زیبوک 1402 📚

سلام آقا مصطفی، من سریالش رو دیدم به نظرم حداقل شخصیت عمو تو کتابش قویتر هست

3 پسندیده

سلام.

بخش اول از کتاب تاریخ فلسفه غرب نوشته برتراند راسل مطالعه شد.

Screenshot_20231204-183356

Screenshot_20231204-183322

دو نکته درباره این کتاب نیازه که گفته بشه:

۱. راسل نویسنده بسیار چیره دستی هست و با قلم روان و زیباش که گاهی هم با چاشنی طنز همراهه نظرات فیلسوفان رو شرح میده.

۲. نویسنده به عنوان یک تاریخ نویس رعایت بیطرفی نکرده و نظرات شخصی خودش رو هم ذکر کرده و به همین دلیل مورد انتقاد قرار گرفته.

واقعا از خوندن این کتاب دارم لذت میبرم. هر کسی که این کتابو درخواست داده انصافا دمش گرم. :hibiscus: :rose:

6 پسندیده

سلام دوستان این کتاب هم خونده شد
Screenshot_20231209_112616
Screenshot_20231209_105344_Instagram

اینم خلاصه ای از کتاب به صورت کلی

5 پسندیده

نظرت هم بگو زینب جان

3 پسندیده

سلام عزیزم
کتابهای روانشناسی و موفقیت و… همشون یه طرح کلی دارند ولی بسته به سلیقه نویسنده اون طرح کلی توضیح داده میشه.

آقای جول هم که میدونید یه کشیش هست و خیلی از سخنرانیهاش در دنیا پخش زنده هست
تو این کتاب هم بیشتر رجوع میکنه به کتاب مقدس یهودیانکه البته این قسمت یکم برای من اذیت میکرد چون بعضی اتفاقات و اسامی رو من اصلا نشنیده بودم

ویه جا هم عرق ملی داشت خفه ام میکرد چون این آقا معتقد بود خانم استر باکاری که کرده باعث نجات قوم یهود شده خوب اگرکنارم بود خفه اش میکردم:face_with_peeking_eye:
چون دیگه همه میدونیم این خانم باعث چه قتل عامی تو ایران شده

ولی خوب خیلی تو سراسر دنیا شنونده داره و سخنرانیهاش رو تقریبا همه گوش میدن

منم چندتا کلیپش رو دیده بودم برای همین گفتم ببینم چی میخواد بگه تو کتابش.

ولی خلاصش رو همونایی که فرستادم دیگه اومده بامثال و ارجاع به کتاب مقدس و… توضیحشون داده

5 پسندیده

پایان کتاب تاریخ فلسفه غرب، نوشته برتراند راسل:

Screenshot_20231218-135438

https://talk.zabanshenas.com/t/topic/90467

6 پسندیده

کتاب food oround world خوانده شد .
Screenshot_۲۰۲۳۱۲۱۹_۱۶۵۲۴۹

ولی همه فصل متن کامل نبود متاسفانه

6 پسندیده

چرا ملّت ها شکست میخورند (Why Nations fail)

خیلی وقت بود میخواستم این کتابو بخونم، چون عنوان خیلی جذابی داشت و به مساله مهمی هم پرداخته بود. ولی سه فصل اول کتاب رو خوندم دیگه ادامه ندادمش، چون بنظرم نظریه اصلی در همین سه فصل مطرح شده و فصلهای بعدی وارد جزئیات و مثالهای تاریخی میشه.

خوندن این کتاب اعتقادم به دموکراسی رو بیش از پیش افزایش داد و باز به من یادآوری کرد که در چه جهان ناعادلانه ای زندگی می کنیم. نویسندگان در این کتاب استدلال می کنند که عاملی که باعث فقر یک کشور و ثروت کشوری دیگر میشه نهادها و سازمان های سیاسی اون کشوره. در واقع علت اصلی فقر یا رفاه یک کشور به سیاست اون کشور برمیگرده نه به عوامل دیگه. حتا اقتصاد هم باز تحت تاثیر شیوه حکمرانی قرار داره.

