زیبوک 1402 📚

تریس راکوین
Theres Raquin
از اون داستان هاییه که بخوام قدری ازش رو بگم باعث لو رفتن داستان میشه
اما خیلی خلاصه و سربسته بخوام بگم داستان یک خیانت رو میگه
یه جورایی شبیه جنایت و مکافات می مونه
به نسبت داستان هایی که اخیرا تو بخش های کتاب های ساده خوندم از بقیه بهتر بود
اما بعضی جاها منطقی نبود واقعا
بنظر من نقشه های به این مهمی باید با فکر و تامل خیلی بیشتری طراحی و اجرا بشن
من بخوام یه چهارپایه درست کنم چهار برابر همه اینها فکر می کنم، والا :sweat_smile:

4 پسندیده

آره، واقعا از نظر موضوعی خیلی کتاب جالبیه. ی چند وقتیم هست دلم میخواد دوباره شروعش کنم یا حداقل اون فصلایی که مونده رو تموم کنم، احتمالا تابستون دوباره بخونمش.

3 پسندیده

سلام آقا بهزاد بزرگوار.

بنظرم غمناک ترین فیلم جهان شاید فیلم روسی لیلیا برای همیشه باشه. این فیلم به طور وحشتناکی غم انگیزه و شاید دلیلش این باشه که براساس واقعیت ساخته شده. موضوع فیلم درباره تجارت جنسیه و دختران بیگناهی که قربانی این تجارت کثیف شده اند.

Lilya_4-ever_poster

هشدار: اگه طاقتشو ندارید این فیلمو به هیچ وجه نبینید. همین الان که درباره اش فکر میکنم قلبم به درد میاد. من یک مدت چون میخواستم زشتی های این جهان رو بیشتر درک کنم فیلمهای بدبینانه (بخوانید واقع بینانه) زیادی دیدم که این هم یکی از اونها بود.

فیلم دیگه ای هم چندماه پیش دیدم به نام کفرناحوم که در اصل لبنانیه، ولی در مجامع بین المللی خیلی تحسین شده و جوایز زیادی برده. این فیلم با کتاب و فیلمی که دوست عزیزمون معرفی کردن شباهت موضوعی داره و درباره کودکیه که از پدر و مادرش به دلیل اینکه او را به این دنیا آورده اند شکایت میکنه و …

تماشای این فیلمو به همه دوستان پیشنهاد میکنم.

6 پسندیده

نقطه پایانی
The End Point
یک تیراندازی در یک موتل بنام لون استار در آستین تگزاس رخ می دهد. سه نفر کشته و عده ای زخمی شوند.
در این کتاب کوتاه چهل دقیقه ای قدری با زندگی قربانین و قاتل از نزدیک تر آشنا می شویم
جالب بود

6 پسندیده

اگه روزی میتونستم فیلمی بسازم
شاید در مورد تجارت انسان در ایران، افغانستان و پاکستان میساختم.
باور کنید تو مملکت خودمون اتفاقاتی می افته که کمتر جایی از جهان ممکنه
از تجارت کودکان کار تا کارگران جنسی و غم انگیزتر از همه تجارت اعضای انسان و کودکانی که برای گدایی بیرحمانه ناقص و معلول میشن.
متاسفانه بیشتر این بچه ها دزدیده میشن
جالب اینجاست که با توجه به اینکه این مافیاها برخی کودکان کار رو کنترل می کنن شناسایی و دستگیری اونها چندان سخت نیست، حیف که دغدغه خدمت به بشریت و درستکاری وجود نداره

6 پسندیده

سلام به دوستان زبانشناس.

تراژدی هملت خوانده شد.

داستان این نمایشنامه درباره هملت، شاهزاده دانمارکه که در نیمه های شب و بیرون از قصر، روح پدرش را می بیند و روح به او می گوید که چگونه توسط برادرش کشته شده و از هملت می خواهد تا انتقام او را بگیرد…

اگر قصد خواندن این اثر شگرف رو دارید، چون زبانش قدیمیه و واژگان منسوخ بسیاری داره، پیشنهاد میکنم در ابتدا ترجمه فارسیش رو بخونید و سپس به سراغ متن انگلیسی برید (من خودم ترجمه زنده یاد “به آذین” رو خوندم).

هملت از معدود شخصیت هایی است که میتونم با او همزادپنداری کنم (عکس پروفایلم هم نقاشی مغمومی از اوست). تک گویی معروف بودن یا نبودن در همین شاهکار آمده است. دغدغه هملت مرگ است و در سراسر این نمایشنامه مرگ اندیشی به روشنی دیده می شود. در لینک زیر تحلیل کوتاه و جالبی رو از این شاهکار می تونید مطالعه کنید:

در پایان دوست دارم چند نقل قول زیبا و خواندنی از این شاهکار رو با شما عزیزان به اشتراک بذارم:

Oh, God, God, How weary, stale, flat, and unprofitable Seem to me all the uses of this world!

To be honest, as this world goes, is to be one man picked out of ten thousand.

