگیرن و توی داستاناشو نقاط اتصال زیاد دارن. بخاطر همین و جود این کتاب واقعا نیازه.
    نهایتا من با اینکه آخر آخرا اشکم دراومده بود و سردرد گرفته بودم بین اون حجم از کاراکتر ولی واقعا لذت بردم :slight_smile:

IMG_20221107_215126_764

  1. Arsenic and Adobo
    Mia P. Manansala
    3.5/5
    اگه دنبال یه کتاب معمایی و تریلر میگردین ولی نمیخواین خیلی دارک باشه پیشنهاد من به شما آرسنیک و ادوبو هست.
    این کتاب داستان لیلا ماکاپاگال و خانواده‌ی پرجمعیت فیلیپینیشه که یه رستوران دارن و نونشون از این رستوران درمیاد. یه منتقد غذا که خیلیم از رستوران اینا ایراد گرفته یه روز که برای تست غذا به رستوران اینا میاد بخاطر مسمومیت غذایی می‌میره و لیلا اولین ساسپکت قتل میشه…
    چیزایی مثل مهمون نوازی و گرم بودن آسیاییا، وضعیت مالی سختشون، کنترل شدیدشون روی بچه هاشون و اینکه میخوان دائم بچه هاشونو پیش خودشون نگه دارن، سادگی شون، ارزش زیادی که برای خانواده قائلن و… خیلی خوب اینجا نشون داده شده بود.
    و یه قسمت جالبشم رسپی های غذا بود که آخر کتاب و تو یه فصل قرار داده شده بود که اگه خواستیم بریم بپزیم:دی

IMG_20221107_215127_200

6.Bunny
Mona Awad
4/5
این کتاب بیشتر مثل یه کابوسه؛
کابوسی که حداقل ۵ تا قرص خواب آور
۵ تا پیتزای درسته
و مقدار زیادی آت و آشغال شب قبل مصرف کردین. گوش دادن بهش بقدری عذاب آور بود که فقط خوشحالم که تموم شد!
پی نوشت: باید چندتا پست و ویدیو توضیحی و تحلیلی میدیدم تا میفهمیدم چی‌به‌چی‌ بود تو این کتاب.
داستان درمورد سمنتاست، یه دختر نه خیلی پولدار(؟) که توی یه دانشگاه خیلی گرون داره درس میخونه و میخواد نویسنده بشه. توی کلاسشون یه گروه از دخترا هستن گه همدیگرو بانی صدا میکنن (لباسای صورتی کیتی و صدای نازک و … ) و سمنتا توی جمعشون حضور نداره‌. ازشون متنفره و در عین حال که به نظر میاد خودشو از اونا بهتر میدونه، خیلی دلش میخواد که تو جمعشون پذیرفته بشه. تا اینکه یه روز یه دعوت نامه براش میاد که یکی از بانی‌ها سمنتارم‌ دعوت کرده به ورکشاپشون…

کتابی که از زیبوک گوش دادم:
IMG_20221107_215126_985

  1. The Graveyard Book
    Neil Gaiman
    4.2/5
    اگه اشتباه نکنم این کتاب یه تغییر از داستان “کتاب جنگله”. داستان بچه ایه که تو نوزادی به خانوادش حمله میکنن و همه ی اعضای خونوادشو میکشن. “باد-مخفف نوبادی” همینطور چهار دست و پا میره به یه قبرستونی و ارواح اون قبرستون تصمیم میگیرن دربرابر قاتلی که دنبال این بچست ازش محافظت کنن. و همین میشه که باد عضو جدا نشدنی این قبرستون میشه.
    من چندبار این کتابو شروع کردم قبلا ولی هی نمیشد! حوصلم سر میرفت تا اینکه از نصف داستان گذشت و واقعا تاثیر قلم نیل گیمنو حس کردم:)
    دوست داشتنی بود و قشنگ.
    آدیو بوکشم جزو یکی از بهترین آدیوبوکایی بود که شنیدم.
    Do you know what you’re going to do now?” she asked.
    “See the world,” said Bod. “ Get into trouble. Get out of trouble again. Visit jungles and volcanoes and deserts and islands. And people. I want to meet anvawful lot of people.”

