در استرانژی بازگویی باید از چه کلماتی استفاده کنم؟
سلام وقتون بخیر باشه
برای بازگویی داستان های انگلیسی، سعی کنید از لغات مترادف استفاده کنید تا جملههاتون تکراری نشه
از ساختارهای جملهای متنوع استفاده کنید تا بیانتون جذابتر بشه.
به تلفظ درست لغات دقت کنید تا منظورتون به درستی منتقل بشه.
هرچی بیشتر داستان بازگو کنید، مهارتتون در استفاده از این واژگان و عبارات بهبود پیدا میکنه.
و در ادامه بعضی از کلمات کلیدی و عبارات مفید رو بهتون معرفی میکنم که میتونید در بازگویی داستانهای مختلف ازش استفاده کنید.
معرفی شخصیتها:
The protagonist is… (شخصیت اصلی…)
The antagonist is… (شخصیت مقابل…)
He/She is a… (او یک… است)
They are described as… (آنها توصیف میشوند به عنوان…)
معرفی صحنه:
The story takes place in… (داستان اتفاق میافتد در…)
It was a… day. (یک روز… بود)
The atmosphere was… (جو… بود)
توصیف وقایع:
شروع داستان:
At the beginning of the story… (در ابتدای داستان…)
Once upon a time… (روزی روزگاری…)
توسعه داستان:
Then, … (سپس،…)
After that, … (پس از آن،…)
Meanwhile, … (در این بین،…)
اوج داستان:
The climax of the story is when… (اوج داستان زمانی است که…)
Suddenly, … (ناگهان،…)
پایان داستان:
In the end, … (در نهایت،…)
The story concludes with… (داستان به پایان میرسد با…)
بیان احساسات و افکار
احساسات:
He/She felt… (او احساس میکرد…)
They were… (آنها بودند…)
افکار:
He/She thought… (او فکر میکرد…)
They wondered… (آنها تعجب میکردند…)
بیان نظر شخصی
I think… (من فکر میکنم…)
In my opinion, … (به نظر من،…)
تایید یا رد کردن:
I agree/disagree with… (من موافقم/مخالفم با…)
دلیل آوردن:
This is because… (این به این دلیل است که…)
برای اینکه درک بهتری از کاربرد این عبارات در بازگویی داستان داشته باشید، چند مثال میزنم:
مثال با معرفی شخصیتها و صحنه
“The protagonist is a brave knight named Sir Lancelot. He is described as tall and strong with a heart of gold.”
(شخصیت اصلی یک شوالیه شجاع به نام سر لانسلوت هستش. او بلند قد و قوی با قلبی از طلا توصیف شده.)
“The story takes place in a magical forest, where strange creatures roam.”
(داستان در یک جنگل جادویی اتفاق میافته، جایی که موجودات عجیب و غریب پرسه میزنند.)
مثال با توصیف وقایع:
“At the beginning of the story, a young wizard discovers a hidden treasure map.”
(در ابتدای داستان، یک جادوگر جوان یک نقشه گنج پنهان رو کشف میکنه.)
“Suddenly, a dragon appeared in the sky and roared loudly.”
(ناگهان، یک اژدها در آسمان ظاهر شد و بلند فریاد کشید.)
“In the end, the princess and the prince lived happily ever after.”
(در نهایت، شاهزاده خانم و شاهزاده خوشبخت شدند و برای همیشه زندگی کردند.)
مثال با بیان احساسات و افکار
“She felt a pang of fear as she heard the footsteps behind her.”
(او احساس ترس شدیدی کرد وقتی صدای پا رو پشت سرش شنید.)
“He thought about his family and wondered if he would ever see them again.”
(او به خانوادهاش فکر میکرد و تعجب میکرد که آیا دوباره اونها رو خواهد دید یا نه.)
مثال با بیان نظر شخصی
“I think the ending of the story was a bit too predictable.”
(من فکر میکنم پایان داستان کمی قابل پیشبینی بود.)
“In my opinion, the author did a great job of creating suspense.”
(به نظر من، نویسنده کار بسیار خوبی در ایجاد تعلیق انجام داد.)