۱:۲. فرصت جوانی را دریابید (و بیان چرایی آن)
۳:۵۲. استفاده از تجربیات بزرگان و گذشتگان
۷:۴۲. آشنایی مقدماتی با ادبیات، فلسفه و روانشناسی
۱۲:۲. یادگیری یک هنر برای خودابرازگری
۱۳:۳۵. همه چیز تحصیلات دانشگاهی نیست
چگونه شهودهای اخلاقی و خوشی زندگی خود را کشف کنیم؟
توصیه به خواندن کتابهایی که ما را در راه کشف شهودهایمان کمک می رساند:
گزارههای شهودی گزارههایی هستند که هر چه به ذهنمان فشار بیاوریم نمی توانیم آنها را تصدیق نکنیم. ذهن آدمی در عدم تصدیق این گزارهها عاجز است. مثال: کل علم منطق مبتنی است بر این که اگر الف ب باشد و ب هم ج باشد، الف ج است. این گزاره یک گزارة شهودی است.
این شهود، (Intuition) شهود عقلی است و با کشف و شهود عرفا (Inspiration) که شهود حسی است، متفاوت است. شهود عقلی در مقابل استدلال و استنتاج قرار میگیرد. گزاره شهودی گزاره غیر استدلالیای است که از عدم تصدیق آن عاجز باشیم.
هر کس باید با شهودهای خودش زندگی کند. اگر با شهودهایمان مخالفت کنیم آب خوش از گلویمان پایین نمیرود. همان طور که هر کشوری قانون اساسی دارد و اساسی بودنش به این است که هر قانون دیگری اگر با این قانون ناسازگار باشد از اول از درجه اعتبار ساقط است و سایر قوانین باید تابع قانون اساسی باشند، شهودهای هر آدمی هم قانون اساسی زندگی او است. هر چه در زندگی من با شهودهایم ناسازگار باشد نابودم میکند.
کشف شهودهای هر کس بزرگترین کاری است که هر انسانی باید در زندگی انجام دهد. شهودهای هر کس بزرگترین راهنماهای زندگی او هستند. میتوان آنها را همان رسولان باطنی دانست. تنها راه درست زندگی کردن شناخت شهودها و عمل کردن مطابق آنها است.
چگونه میتوانیم شهودهایمان را بشناسیم؟
نیچه و سقراط و یونگ هر کدام آزمایشهایی برای شناسایی شهودها نشانمان دادهاند. اما یک راه دیگر، خواندن کتابهایی است که شهودهای ما را به ما نشان دهد.
در روانشناسی تجربهای هست به نام آی گفتی (Ah experience). این تجربه زمانی اتفاق میافتد که حرفی را میشنویم یا میخوانیم و روی پای خودمان میزنیم که آی گفتی… این را یک عمر میدانستم اما نمیتوانستم بگویم یا این را نمیدانستم ولی انگار این حرف از عمق وجود من زده شده است. گزارههایی که با آنها به تجربه آی گفتی میرسیم، شهودهای ما هستند.
کتابهایی در ادبیات جهان هست که نویسندگان آن توانستهاند توی پوست همه آدمها بروند و همه آدمها خودشان را در آن کتابها مییابند و با آن احساس یگانگی یا همزادپنداری میکنند. این کتابها بهتر از هر مشاور روانی عمل میکنند. اگر 10 تا از این کتابها را بخوانیم و جملاتی را که با آنها تجربة آی گفتی برایمان اتفاق میفتد را مشخص کنیم، تقریبا همه شهودهایمان کشف خواهد شد. در ادامه به تعدادی از این کتابها اشاره میشود:
لیست کتاب ها : 1. مائدههای زمینی و مائدههای تازه: دو کتاب در یک مجلد، نوشته آندره ژید، ترجمه مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر 2. برادران کارامازوف، نوشته داستایوفسکی، ترجمة دکتر صالح حسینی 3. گزارش به خاک یونان، توشتة کازانتزاکیس، ترجمة دکتر صالح حسینی 4. لبة تیغ، نوشتة سامرست موام، ترجمة مهرداد نبیلی، نشر فرزانه 5. در باب حکمت زندگی، نوشتة شوپنهاور، ترجمة محمد مبشری، انتشارات نیلوفر 6. تشبه به مسیح، نوشتة توماس آکمپیس، ترجمة سایه میثمی، نشر هرمس 7. زوربای یونانی، نوشتة کازانتزاکیس، ترجمة محمد قاضی 8. آناکارنینا، نوشتة تولستوی، ترجمة سروش حبیبی 9. مادام بوواری، نوشتة گوستاو فلوبر، ترجمة مهدی سحابی 10. سونات کرویتزر، نوشتة تولستوی، ترجمة سروش حبیبی، نشر چشمه 11. گرگ بیایان، نوشتة هرمان هسه، ترجمة کیکاووس جهانداری 12. اعترافات آگوستین قدیس، ترجمة سایه میثمی، نشر سهروردی
ممنون آقا مصطفی خیلیا تا به آنجا رسید دانش من تا بدانم همی که نادانم رو بد تعبیر میکنند و فکر میکنند به هر کسی الهام میشه . و باید ظرفتو فقط فدای حقیقت کنی هر چند همیشه در شک و ابهام باشی حداقل مزخرفات محضی که پدران و مادرانمان هنوز بهش گردن مینهند رو زیر پا له میکنیم و برای رسیدن به حقیقت با همه ی خدایان جعلی می جنگیم و ذره ای هراس به دل راه نمی دهیم
این ویدیو متأسفانه تا الان فقط سه تا لایک خورده. مسلما من هیچ نفع شخصی از افزایش لایک و بازخورد نمیبرم، ولی دوست دارم جوانان اشتباه امثال من رو نکنند که هر چی رو که در مدرسه و جامعه به خوردمون میدادند باور میکردیم. دلم به حال نوجوانان دبیرستانی که استرس کنکور رو باید بکشند میسوزه و اینکه خانواده ها هنوز در این توهم اند که فرستادن بچه به مدرسه و دانشگاه کار درستیه. من اگر فرزندی داشتم هرگز او را به مدرسه نمی فرستادم تا ۱۲ سال! شست و شوی مغزی بشه و آخرش هم یک آدم معمولی. بلکه خودم با فلسفه و ادبیات آشناش میکردم.