Face your life
Its pain,
Its pleasure,
Leave no path untaken


  1. Carrie Soto is Back
    Taylor Jenkins Reid
    4/5
    تیلور جنکینز رید میتونه یه رمان از زاویه دید یه درخت بنویسه و شما موقع خوندنش صد در صد مطمئن میشین که این‌ بانو تو زندگی‌ قبلیش یه درخت بوده!
    “I have always known there is no mountain you cannot climb, one step at a time”
    داستان این کتاب زندگی نامه‌ی کری سوتوعه! اول داستان کری سوتو قهرمان جهانی تنیسو توی تماشاچی ها میبینیم که 37 سالشه و از تنیس کناره گرفته و رکورد دار قهرمانی تنیس تو دنیاست. یه بازیکن جوون جدید به اسم نیکی چن داره رکورد کری سوتو رو ازش میگیره و همین میشه اون تلنگری که کری نیاز داره تا بعد از چندین سال برگرده و به دنیا نشون بده که حتی تو سن 37 سالگی کری سوتو همون کری سوتوعه و کسی نمیتونه رو دستش بلند بشه:)

قشنگ بود، الان که فکر میکنم میتون بهش 5 هم بدم:") قوی بود، خانواده بود، عشق بود، ناراحتی بود، ادامه دادن بود، قدرت بود، و تنیس بود.

همین!:slight_smile:
مراقب خودتون باشین.

10 پسندیده

سرچشمه رو پیدا کردم! :grin:
میفرستم جفتشونو الان.

5 پسندیده

سلام دوستان :grin:
شازده کوچولو از کتاب های متوسط

4 پسندیده

ماشالله بهت خانم :clap::clap::clap::clap:

موفق باشی عزیزم :hugs::hugs::hugs:

5 پسندیده

سلام دوستان .
این کتاب هم تموم شد اما به سختی.
فیلم این کتاب هم ساخته شده

طی اتفاقات اخیرکشور دیدم قسمت‌هایی ازفیلم وایرال میشد که تصمیم گرفتم بخونمش.

داستانش برای من به عنوان یک زن خیلی زجرآور بود.

داستان درباره زنی هست که به عنوان ندیمه تبعید میشه یه شهر و از زبان خودش خاطراتش رو بیان میکنه.
این خانم ازدواج کرده بود و یه دختر ۵ساله هم داشت اما به خاطر انقلاب این ازدواج مشکل داشت چون همسرش لوک قبلا ازدواج کرده بود و طلاق گرفته بود وباید به عنوان ندیمه به زندگیش ادامه می‌داد.
این انقلاب طلاق.سقط.همجنسگرای و… رو قبول نداشت.
و تمام زنهایی که به این اتهام ها شناخته می‌شدند.به فرمانده هایی سپرده می‌شدند که صاحب فرزند نبودند که برای آنها فرزندی بیارند
به همین دلیل تصمیم می‌گیرند فرار کنند که شناسایی شده و دستگیر میشند.دخترش رو به خانواده میسپرند که فرزند نداشته که باز اونم سرنوشت خوشایندی در انتظارش نبود.
و از همسرش هم هیچ خبری نداشت.

وبقیه داستان و…
واقعیتش فضای داستان اینقدر سخت بود برام که به زور تونستم تمومش کنم و

اصلااا دلم نمیخواد فیلمش رو ببینم چون تمام لحظاتش برام عذاب آور بود.

