این تاپیک برای دریافت ارزیابی شما از کتاب «سالار مگس ها» در اپلیکیشن زبانشناس است.
توضیح مختصری از این دوره: لهجه: بریتیش/ امتیاز: 4.3/ کتاب «سالار مگسها» سرگذشت گروهی پسربچه است که بر اثر یک سانحه هوایی در جزیره‌ای متروک، واقع در اقیانوس آرام، بدون سرپرست رها می‌شوند.پسران شش تا دوازده ساله‌اند و هنوز تصویر روشنی از زندگی اجتماعی ندارند. در آغاز همه‌چیز به خوبی پیش می‌رود. تا این که…
سطح: خیلی سخت
داستان کتاب درباره گروهی از دانش آموزان پسره که هواپیماشون در جزیره ای متروکه سقوط میکنه و خلبان هم کشته میشه. بچه ها باید در این جزیره برای بقاشون تلاش کنند تا کمک برسه. در ابتدا اوضاع خوب پیش میره و بچه ها با هم همکاری میکنن، بره خودشون قانون وضع می کنن و گروهی هم برای تهیه غذا به شکار خوکها می پردازند و این کارها همه با مدیریت رالف که دارای شخصیتی منطقیه به انجام میرسه. تأکید رالف بر روشن نگه داشتن آتش در بالای کوهه تا کشتیهایی که از این منطقه عبور می کنن دودش رو ببینن و بیان و اونا رو نجات بدن.
ولی رفته رفته بین بچه ها شکاف و تفرقه ایجاد میشه، گروهی به رهبری جَک که نوجوانی جاه طلب و خودخواهه از رهبری رالف سرپیچی می کنن و به راه و رسم خودشون زندگی رو میگذرونن. صورت هاشون رو سیاه می کنن و اهمیتی هم به روشن نگه داشتن آتش نمیدن. شایعه وجود هیولایی در جزیره هم که بچه های کوچیکتر ادعا میکنن که دیدنش به این آشفتگی و دودستگی دامن میزنه. از اینجاست که روند داستان شکل یک پادآرمان شهر رو میگیره. دانش آموزان به هم اعلان جنگ میکنن و این وسط چند نفرشون هم کشته میشن! و …
من درباره نویسنده میخوندم که گویا معلّم فلسفه و همچنین شاهد خشونتهای جنگ جهانی دوم بوده. درواقع میشه این رمان رو یک شاهکار فلسفی به حساب آورد که در قالب داستان میخواد توحّش و خوی پلید و تاریک انسانها رو نشون بده. در زبان لاتین ضرب المثل مشهوری هست که میگه Homo homini lupus (انسان، گرگ انسان است.) و این رمان رو میشه تصویری زنده از این ضرب المثل لاتینی دونست. برای همفکری با نویسنده کافیه به دور و اطرافمون و همچنین تاریخ بشریت نگاهی بندازیم که پر از جنگ، خونریزی، برده داری، ستم، نابرابری و و بی عدالتیه و این روند هنوز هم هست و تغییر چندانی نکرده. چون انسان هم اگر رک و راست باشیم یک حیوانه که برای بقاش باید بجنگه و هر چیزی رو که مانع این بقاش ببینه به هر قیمتی نیست و نابود میکنه.
حماقت ما انسانها به نظر پایانی نداره که برای یک تکّه زمین همیدگه رو میکشیم (نمونه اش جنگ روسیه و اوکراین که بیش از یکسال از شروعش میگذره). کشورهای قدرتمند جهان چون با سیاستهای نظام کشوری مخالفند شدیدترین و غیرانسانی ترین تحریم ها رو بر مردم بیگناه اون کشور تحمیل میکنن و بره هیچ کسی هم مهم نیست که این وسط مردم ایران آخه چه گناهی کردن که باید به فقر و فلاکت و زباله گردی و کلیه فروشی بیفتن؟ هر وقت به این موضوع فکر میکنم که چه فرصتهایی میتونست رقم بخوره و متأسفانه از دست رفت قلبم درد میگیره.
منم میدونم که انسانهای خوب وجود دارند، ولی در مقایسه با انسانهای دیگه بسیار اندکند. نویسنده این رمان هم میدونست و شخصیت سایمون رو به عنوان نمادی از آگاهی و حقیقت طلبی معرفی کرد، ولی نشون داد که سرنوشت امثال سایمون چقدر تلخ و تراژیک خواهد بود.
درباره عنوان کتاب هم یه توضیحی بدم: سالار مگسها در اصل ترجمه ای از واژه بعل الذّباب هست که در برخی ادیان گذشته معادلی برای شیطان بوده. در بخشی از کتاب، سالار مگسها به سایمون میگه:
You knew, didn’t you?
I’m part of you?
I’m the reason why it’s no go?
Why things are what they are?
The laughter shivered again.
تو میدونستی، نه؟ که من بخشی از وجود توام
به خاطر منه که هیچی درست نیست و اوضاع به این شکله
شاید چکیده اندیشه نویسنده در جملات پایانی کتاب باشه اونجا که بچه ها در حال گریستن توصیف میشن:
And in the middle of them, with filthy body, matted hair, and unwiped nose, Ralph wept for the end of innocence, the darkness of man’s heart, and the fall through the air of the true, wise friend called Piggy.
در میان آنها، با بدنهای کثیف، موهای ژولیده و بینی های پاک نشده، رالف برای پایان معصومیت، تاریکی قلب آدمی و سقوط دوست حقیقی و خردمندش پیگی گریه و زاری کرد
مطالعه این شاهکار ادبی - فلسفی و مرثیه وار رو به همه دوستان پیشنهاد میکنم. این کتاب راوی بسیار خوبی هم داره.
شعر منظوم…شاهکاری از یک نویسنده بزرگ.
خوندن زندگی‌نامه نویسنده به درک بهتر داستان و پیامی که منتقل میکنه کمک میکنه، در نوع خودش قشنگ بود