نمیخوام حرف زیادی بزنم فقط بهعنوان یه یاداشت کوچیک و تجربه خیلی کوچیکتر خودم اینارو میگم.
هممون یه وقتایی حوصلمون سر میره، ناراحت میشیم، سردرگم میشیم، ناامید میشیم، کمبودهایی رو حس میکنیم، حس پوچ بودن بهمون دست میده و همه اینا واسه هرکی که اسم انسان رو با خودش یدک بکشه ممکنه پیش بیاد.
اصلا مشکلی نیست، اگه لازمه ناراحت باشی ناراحت باش، اگه لازمه گریه کنی گریه کن، اگه میخوای بازی کنی و داد بزنی اینکارو انجام بده!
با سرکوب احساساتمون چیزی نصیبمون نمیشه چهبسا بعدا با فورانهایی که ایجاد میکنن و کل وجودمون رو درگیر میکنن اوضاع بدترم میشه…
منظم بودن بهمعنی بینقص بودن نیست و بینقص بودن هم بهمعنی موفق بودن نیست
حس کردین یهوقتایی تو یه چرخه بیپایان از تفکرات و ناراحتیا و همه این افکار گیر میافتیم؟
چقد خوب میشد یکی دستمونو میگرفت و مارو از این باطلاق نجات میداد. چه خوبه که اگه بتونیم همچین آدمایی رو تو زندگیمون بیشتر کنیم.
ولی این واقعیتم وجود داره که همیشه همچین آدمی واسه تو حی و حاضر نیست. بیشتر پا بزنیم و یه گوشه تو دایره لاینتهیمون غلت بزنیم؟
تو خودتو بهتر از من و هر انسان دیگهای میشناسی و هیچوقت چیز دیگهای رو باور نکن.
کاری که لازمه رو بکن، تغییرات لازم رو انجام بده چونکه ذهن و روح و ناخوداگاه تو همهچیز رو میدونه
به خودت اعتماد کن و دست خودت رو بگیر
یا بگرد و راهی رو پیدا کن، یا بشین و یکی رو بساز
داد بزن، فریاد بزن و صبح روز بعد که از خواب بیاد شدی بگو امروزو من میسازم. (تلقینِ با آگاهی 100% هم تاثیر میذاره بچهها :))
مرسی که خوندین،
نظرات قشنگتون رو میخونم.
اندر انتها اضافه کنم که حرف حق رو از هرکسی باید گرفت
مگرنه بهشخصه فن اندرو نیستم.
جالب بود.
همیشه باید به خودمون یادآوری کنیم که بیشتر اوقات انگیزه به دست نمیاد و ما نباید بر انگیزه تکیه کنیم. بلکه کلید موفقیت مداومت و Consistency هستش.
سلام دوست عزیز،ممنون از متن خوبی که نوشتید،با این نظرتون بسیار موافق هستم که باید احساساتمون رو بروز بدهیم و آنها را سرکوب نکنیم؛واقعیت این هست که سرآغاز بسیاری از اعمال و رفتار؛همان احساسات است به شرطی که به درستی آنها را به چرخه بیاوریم،آقای محمود معظمی در سخنانشون این چرخه را به صورت:“فکر》》احساس》》رفتار》》نتیجه”، بیان می کنند و معتقد هستند که فکر به یک موضوع موجب برانگیختن احساسات در ما می شود،احساسات موجب انجام دادن عمل و رفتار می شود و از انجام عمل و رفتار نتیجه حاصل می شود،بنابر این برای رسیدن به نتیجه مطلوب باید افکار و احساسات مطلوب داشته باشیم.نکته جالبی که وجود دارد این است که سیستم بدن انسان به صورتی است که می توان با تغییر دادن احساسات بر افکارش نیز تاثیر بگذارد،مثال آن وقتی است که افکار منفی داریم و حالمان بد است ولی می توانیم با گوش دادن به یک موسیقی خوب حالمان را بهتر کرده و در جهت بهبود افکارمان نیز تاثیر بگذاریم.
