ترجمهی عبارت Resonate with sb چیست؟
و ایا مترادف انگلیسی هم داره؟
با چیزی هماهنگ بودن ، سازگار بودن، ارتباط حسی و اشتراکی به وجود آوردن، به دل نشستن ،
مملو بودن، مالامال بودن، سراسر از چیزی بودن، پر از چیزی بودن:
The building resonates with historic significance.
این ساختمان مملو از اهمیت تاریخی است.
مأنوس بودن با کسی یا چیزی، همساز بودن:
His book mostly resonated with young adults
کتاب هایش بیشتر با جوانان بالغ همساز بود.
My ideas for the film resonated with what the producers had in mind
اندیشه هایم برای فیلم مورد نظر، با آنچه تولید کنندگان در ذهن داشتند همساز ( هماهنگ ) بود.
لینک زیر هم میتونه براتون مفید باشه.
1 پسندیده