ای کاش این توصیه هارو وقتی ۱۵ سالم بود می شنیدم. بخصوص توصیه سوم و پنجم. افسوس که کسی اونموقع نبود تا این چیزا رو به من بگه…
حیف اون همه عمر و جوانی که به هدر رفت، درحالی که میتونستم کلی مطلب مفید و به درد بخور یاد بگیرم. لعنت به نظام آموزشی و انسانهای خودخواه و پول دوست که زندگی جوان ها رو برای پول و مقام تباه می کنند.
چه خوب بود منبع درآمدی که داشتیم تو یکی از سه حوزه ی ادبیات روانشناسی یا فلسفه می بود تا فرض کن یک عمر وقتتو صرف تعمیر ماشین یا کابینت سازی یا فنونی که هیچ لذت معنوی از تحصیلش عایدمون نمیشه نمی کردیم و به مسایل معنا دار میپرداختیم
مرسی که به اشتراک گذاشتی. مفید بود. توصیه ها چیزهایی بود که درون آدم حس میشد اما تو زندگی و جامعه حس میکرد اشتباهند.
کاش همه جوان ها زودتر میفهمیدند .کاش جهان بینی درست رو کسی به آنها میگفت.
جوانی زمان خیلی خیلی خوبیه اما اگر کسی آگاه باشه و باورهای درستی داشته باشه.
فقط و فقط با فلسفهورزی است که شهروندان از شرورِ فکری و ذهنی رهایی و آزادی مییابند. یعنی از القاءپذیری، تلقینپذیری، تقلید، تعبّد، تبعیت از افکارِ عمومی، همرنگی با جماعت، پیروی از مدهای فکری، شیفتگی نسبت به بهاصطلاح بزرگانِ جامعه، مریدی و مرادی، تعصب، جزم و جمود، پیشداوری، بیمدارایی، آرزواندیشی، خرافهپرستی، و از همه مهمتر خودشیفتگی. فلسفهورزی یعنی همان عقلانیت، استدلالگرایی، و دلیلجویی، همان کیمیای یگانه است که به مسِ وجودِ هر انسانی بخورد او را یکسره متحوّل و متبدّل میکند و همهی این شرورِ فکری و ذهنی را که مادرِ همهی مشکلاتِ اجتماعی اند ریشهکن میسازد. میخواهم بگویم- و بهتر است که تصریح کنم- که تا شرورِ ذهنی و فکری دامنِ ما، آدمیان را گرفته اند از دستِ مشکلاتِ اجتماعی و عینی رهایی نمیتوانیم داشت؛ یگانه راهِ از میان برداشتنِ این شرور ذهنی و فکری، فلسفهورزی است. مصطفی ملکیان
خواهش میکنم. شما همیشه به بنده لطف دارید و از این بابت ازتون صمیمانه متشکرم.
من هم خوشحال میشم که دانش بسیار اندکم رو با دوستان به اشتراک بذارم. هر فایده ای هم که به دوستان برسه، از فیلسوفان عزیزی مثل استاد ملکیان هست و بنده صرفا وسیله ای برای انتقال این مطالب ارزشمندم.
تبعیت از شهود اخلاقی و آزادی از شرور ذهنی چطور قابل جمعه؟
چطور تشخیص بدیم ندایی که ما رو به فعلی دعوت میکنه متاثر از هدایت افکار عمومی نیست و اصالت داره؟ شاید تحت تاثیر تبلیغات بیرونی، حتی خواستنیهای به ظاهر اصیل ما مجازی شده باشن. شما که از اسرارآمیز بودن شهود خبر دارین. گاهی حتی به نظر خطرناک میاد گوش دادن به نداهای درونی. چون بعضا تمام قوای عقلانی آدم بسیج میشن که علیهش بیانیه صادر کنن اما توان مقابله با قدرت اثرگذاریش روی سرزمین وجودی ما رو ندارن. شما اگه بخواید در این خصوص به کسی توصیهای بکنید، اون توصیه دنبال کردن نشانههای حسی و اخلاقی قوی درون اون فرده؟ اگه قوهی منطق و استدلال رو در اون موارد خاموش کنیم و دیگه به قضاوت درست و غلط اون مسیر نشینیم، تردید دوباره ما رو از پا درنمیاره؟ راه درست زندگی کردن رو پیروی از شهود میدونید؟