نویسندگان کتاب استدلال می کنند که نهادهای سیاسی دو گونه اند: مشارکتی (inclusive) و انحصاری (extractive). در حکومت‌های مشارکتی نهادهای اقتصادی و سیاسی به‌ جای این‌که مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عده‌ای معدود از خواص و سازمان‌های دولتی کنند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی می‌شوند. این امر مستلزم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکت‌های جدید به بازار و دولتی که خواهان و دارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد است.
در نقطه مقابل نهادهای مشارکتی، نهادهای اقتصادی انحصاری با به‌کار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشت‌ شمار (Elite) قرار دارند. آن‌ها نه مدافع حق مالکیت می‌باشند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیت‌های اقتصادی می‌شوند. در این حکومت‌ها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار به‌صورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمی‌ها قرار دارد.

بنابراین به باور نویسندگان لازمه پیشرفت، سیاست مبتنی بر دموکراسی خواهد بود. نویسندگان نظریه های دیگر در توضیح نابرابری جهانی رو رد می کنند، از قبیل آب و هوا، جغرافیا، فرهنگ یا جهل دولتمردان. به گفته نویسندگان دو کشور کره شمالی و کره جنوبی تفاوت چندانی در جغرافیا و آب و هوا و فرهنگ ندارند، تفاوت فاحش این دو کشور در سطح زندگی به نهادهای سیاسی متفاوت آن دو ارتباط دارد. در کره شمالی ثروت و کنترل سیاسی در دست عده ای محدود قرار داره که برای منافع خودشون اکثریت مردم رو از تصمیم گیری حذف کرده اند، درحالی که در کره جنوبی سازمان ها و نهادهای سیاسی مشارکتی هستند و نه انحصاری. مثال دیگه ای که نویسندگان ذکر می کنند شهری مرزی میان آمریکا و مکزیکه که به دلیل سیاست متفاوت، چقدر وضع زندگی مردم با هم فرق داره. وضعیت مکزیک هم به سده ها قبل برمیگرده که اسپانیایی ها با خشونت و توحش بیشمار سرزمین بومیان را تصرف کردند و حکومتی انحصاری تشکیل دادند. (این نشون میده که چقدر یک پدیده تاریخی میتونه بر زندگی نسلهای آینده تاثیر بذاره، متاسفانه این همون جبر تاریخه، خبر خوب اینه که نویسندگان رها شدن از چنبره این جبر تاریخی رو ناممکن نمی دانند.)

در ویدو زیر خلاصه ای از کتاب رو میتونید مشاهده کنید:

حال اجازه بدید که از این کتاب فاصله بگیریم و بحثی جدا درباره مفهوم دموکراسی داشته باشیم. خیلی دوست دارم مطالبی رو که در این زمینه آموخته ام با دیگران به اشتراک بذارم. کتاب الهام بخش من در این باره جامعه باز و دشمنان آن نوشته کارل پوپر هست. کارل پوپر در این کتاب به نقد دیدگاه سه دشمن عمده آزادی و دموکراسی یعنی افلاطون، هگل و مارکس پرداخته (جلد اول افلاطون و جلد دوم هگل و مارکس).

پوپر در این کتاب استدلال میکنه که برخلاف برداشت افلاطون از مفهوم دموکراسی که اون رو حکومت اکثریت میدونست و از این راه به آن حمله میکرد، ما باید تعریفی سلبی و نه ایجابی از دموکراسی ارائه بدیم. به عبارت دیگه دموکراسی به معنای حکومت اکثریت نیست، بلکه کنترل و نظارت بر دولتمردان است. در دموکراسی پرسش این نیست که چه کسی باید حکومت کند، بلکه پرسش اصلی اینست که:

How can we so organize political institutions that bad or incompetent rulers can be prevented from doing too much damage?