What have you, my good friends, deserved at the hands of Fortune that she sends you to prison hither?
Prison, my lord?
Denmark’s a prison.
Then is the world one.
A goodly one, in which there are many confines, wards, and dungeons, Denmark being one o’th’ worst.
We think not so, my lord.
Why then 'tis none to you, for there is nothing either good or bad but thin makes it so.
To me it is a prison.

Now, Hamlet, where’s Polonius?
At supper.
At supper?
Where?
Not where he eats, but where 'a is eaten.
A certain convocation of politic worms are e’en at him.
Your worm is your only emperor for diet .
We fat all creatures else to fat us, and we fat ourselves for maggots.
Your fat king and your lean beggar is but variable service —two dishes, but to one table.
That’s the end.
Alas, alas!
A man may fish with the worm that hath eat of a king, and eat of the fish that hath fed of that worm.
What dost thou mean by this?
Nothing but to show you how a king may go a progress through the guts of a beggar.

When sorrows come, they come not single spies, But in battalions.

Alexander died, Alexander was buried, Alexander returneth to dust, the dust is earth, of earth we make loam, and why of that loam whereto he was converted might they not stop a beer barrel?
Imperious Caesar, dead and turned to clay, Might stop a hole to keep the wind away.

a man’s life’s no more than to say “one”.

10 پسندیده

آقا مصطفی
احیانا اقتباس کامل اما به روز شده ای از اون در زبان شناس هست؟
خوندن کتاب با کلنات منسوخ شده برای خود نیتیوها هم سخته

متشکرم آرزو خانم
لطف کردید :pray:t4: :four_leaf_clover:
چند وقتیه فیلتر شکنم کار نمی کنه
به محض اینکه وصل بشم میرم و بر میدارم
لطفا حذفش نکنید
شاید چند وقتی طول بکشه
ممنون

3 پسندیده

متأسفانه نه. من نام شکسپیر رو در زبانشناس سرچ کردم فقط همین هملت قدیمی بود.
سه تا نمایشنامه از او در زبانشناس هست، ولی اونها هم کوتاه و خلاصه شده اند و کامل نیستند.

2 پسندیده

بنظرم جای مجموعه ای از آثار و کتاب های شکسپیر خالیه
اما نسخ اصلی برای اکثریت ما مناسب نیست و خیلی سخته
شنیده ام نسخه های بروز شده و کامل خوبی امروزه وجود داره
اما شناخت دقیق ازشون ندارم

3 پسندیده

دوستان کتابخوان عزیز
تو بخش پیشنهادات زبان شناس برای بهبود زیبوک پیشنهاداتی دادم
لطفا شما هم اونجا هموت بحث رو توسعه بدین و پیشنهادات خودتون رو بگین
اینطوری بهتر و بیشتر مورد توجه قرار میگیره
متشکرم

6 پسندیده

ربکا
Rebbeca
خانم ون هاپر، یک خانم مسن، چاق، بی ملاحظه و ثروتمند که به ملاقات با آدم های مشهور یا مهم علاقه داره. او یک خادم داره که اون رو در سفرهاش همراهی می کنه و کارهاش رو انجام میده، یک دخترخانم جوان و کم تجربه، که معصومیت دخترهای مدرسه رو بیاد میاره. خانم ون هاپر از غر زدن و کنایه زدن به دختر ابایی نداره و دختر ناچار از تحمل کارفرمای مزخرف، تحمل می کنه،
یک بار خانم ون هاپر آقای دوینتر رو می بینه، مالک عمارت بزرگ و زیبای ماندرلی در کنار دریا. ده ماه پیش آقای دوینتر همسرش رو از دست داده و افسرده و تنهاست. همسر آقای دوینتر، ربکا، خانمی بسیار زیبا، خوش قامت، باهوش، کاردان، مودب و باملاحظه بوده که طی یک دریانوردی (قایق سواری از تفریحات او بود) در دریا غرق شد.
خانم ون هاپر طبق معمول سعی می کنه که با آقای دوینتر سر صحبت رو باز کنه، اما دوینتر از مصاحبت طفره میره.
خانم ون هاپر چند روزی مریض میشه و تو اتاق می مونه و این فرصتی به دختر میده تا در طول روز در اختیار خودش باشه. فرصتی که باعث مصاحبت و بعد دوستی با آقای وینتر میشه.
بزودی خانم ون هاپر باید به آمریکا بره، اما آقای دوینتر از دختر میخواد که در انگلیس و پیش او بمونه.
آیا شما یک منشی لازم دارید؟
ادامه داستان رو خودتون بخونید. به نسبت قشنگ و خوش ساخت بود. منطقی پیش رفت. مثل داستان های نرمال انگلیسی قدری گرفته و مغموم و همراه با مراسم های معمول انگلیسی مثل چای عصرانه و صحبت از آب و هوا و پر از باران و مه بود. در نهایت سورپرایزهایی هم بهمراه داره. ژانر در نهایت معمایی و جنایی میشه.
چندان طولانی نیست، فقط بیست و چهار فصل و مجموعا سه ساعت.
کاش پایان شادتری براش میذاشت و فضای داستان رو عوض می کرد
عجیب اینکه نوشته لهجه امریکن، بنظر کاملا بریتیش می اومد.
بهرحال خوب بود، پیشنهاد می کنم