8 پسندیده

خیلی ممنونم^-^:smiling_face_with_three_hearts:

3 پسندیده

:rose::rose::rose:
قربونت عزیزم

1 پسندیده

سلام کاراگاه لوکان بخش معمایی برای لوکان خوانده شد


5 پسندیده

معرفی خوبی بود
اما راستش سمت این کتاب نخواهم رفت :sweat_smile:
فضای کتابی که مثل فضای امروز وطن عزیز و خسته ام باشه، غم انگیز و متاثر کننده خواهد بود و از لحظات خوندن کتاب زجر خواهم کشید.
پس نمی خونمش
اما بابت معرفی جالبت متشکرم :pray:t4: :sunflower:

4 پسندیده

دقیقا علت انتخابم همین بود که چرا اینقدر وایرال شد و چه ربطی به موضوعات کشورمون داشت.

به نظرم که هیچکس از خوندنش لذت نبره چون فضای خفقانی که به تصویرمیکشه واقعا دردناکه.

به امید روزی که تمام مردم جهان در صلح و دوستی بسر ببرند.
:hibiscus::hibiscus::hibiscus::hibiscus:

4 پسندیده

سلام
خواهش میکنم
درواقع از شما باید تشکر کرد بابت معرفی کاملتون :tulip::tulip:

4 پسندیده

روز همگی بخیر :cherry_blossom::cherry_blossom::blossom:

دوتا کتاب از داستانهای ساده خوندم خلاصش تو تصویر پایین هست


5 پسندیده

خواهش می کنم :pray:t4:
نظر لطف شماست، متشکرم :deciduous_tree: :sunflower:

3 پسندیده

سلام وقتتون بخیر.

سریالی تلویزیونی از شبکه هولو برگرفته از این کتاب ساخته شده که بنظرم تا الان شامل ۵ فصلِ
و بقول شما به سختی این سریالُ نگاه کردم چون بسیار زجر آور بود.
اما میتونم به جرات بگم از نظر ساختار یکی از بهترین و قوی ترین سریالهایی بود که دیدم !
به قدری شخصیت پردازی ها قوی و بازی ها تاثیر گذاره که با توجه به داستان هولناکش بیننده رو جذب میکنه.

الیزابت ماس بازیگر نقش شخصیت اصلی داستان “جون” … بقدری حرفه ای ایفای نقش کرده و غرق در شخصیت جونِ که من احساس میکنم بعد از اتمام فیلمبرداری صد در صد یه افسردگی شدید رو پشت سر گذاشته!!

برعکس شما من به چندتا از دوستان فیلم بازم پیشنهادش کردم… اما با ذکر این نکته که قبل از تماشا چندتا آرامبخش بندازن بالا:joy:

البته اینم بگم گرچه کلیت داستان زن ستیزیس اما در کنار این خشونت علیه زنان، قدرت…اراده… شجاعت…جدیت و لطافت جنس زن رو هم قشنگ بنمایش میزاره.

داستان :

در دنیایی که آلودگی‌های زیست‌محیطی و افزایش بیماری‌های آمیزشی منجر به کاهش چشمگیر نرخ باروری شده‌است،[۵] حکومت تمامیت‌خواه و دینی گیلیاد با کودتا علیه دولت «ایالات متحده»، پس از جنگ داخلی، قدرت می‌گیرد.[۶][۷] این رهبران تشنه قدرت، جامعه را به سمت یک نظم جدید نظامی و سلسله مراتبی می‌برند که موجب شکل گیری طبقات جدید شده است که در آن زنان از بسیاری موقعیت‌های شهروندی خود محروم مانده‌اند. طبق قانون گیلیاد، زنان از حق مالکیت، حفظ پول، مطالعه و بسیاری از حقوق خود منع شده‌اند. پیروان ادیان و فرقه‌های مسیحی غیر از «پسران یعقوب»، همجنسگرایان (به‌عنوان خائنان جنسی) و مخالفان حکومت در میدان‌های شهر اعدام می‌شوند.