نهادهای سیاسی را چگونه باید تشکیل داد تا حاکمان بد یا نالایق را از آسیب زدن فراوان بازدارد؟

بنابراین طبق تعریف پوپر، دموکراسی در اصل کم آسیب ترین شکل حکومت و نوعی پیشگیری از خودکامگی است (تعریف سلبی). در دموکراسی نهادهای سیاسی مانند صندوق رای، پارلمان، سازمانهای نظارتی، قوه قضائیه مستقل و … وجود دارند که میتوانند دولتمردان نالایق را بدون نیاز به خشونت و خونریزی عزل کنند.

اگر این تعریف واضح نبود امیدوارم نوشته زیر که از یک کانال تلگرامی برداشتم در فهم دیدگاه پوپر سودمند باشه:

:white_check_mark: دموکراسی یعنی عزل حاکم از سوی مردم بدون خونریزی

قدرت باید محدود، موقت، قابل نظارت و قابل استرداد باشد

کارل پوپر، فیلسوف انگلیسی می‌گوید دموکراسی نه به معنای حاکمیت مردم است، نه حاکمیت اکثریت! مردم یا اکثریت هیچ‌وقت حکومت نکرده‌اند. مبنا و معیار دیگری نیاز است. ““آنچه دموکراسی را دموکراسی می‌کند «توانایی و حقِ عزل حاکمان از سوی مردم، بدون خونریزی و براندازی است»”” و آنچه دیکتاتوری را دیکتاتوری می‌کند، «بی‌نصیب ماندن مردم از این توان و حق است، مگر با انقلاب و سرنگونی».

دموکراسی این سؤال افلاطونی را که «چه‌کس باید حکومت کند؟» کنار می‌زند و به جای آن می‌پرسد «چگونه باید حکومت کرد؟»
چنان باید حکومت کرد که شرورترین و رذل‌ترین حاکم را بتوان پایین آورد.

اگر این درس مهم و اساسی پوپر را بسط دهیم، می‌توانیم بگوییم حکومت دموکراتیک، نهادها و قوانین و دستگاه‌هایی دارد که از این توان و حق مردمی حمایت می‌کنند.

بر این اساس، خطاست اگر دموکراسی را به مجلس و رأی و چیزهایی از این جنس، تقلیل دهیم.

صندوق رأی و پارلمان، دموکراسی را تضمین نمی‌کنند. مقصود این نیست که دموکراسی بدون رأی گرفتن از مردم ممکن است، بلکه هر رأی‌گرفتنی، به معنای اجرای دموکراسی نیست.
البته که انتخابات ابزار لازم و ضروری است، اما این وسیله باید در خدمت غایتِ دموکراسی باشد؛ حقیقت انتخاباتِ و دموکراسی، عزل است نه نصب!

برای دستیابی به دموکراسی، به دستگاه و نظامی نیاز است که از حق و حقوق مردمان، و در ذیل آن حقِ عزل، پشتیبانی کند.
این‌گونه متون برای آموزش عمومی و افزایش آگاهی عامه مردم بسیار لازم است. بخصوص این‌روزها که در بسیاری از کشورها، همه در حال فکر کردن به راه چاره هستند؛ اینکه از کجا ضربه خورده‌اند و چرا همه‌ حرکت‌ها و جنبش‌های عدالت‌خواهانه به نتیجه نمیرسد؟

ژنرال شارل دوگل در جنگ جهانی دوم، رهبر آزادی بخش فرانسه بود. او بعد از جنگ به ریاست جمهوری رسید و غیر از تلاش‌هایی که برای آزادسازی فرانسه از اشغال آلمانِ نازی کرد، از اقدامات ارزشمند او آزاد سازی ۱۲ مستعمره آفریقایی فرانسه بود. او در سال ۱۹۶۹، رفراندومی برای اصلاحات قانونی و اجتماعی برگزار کرد.