یچیزی باید در نظر گرفت هر عملی ک باید تکرار بشه اگر لذتی نباشه درش قطعا شکست خورده هست
اشتباه نکنید منظورم لذت در انجام لحظه ای اون عمل نیست
اگر از کاری لذت نبردید کافیه ب لذت نتیجه اون عمل فکر کنید اونموقع میتونید ب اصلاح انگیزه رو تو وجودتون بسازید و تقویت کنید
هیچوقت دست ب دامن صرفا فقط انگیزه نباشید
انگیزه و اشتیاق چند ساعت کوتاه تو وجود انسان باقی میمونه باید تکرار هدف و نتیجه تو ذهنتون رو بهش توجه کنید و پشت گوش نندازید
و اینکه هیچوقت نمیشه با یه نسخه به همه راه موفقیت رو پیشنهاد داد
گاهی مسیر متفاوت نتیجه بهتری داره
سال نو همگی مبارک با آرزوی سلامتی برای تک تکتون
من حساب کردم ۶۴ روز از اول شهریور سال گذشته تا الان که سال جدیده ۸فروردین ، من شدیداً زود نام امیدم میشم وخب کاری که میکنم یه مدت می رم تا فاز نا امیدی مثلاً یه روز یا یه هفته ، خب توی این مدت سریال ،فیلم ،خواب ، ولی بعد می بینم دوباره هیچ راهی جز برگشت به زنجیره ندارم ، مدام فکر هوایی که توی ذهنم می چرخه اینکه ( اصلا من با این روش نتیجه میگیرم ، نکنه دیر تر از بقیه به نتیجه برسم ، نکنه اصلا نشه ، نکنه دارم کم کاری می کنم ! ، نکنه درست تمرین نمی کنم ! ……
تقریباً یهسال از این پستم گذشته
اگه بخوام تجربه خودم درباره انگلیسی بعد این یهسال رو بگم اینطوری قابل توصیفه…
تو حوزهی انگلیسی پیشرفتی که کردم باورنکردنیه. عالی نشدم، هنوز اشتباه میکنم، هنوز مثل یا نزدیک به یه انگلیسی زبان بومی حرف نمیزنم، ولی انگلیسی برام نهادینه شد. بهنحوی که با چیزی که دارم درباره تقریباً هرچیزی میتونم حرف بزنم و احساساتم رو با اون پیچیدگی خاصی که دوس دارم به اشتراک بذارم.
یهچیزی که از 1403 دست در دستش گذاشتم و همراه همدیگه پیش میریم همینیه که یکی از دوستای خوبمون گفت: constancy
که مستقیماً مربوط به یه بحث قشنگتر به اسم discipline میشه.
نظم. چه کلمه عجیب و قدرتمندی!
چیزی که امسال به خودم میگم اینکه: Do what you should, not what you want.
قطعاً مبارزه با نفس بهترین راه انجام کارها نیست و ماهم اینو نمیخوایم انجام بدیم، بلکه قصد ما همراستا کردن نفس با اهدافمونه. منظورم چیه؟
مثلا همین مورد که یکی دیگه از دوستان اشاره کرد: وقتیکه حوصلم سر میرفت و خسته میشدم واسه چند روز فیلم میدیدم یا میخوابیدم. اگه بتونیم تو وصل کردن سرگرمیا و کارای عادی روزانمون به هدفهایی که داریم، مثل همین زبان موفق بشیم، ون موقعه که حتی موقع سرگرم کردن خودمون درواقع داریم triggerهامون رو برای رسیدن به هدف تحریک میکنیم.
نگا کردن فیلم با زیرنویس انگلیسی(یا زبان انگلیسی) -> یادگیری انگلیسی با فیلم وقتی انرژی اینکار رو داریم → حس کردن نیاز به یادگیری انگلیسی موقعی که حوصلمون سررفته و اصلاً به فکر یادگیری انگلیسی نیستیم.
البته این فرایند خیلی مثالیه و خیلی هم ناخودآگاه اتفاق میفته قسمت آخر ماجرا. چون ذهن ما یادش میمونه کِی چی رو با چی انجام دادیم.
و چقد خوشحالم همه باهم داریم یپشرفت میکنیم. مطمئنم همه هدفای جدیدی دارن و هدفای انجام نشدشون رو دنبال میکنن. از روز به روزش لذت ببرین
پس بعد یک سال ( دقیق نمیدانم چند سال) پیشرفت هایی داشتید
خودمم پیشرفت های بزرگی کردم
جوری که حداقل میتونم با یه انگلیس زبان چت کنم یا صحبت کنم
و دیگه خیلی کم پیش میاد از گوگل ترنسلیت استفاده کنم
ولی رایتینگم همچنان ضعیف … چقدر زود گذشت … ۱ سال از این تاپیک گذشت … همگی موفق باشید
سلام من به شخصه از روند یادگیریم لذت میبرم از اینکه یه کلمه جدید یاد میگیرم یا یه نکته گرامری جدید یا ساختار جدید، اصلا هم برام مهم نیست که چی میشه بالاخره میتونم رون صحبت کنم یا نه، میتونم رمانهای سطح بالا رو بخونم و بفهمم بدون زور زدن یا نه،
چون داره بهم خوش میگذره و وقتم رو بهتر از این نمیتونم پر کنم