فرقهٔ سیاسی-مذهبی محافظه‌کار و بنیادگرا «پسران یعقوب» که قدرت را در دست دارد با استناد به تفسیری افراطی از کتاب مقدس، زنانی را که توانایی باروری دارند به بردگی گرفته است، این گروه که ندیمه نام گرفته اند به خانه فرماندهان فرستاده می‌شوند، جایی که در مراسمی آیینی در حضور همسر فرمانده، توسط فرمانده مورد تجاوز قرار می‌گیرند. آن‌ها تا زمانی که یک فرمانده را صاحب فرزند کنند در خانه آن فرمانده اقامت دارند و پس از آن به خانه فرمانده دیگری منتقل می‌شوند. ندیمه‌ها با نام فرمانده‌ای که در خانه او اقامت دارند و پیشوند «آف» شناخته می‌شوند و زمان انتقال به خانه دیگر نام آن‌ها تغییر می‌کند.

در حالی که مردان همهٔ مواضع قدرت را در اختیار گرفته‌اند، زنان با توجه به عملکردشان به چند طبقه تقسیم شده‌اند: ندیمه‌ها لباس‌های قرمز بلند برتن دارند به همراه یک کلاه سفید بزرگ که بیرون از خانه پوشیده می‌شود تا شناسایی آن‌ها و دید آن‌ها را محدود کند. مارتاها (شخصیت کتاب مقدس) که خانه‌دار و آشپز هستند لباس‌های سبز و گشاد می‌پوشند و موهای خود را با سربند می پوشانند. همسران فرماندهان که وظیفه آراستن خانه و فعالیت‌های کلیشه‌ای زنانه را دارند لباس‌های شیک و متنوعی با رنگ آبی می‌پوشند، آن‌ها از کفش‌های پاشنه بلند استفاده می‌کنند و هنگام بیرون از خانه از دستکش و کلاه استفاده می کنند. دسته دیگر از زنان، خاله‌ها هستند که لباس‌های قهوه‌ای می‌پوشند و وظیفه آموزش، نظارت و نظم‌دهی ندیمه‌ها را دارند. آن‌ها تنها گروه از زنان در گیلیاد هستند که مجاز به خواندن هستند.

جون آزبورن که نامش به «آفرد» تغییر کرده است، ندیمه‌ای است که به خانه فرمانده فرد واترفورد و همسرش سرینا منتقل شده‌است. خانواده واترفورد از بازیگران اصلی در شکل گیری و ظهور گیلیاد هستند. جون و لوک که سال‌ها قبل با هم ازدواج کردند، صاحب یک دختر به نام هانا شدند. جون هنگام تلاش برای فرار از گیلیاد به همراه همسر و دخترش دستگیر می‌شود و به ندیمگی محکوم می‌شود. دختر جون به خانواده‌ای از طبقه بالا واگذار می‌شود و شوهرش به کانادا فرار می‌کند. جون به دنبال نجات دخترش از گیلیاد است

9 پسندیده

کامل و دقیق :ok_hand:

ممنونم از شما.

:hibiscus::hibiscus::hibiscus::hibiscus:

6 پسندیده

این فیلم خیلی برای من تاثیرگذار بود و میتونم بگم با لحظه لحظش حرص خوردم. :confused:
اتفاقا الیزابت ماس با بازی در نقش آفرد نه تنها افسرده نشده بلکه این آخریا کارو دست گرفته بعصی قسمتا رو کارگردانی هم کرده :grinning:
خیلی برام جالبه بدونم اقایون چه حسی از دیدن این سریال پیدا میکنند. :smirk:
خوشبختانه فصل پنجمش اومد و فقط یه فصل دیگش مونده.
بزودی کتابش رو هم میخونم ازینجا و امیدوارم کتاب بعدیش یعنی “وصیت ها” رو هم در زبانشناس قرار بدن.

7 پسندیده

سلام :smiley:
او باریکلا الیزایت! جایزه بهترین بازیگر زن گلدن گلوب رو هم دریافت کرد که واقعا حقش بود. مدتها بود اینطور نقش آفرینیی ندیده بودم یجوری فن دوآتیشش شدم:joy:
و اینکه جایزه پر بیننده ترین مجموعه تلویزیونی رو هم دریافت کرد.