دوگل مدعی بود برای رفع مشکلاتی که اعتراضات وسیع سال ۱۹۶۸ یکی از نشانه‌هایش بود، رئیس جمهور به قدرت و اختیارات بیشتری نیاز دارد.

مردم فرانسه علی‌رغم احترامی که برای شارل دوگل قائل بودند، به آن رفراندوم رأی منفی دادند و دوگل که نتوانسته بود اعتماد و موافقت مردم را جلب کند، از قدرت کناره‌گیری کرد. درس بزرگ مردمِ فرانسه برای مردم دنیا این بود که: سوابقِ جانفشانی و خدمت یک قهرمان، دلیل و توجیه کافی برای سپردن مقدرات زندگی یک ملت و کشور به دست آن قهرمان نیست؛ چون به سادگی امکان هیولا شدن را به قهرمان می‌دهد.

دموکراسی، متضمن برابری افراد جامعه و تبعیت حاکم از ملت است، هیچ حاکم فرهمندی نباید اختیار بیابد اراده‌اش را بر ملت تحمیل کند. دموکراسی فقط آن نیست که بتوان با رأی مردم کسی را به مقامی منصوب کرد، بلکه دموکراسی آنست که بشود آنکس را که در مسند قدرت است، با رأی مردم از قدرت عزل کرد.

در جامعهٔ برخوردار از دموکراسی، هیچ کسی در هیچ مکانیزمی نباید اختیاراتی بر ملت بیابد که بعداً نتوان جز به جنگ و جبر از او پس گرفت.

هیچ فضیلتی اعم از زهد، علم، قول، عهد و سوابق، ضمانت نمی‌کند که شخص حاکم، منافع خودش یا صنف و گروهش را در پای حقیقت و یا پای مردم قربانی کند. پس قدرت باید محدود، موقت، قابل نظارت و قابل استرداد باشد.

این سر رشته‌ای است که اگر در جامعه‌ای گم شود، زندگی در آن جامعه، زندان و جهنم می‌شود و هر بار وعده تازه‌ای برای رهایی و رستگاری، ما را به دنبال خود می‌کشد تا روزی برسد که بتوان از جهنمی که خود ساخته‌ایم نجات یابیم.

اگر در سال ۱۹۶۹، مردم طبق میل ژنرال دوگل رأی داده بودند، احتمالاً امروز دوگل به شدت فردی منفور شده بود مثل ژنرال فرانکو، معمرقذافی، موگابه، صدام حسین، حاکمان کره شمالی، کوبا و… و تا آخر عمر دوگل رئیس جمهور می‌ماند و هرگز بدون جنگ داخلی و انقلاب و شورش نمی‌شد قدرت را از او پس گرفت و به منتخبی دیگر انتقال داد، چه رسد به تحت تعقیب قرار دادن رئیس جمهور مجرم یا جنایتکار.

درس گرفتن از تاریخ شرطِ عقل است و مجازاتِ درس نگرفتن از تاریخ, تکرار تمام مصایب تاریخ…

به امید زوال نابرابری در سراسر جهان. :hibiscus: :rose:

10 پسندیده

چقدر زیبا خلاصه یک کتاب اینجاست که قشنگ نشون میده چرا وضعیت کشور ما یا هر کشوری که چنین اشتباهی مرتکب بشه جهنمیه که آتشش سال به سال داغتر میشه.

6 پسندیده

سلام ویلیام تل از کتابهای خیلی ساده خواند شد .

