به انگلیسی فکر کردن Thinking in English

اینی که میگین رو در بلندمدت قبول دارم ینی حداقل 3 یا 4 سال و به شرطی که تمرین کردن به صورت مداوم ادامه داشته باشه.

7 پسندیده

پیشاپیش خوش اومدی به این تاپیک آقا کامبیز

6 پسندیده

موضوعی بسیار خوبی انتخاب شد و من هم با توجه به مطالعات و تجربیاتی که داشتم یه سری موارد رو خدمتتون عرض میکنم.

بیاید به زبان انگلیسی از زاویه مهارتی نگاه کنیم. چون زبان یک مهارت محسوب میشه.

بنا به کتاب تسلط آقای رابرت گرین هر شخص برای رسیدن به تسلط در یک مهارت سه فاز رو باید طی کنه:

  1. کار آموزی : یک شخص از صفر شروع کرده و وارد پروسه یادگیری اون مهارت میشه. معمولا زیر دست یک نفر یاد میگیره یا از موادی برای یادگیری استفاده می کنه
  2. فعال - خلاق: تو این پروسه شخص مورد نظر با پایه های اون مهارت آشنایی داره و حالا وقتش رسیده که دست به کار بشه و از اونها استفاده کنه و موارد جدید رو تجربه کنه. که این تجربه معمولا از آزمون خطا میاد
  3. تسلط: یک شخص هنوز پتانسیل آموختن داره، ولی تجربیات کافی برای حسی کار کردن رو داره که اصطلاحاً بهش می گن intuition

که این پروسه مدت زمان طولانی ای خواهد طلبید.

حالا یک زبان آموز رو ما وارد این پروسه می کنیم و به بررسی این موضوع می پردازیم. یک زبان آموزی که در فاز اول یادگیری قرار داره بدون شک نمیتونه به انگلیسی فکر کنه چون پایه های لازمه رو نداره. نه دایره لغات کافی داره، نه با آوا و اینتونشن زبان مربوطه آشناست، نه گرامر های پایه ای رو میدونه و فقط و فقط در حال ساخت پایه هستش. پس کسی که در این فاز هست بدون شک نباید به انگلیسی فکر کردن فکر کنه. چون به جز نا امیدی و اذیت شدن چیزی به بار نمیاره.

بعد از اینکه ریشه زبان ساخته شد و یک زبان به فاز دوم رسید، حالا وقتشه از زبان مربوطه استفاده کنه. این یعنی تمرکز در کنار ورودی به خروجی هم پرداخته بشه. یعنی مکالمه و ارائه زبانی. همونطور که توضیح کتاب آقای گرین بهش اشاره شد تو این فاز هم یک شخص باید تجربه کنه و با چنگ زدن به موارد مختلف دانش خودش رو افزایش بده. ولی چون همچنان دارای تجربه کافی نیست باز هم اون Intuition کافی رو نخواهد داشت که کار ها رو حسی انجام بده. پس تو این مورد هم نمیشه زیاد به فکر کردن به انگلیسی پرداخت ولی نمیشه گفت غیر ممکنه. بلکه شدنیه ولی با آزمون خطا.

و در پروسه آخر این شخص به قدر کافی مکالمه داشته و تجربه کسب کرده که حالا میتونه با intuition کافی کار کنه که یه جورایی میگن طرف استاد شده. که تو این فاز فکر کردن به انگلیسی کاملا در دسترسه.

حالا با گفته های بالا باید اول دونست شخصی که قصد داره به انگلیسی فکر کنه در چه فازی قرار خواهد گرفت. که میزان ممکن بودن رو در نظر بگیره تا بتونه بهترین برنامه رو بنویسه.

میشه فاز های بالا رو به موارد زبانی نیز تقسیم کرد:

  1. سطح ضعیف، معمولی

  2. سطح Fluent

  3. سطح مسلط

پیشنهادی که میشه به زبان آموز داد اینه که فازی که خودش در اونجا قرار میگیره رو در نظر بگیره، سپس کارهای لازمه رو انجام بده.

اگه در سطح ضعیفه پس باید بیشتر به ورودی ها بپردازه، اگه در سطح Fluent قرار داره به مکالمه در کنار ورودی بپردازه

تجربه شخصی من:

خب از اونجایی که ممکنه بدونید من کاملا self-taught هستم و مجبور بودم کاملا نیاز های خودمو، به کل خودم برآورده کنم. برای این موضوع تکنیک های زیادی رو برای فکر کردن به انگلیسی امتحان کردم و گاهاً برخی تکنیک ها رو خودم ابداع کردم ( البته نه که کاملا بشه به نام من زد، ایده تو ذهنم میومد ولی اینکه دیگران هم این کارو کردن رو نمیدونم)

بطور مثال برای مکالمه ( که معمولا تمرکز من هستش)

برای تسلط به گرامر های POV بازگویی داستان رو در قالب های مختلف امتحان می کردم. به مرور اوایل بسیار دشوار بود چرا که تازه شروع شده بود. بعد که روون تر شدم کارکتر هایی رو به داستان اضافه یا کم میکردم. خودم رو وارد داستان می کردم و … که کاری متفاوت تر انجام بگیره.
سپس تمامی موارد گفته شده رو در محدودیت زمانی انجام میدادم که تا جایی که ممکنه قسمت آنالیزی ذهنمو خنثی کنم. پس یه تایمر میزاشتم و شروع می کردم در محدودیت زمانی داستان رو بازگو کردن.