اتفاقا من وقتی توزبانشناس دیدم کتابش هست خیلی هیجان زده شدم که شروعش کنم اما سطح کتاب بالاتر از منِ واسه همین صبر کردم. بعد اینجا نظر زینب خانم اگر اشتباه نکنم رو که خوندم پشیمون شدم! گفتم شاید جز اون دسته از کارهاس که نمایشیش بهتر از کتابشه!!! حالا بازم نمیدونم!
البته من سه قسمت اخری فصل پنج هنوز وقت نکردم نگاه کنم… ولی واقعا شیفته کارکتر جون و نیک شدم :grimacing:
و اینکه قبول دارید با اینکه محوریت داستان بسیار کثیفِ اما سریال جوری طراحی شده که حال آدمو بد نمیکنه! مثلا من واقعا سریال تاج و تختُ اصلا نتونستم نگاه کنم!!! ( احساس کردم راز بقاس) :face_vomiting: خیلی افتضاح بود!
ناگفته نماند در برابر ۴ فصل گذشته… فصل پنج خیلی نچسبیدَتم.

جالب تا الان بهش فکر نکرده بودم! شاید عاقلاشون حس نفرد از شیطان سلطه گر درونشون!!! سادیسمی ها شون هم حس لذت :grimacing:
خب میشه اگر اقایی دیده نظرشو لطف کنه بگه!
:see_no_evil:من تاحالا تو این تاپیک شرکت نکردم ولی بنظر قوانینشو زیر سوال بردم.ببخشید .عذر خواهی میکنم.
من باب همین قضیه فاطمه خانم عزیز ازتون دعوت میکنم اگر دوست داشتین به تاپیک مستند تشریف بیارید در ادامه مینی سریال و مستندی رو بهتون معرفی میکنم.:upside_down_face:

4 پسندیده

عزیزم من نگفتم کتابش بد هست و نخونید
کلا به نظرمن کتاب بد نداریم هرکاری آخرش یه چیزی داره که بهت یاد بده.
اما این کتاب واقعا حس خفقان بهم داد چون من به عنوان یک زن میدونم چه وضعیتی پیش میاد اگر احساس و عشق و علاقه و شوق و سرزندگی از یک زن گرفته بشه.
و یا اینکه به عنوان یک مادر احساس تهی بودن و خستگی اون رو کامل درک کردم وقتی درباره دخترش صحبت می‌کرد.

برترین نعمتی که خداوند به ما خانمها داده همین احساس و شوق برای زندگی هست و حتی زمانیکه تو لبه پرتگاه هستیم بازهم برای عزیزانمون عشق و محبت هدیه می‌دهیم.

اما خوب بعضی داستان‌ها یا فیلم‌ها اینقدر فضا مثبت هست که احساس خوبی بهت دست میده بعد از پایانش و بعضی برعکس :hibiscus::hibiscus::hibiscus:

7 پسندیده

و اما در باره آقایون که چه احساسی بهشون دست میده فکرمیکنم خود فرمانده کاملا شفاف کرد.
اون قسمت که افرد ازش پرسید و گفت این کارها فقط وظیفه هست و ما به عنوان یک مرد هیچ کاری نمی‌کنیم.
منظورش این بود که هیچ کاری رو با علاقه انجام نمیدن حتی کار کردن برای تامین زندگی
حتی رابطه بین زن و شوهر اینقدر افتضاح بود که این آقا تشنه صحبت کردن بود و …

این نشون میده که جامعه ایی که بوجود آوردن به تمام اقشار داره سخت میگذره.

مثلا به عنوان یک مرد نگاه کنیم اگر بدونید همسرت رو به ندیمه گی می‌برند و دخترت رو به فرزند خواندگی چه احساسی به انسان دست میده.

به نظرم آقایون هم از این داستان احساس خوبی نداشته باشند.