6 پسندیده

وای! مرسیییی! من‌چندین سال پیش عاشق فایل های تصویری جول آستین بودم خیلی خوشحال شدم که دیدم با معرفی شما کتابهاش در اپلیکیشن موجود است. خیلی خیلی ممنونم از معرفیش:rose::rose::rose::rose::rose:

2 پسندیده

خیلی خلاصه و نقد و در کل مقاله جامعی نوشتید. خیلی لذت بردم:rose::rose:

4 پسندیده

سلام چطوری میشه این همه کتاب مجازی خوند
چشم ادم درد می گیره

3 پسندیده

خواهش میکنم عزیزم

واقعیتش خودمم تو یوتیوب چندتا سخنرانیهاش رو دیدم که باعث شد اینو بخونم.

پرتلاش و سلامت باشید:bouquet:

3 پسندیده

سلام
اگه تبلت دارید با تبلت راحتتره و چشم کمتر اذیت میشه.

5 پسندیده

نوشته ای بسیار زیبا و عالی
سنجیده و نغز و خلاصه
از خوندنش لذت بردم :pray:t4::four_leaf_clover:
متشکرم

3 پسندیده

7 پسندیده

سلام:sweat_smile:

من تو این مدت که نبودم دو تا کتاب خوندم.

کتاب The Hobbit نوشته ی J. R. R.Tolkien

این کتاب prequel مجموعه ارباب حلقه هاست و با هابیتی به اسم بیلبو بگینز شروع میشه که عاشق خونه ی گرم و نرمش و زندگی آرومشه و چیزی به ذهنش نمیرسه که بد تر از ماجراجویی باشه! به قول خود بیلبو:

We are plain quiet folk and have no use for adventures. Nasty disturbing uncomfortable things! Make you late for dinner! I can’t think what anybody sees in them

ولی…

من خیلی این کتاب رو دوست داشتم، عاشقش شدم. فیلمی که ازش ساختن ماجراجویانه تره و ساب پلاتایی جالبی داره ولی نمیشه گفت که کتابش بهتره یا فیلمش، هر کدوم جای خودشون رو دارن. خیلی خوندنش راحت و دلنشینه و از اون کتاباییه که حکم خونه رو داره واسه آدم.:blue_heart:

There is more in you of good than you know, child of the kindly West. Some courage and some wisdom, blended in measure. If more of us valued food and cheer and song above hoarded gold, it would be a merrier world

کتاب Before we were yours نوشته ی Lisa Wingate

این کتاب از اون کتابایی که اولش خیلی معمولی به نظر می‌رسه، رایتینگ استایل خوبی داره و پلات داستان انقدر جذاب هست که به خوندن ادامه بدین، ولی فقط وقتی که کتاب تموم میشه آدم تازه میفهمه که با قلب آدم چیکار کرده.

داستان در مورد ریل ۱۲ ساله و خواهرا و برادر کوچیکش هستش که از قایقشون دزدیده میشن به ی موسسه به اسم Tennessee Children’s Home Society(این موسسه که ی زنجیره از یتیم خونه ها بوده واقعا وجود داشته) برده میشن که به وسیله ی زنی به اسم Georgia Tann که به طور مخفیانه تو تجارت بچه دخیل بوده اداره میشده…

این کتاب تلخ ولی در عین حال قشنگه، من خیلی دوستش داشتم. خیلی خوب اون حس زیر و رو شدن زندگی که از دست دادن چیزای مهم و افرادی که دوستشون داریم به وجود میاره رو توصیف میکنه…

Life is not unlike cinema. Each scene has its own music, and the music is created for the scene, woven to it in ways we do not understand. No matter how much we may love the melody of a bygone day or imagine the song of a future one, we must dance within the music of today, or we will always be out of step, stumbling around in something that doesn’t suit the moment.

12 پسندیده

وای بودیکا جان الان تو فکرم بودخیلی وقته کتاب معرفی نکردی خیلی خوشحال شدم کامنت اتو دیدم:heart_eyes:

6 پسندیده

:heart: :heart:
یکم درگیرم این روزا، انرژی ندارم بیام تالار. :sweat_smile:
ولی سعی میگنم هر ماه ی بار سر بزنم.

5 پسندیده