11 پسندیده

من فیلمشو دیدم چند سال پیش و داستانش یادم مونده چون به قول شما تاثیرگذار بود و آدمد به فکر فرو میبرد که الان تو این داستان کی کارش درسته کی کارش غلط و اگه جای هرکدوم بودی شتید همینکارو میکردی … من حتی به ذهنم رسید میتونه واقعی باشه داستانش

8 پسندیده

سلام
ببخشید با اجازه پیشکسوتان…اصن نمیدونم اجازه دارم حرفی بزنم با نه!
آخه جدیدا یاد گرفتم که باید اجازه بگیرم!
یه عرض کوچولو تا اجازه ای از جانب بزرگان صادر بشه… نشدم که هیچ :grimacing: نیومده خدافس
(ربکا یه رمان کلاسیک تقریبا قطور اثر دافنه دوموریه که احتمالا این نسخه خلاصه شده اشه.
فیلمی هم بر اساس این رمان توسط الفرد هیچکاک ساخته شد که برنده چند جایزه از جمله اسکار هم شده.)

7 پسندیده

من این نسخه رو نخوندم ولی نسخه کاملش رو تا حد زیادی یادم مونده. فکر کنم اونایی که ژانر معمایی جنایی رو دوست دارن خوششون بیاد ولی برای خود من که زیاد این ژانر رو دوست ندارم، استایل نوشتن نویسنده باعث شد که این کتاب رو بخونم، خود نحوه نوشتن نویسنده انگار گنگه، خوف و وحشت داره. :sweat_smile: ی چیز خیلی جالب برای من این بود که اسم شخصیت اصلی داستان ی بار هم گفته نمیشه.

4 پسندیده

ممنون بابت اطلاعاتی که دادی
سعی می کنم فیلمش رو هم ببینم
جالب بنظر میاد

آره، نکته جالبی بود.
من شک کردم که شاید بخاطر عدم دقت متوجه اسمش نشده باشم
پس هیچ وقت گفته نشد :thinking:

5 پسندیده

سلام.
شاید این پست با هدف تاپیک ارتباط مستقیم نداشته باشه، ولی چون باورم اینه که مرز چندانی میان هنر، ادبیات و فلسفه وجود نداره و این سه به طور تنگاتنگی با هم مرتبط اند، دوست دارم درباره مرگ اندیشی یک کتاب و یک فیلم معرفی کنم.

اگر از رباعیات خیام که سرشار از یاد مرگ است بگذریم، رمان همه می میرند از سیمون دوبوار با ترجمه عالی زنده یاد مهدی سحابی رو پیشنهاد میکنم.

همچنین فیلم مُهر هفتم از برگمن به بهترین شکل ممکن مرگ اندیشی را به تصویر کشیده. این شاهکار یکی از بهترین فیلمهایی بوده که دیده ام. داستان درباره شوالیه ای در قرون وسطی ست که به همراه ملازمش از جنگهای صلیبی برگشته و در میان راه با مرگ مواجه میشود که میخواهد جانش را بگیرد، اما شوالیه به مرگ پیشنهاد بازی شطرنج می دهد تا اگر مرگ او را در بازی شکست داد آنوقت جانش را بگیرد و …

اگر این فیلم رو تماشا کردید، خواندن تحلیل عالی زیر را هم پس از دیدن فیلم پیشنهاد میکنم:

8 پسندیده

نقد جالب و آموزنده ای بود
متشکرم :pray:t4:

5 پسندیده

شاید کتاب جالبتر باشه. فیلم منو نگرفت!
… … … … … …
ممنون از لطف پیشکسوتان :joy:اجازه ای صادر نشد، خدافظی:wave:

5 پسندیده

آنکو جان چه اجازه ای؟! :joy: شما هرچقدر میخوای اینجا بنویس، من خودم ریویو های شما رو خیلی دوست دارم. اگه کتابی رو میخونی حتما اینجا نظرت رو به اشتراک بزار. :heart:

5 پسندیده

موافقم خیلی از اوقات با کتاب خیلی بهتر و بیشتر میشه ارتباط برقرار کرد
بیشتر فهمید و یاد گرفت تا فیلم
اما گاهی فیلم برای اینکه تصور بهتری از فضای کتاب پیدا کنیم خوبه
ضمن اینکه بعضی کتاب ها خیلی سخت و پیچیده اند و دیدن فیلم بعنوان یک غذای از قبل هضم شده میتونه کمک بزرگی باشه، مثل ارباب حلقه ها

آره موافقم
من هم نوشته های آنکو رو دوست دارم
البته همشون رو متوجه نمیشم کامل
اما یه جورایی باحالی خاص خودش رو داره و با نوشته های بقیه هم کاملا متفاوته

5 پسندیده