7 پسندیده

راستش من این سریال رو ندیدم و تا کامل نشه هم شروع نمی کنم به دیدن
اما در مورد آقایان و حس شون از دیدن این فیلم ها و غیره
مثلی هست که میگه پنج انگشت یک دست مثل هم نیستن
مردها مثل زن ها متفاوت اند
همه جور مردی داریم
گاهی از خانم ها می شنوم که مردها بی احساس، دروغگو، زورگو، سلطه گر، بداخلاق، دعوایی، بدبو و غیره هستن!!!
جالب اینجاست که گاهی مشابه همین ها رو از مردها راجع به زن ها می شنوم!!!
میدونم هر دوی اینها اشتباهه، جمع بستن و تعمیم دادن از رایج ترین خطاهای ذهنه
بذارید چون خودم یک مرد هستم از دید خودم بگم. زنها متفاوت هستن و شناخت اونها آسون نیست. ما گاهی عاشق چیزهایی میشیم و بقیه صفت ها رو تصور می کنیم یا صرفا صرف نظر می کنیم. مثلا خوشگلی رو می بینیم و صفات اخلاقی مهمی رو ندید میگیریم. و چند شکست متعدد برای مردی که هر بار همون اشتباهات در انتخاب رو تکرار کرده باعث میشه راجع به زنها بدبین و منفی نگر باشه.
کافیه برگردیم و خطاهای انتخاب خودمون رو بپذیریم.
ضمن اینکه بخشی از خطاهای جنس مخالف ناشی از اشتباهات خود ماست، مثلا ما مردها کمتر اجازه میدیم زن های خانواده رانندگی کنن و رانندگی کمتر یعنی تجربه کمتر که در نهایت منجر به رانندگی بدتر میشه. من قبول دارم رانندگی برخی از خانم ها بده، اما باور دارم این بخاطر تفاوت توانایی ها نیست، بخاطر شرایط مزخرف محیطی و تبعیض ها علیه زنانه
اینجا دیگه وظیفه من بعنوان پدر دو دختره که بچه هام رو بهتر بار بیارم و به جنس مخالف خودم قدری اعتماد کنم.
من تو یه خانواده سنتی بدنیا اومدم. روابط بین دختر ها و پسرها کم بود. خودم خواهر نداشتم و مادرم از اون زن های محکم و تیپیکال بختیاری بود. من حتی با ازدواج هم به شناخت درستی از زن ها نرسیدم. در واقع شناخت جنس مونث در من با پدر دو دختر شدن شروع شد
گمان نکنم شخصا شیطان سلطه گر درون داشته باشم، از تحمیل کردن و زور گفتن بیزارم. گمان کنم بیشتر دوستان و اطرافیانم هم همینطور باشند، اگر نگم اکثریت اما معدود و کم هم نیست.
و سعی کردم قدرت جسمی ام رو در دفاع از ضعیف ترها و یا نجات قرار بدم، کاری که مفید باشه. چند بار در دفاع از خانم ها که تو جامعه ما خیلی هم مظلوم میشن گاهی، وارد شدم. حتی یک بار با پنج نفر درگیر شدم و از یک قتل ناموسی جلوگیری کردم. اینکه این وسط خودم چقدر زخمی شدم بماند.
همیشه میگم وقتی یک مرد درست قوی باشه به اطرافیانش دلگرمی میده و برعکس. مرد باید قدرتمند و درست باشه. قدرت مرد باید در حمایت بکار بره، نه در علیه و بر ضد.
کسی که به دیگران زور بگه، تحمیل کنه، ستم کنه، حتی اگه جسما و ظاهرا قوی باشه، در درون و باطن ضعیفه.
اینها رو گفتم که شاید جرقه ای باشه که در مورد همدیگه اون عینک بدبینی رو برداریم، بخاطر خودتون
شعار من فعلا در این مورد اینه:
چطور میتونم در مورد زن ها بد فکر کنم، در حالی که مادر خودم یک زن بوده
@uncoo
مجبور شدم در انتهای متن تو رو منشن کنم که متن بهم نریزه

10 پسندیده