وقتی در محدودیت زمانی کاری رو انجام میدید مجبورید از حس بهره ببرید.

یا برای به خاطر آوردن لغات از تکنیک های لایتنر گفتاری که ساخته شده خودم بودن استفاده میکردم. به این صورت که به جای اینکه یه لغت رو در لایتنر چک کنم و بزنم می دانم یا نه، اون لغت رو با مترادف ها و لغاتی که در ذهنم بود شرح می دادم. با مثال هایی که میشد بزنم. اگه مثال و مفاهیمی که زدم به مفهوم کلمه نزدیک بود می زدم میدانم در غیر این صورت میزدم نمیدانم.

توضیح واژگان انگلیسی به انگلیسی این امکان رو به من می داد که ذهنم رو متمرکز به انگلیسی کنم و از فارسی استفاده نکنم.

اینا از قبیل تکنیک هایی بودند که من برای این منظور استفاده میکردم.

البته پیشنهادات بسیاری نیز میشه داد که همگی بسته به شخص مورد نظر و فازی که توش قرار میگیره داره.

کتاب خوندن بسیار عالیه.

مطالعه الگو ها و عبارات نیز پیشنهاد میشه چرا که وقتی بدونید مثلا کلمه ته دیگ به انگلیسی چی میشه دیگه سمت فارسی نخواهید رفت. پیشنهاد من کتاب The key sentences of English آقای منوچهر سرخابی هستش که بسیار کتاب خوبیه. ( البته من نخوندم هنوز)

کل مواردی که عرض کردم نتیجش میشه این که باید آماده سازی کافی رو ایجاد کرد تا انتظار اون بازده که فکر به انگلیسی هست رو ایجاد کنیم.

پس هر نقطه ضعف و چالشی وجود داشت رو باید پیدا کرد و روش کار کرد. هر چه به فاز تسلط نزدیک بشید مشخصاً قدرت فکر به انگلیسی شما افزایش خواهد یافت.

16 پسندیده

سلام.
حالا که آقا کامبیز ترتیب این توضیحات کامل و مفید رو دادن من هم راحت تر میتونم بگم که من به خصوص موقع رفتن به مدرسه اینجوری به انگلیسی فکر می کنم:
فرض می کنم یه چیز شده بهم (هر روز امکان نداره توی مدرسه هیچی نشه) مثلا قهر و دعوا و ایده و امتحان و حدس و مسابقه و آزمون و … .
من همیشه از قبل راجع به کلمات کلیدی که باید توی مدرسه به افراد مختلف طبق اتفاقات افتاده شده بگم دیروزش فکر میکنم. تصور می کنم فردا شده پیشبینی می کنم الان حسین می خاد بیاد به من بگه بیا اون کار رو انجام بدیم بعد من فکر می کنم که بگم نه بزار بمونه فردا بعد حسین میگه … و به همین ترتیب.
حالا من اومدم این ها رو انگلیسی می گم. اغلب در حمام و موقعی که روی تخت دراز کشیدم و هنوز عمیق خوابم نبرده (شب ها) این کار رو انجام می دادم البته نه کامل انگلیسی بعضی وقت ها نصفه نیمه انگلیسی فارسی می گفتم (البته توی دلم نه با صدای بلند). برخی اوقات نزدیک 3 دقیقه یا بیشتر انگلیسی حرف می زدم و بدون اینکه متوجه بشم میومدم میدیدم عههه! دارم فارسی حرف می زنم! این باعث شده بود من کاملا ناخودآگاه انگلیسی (هرچند توی دلم) رو حرف بزنم و اینگار که زبان native خودمه. یعنی غرق می شدم توش تا اینکه می خوابیدم. البته برای هر کس جواب نمی ده ها. ولی خوب مطمئن بودم که برای خودم بیخودی حرف نمی زنم و درست جمله رو می ساختم نه با کلمات بی ربط و اشتباه و غلط (حتی اگه غلط هم می گفتم جالب اینجا بود که خودم می فهمیدم و این باعث شد که من به حقیقت آموزش زبان با ضمیر ناخودآگاه ای جی هوگ پی ببرم.
با تشکر

6 پسندیده

من با این مورد موافقم. برای منم موثرتر بوده.

دقیقا سطح کتاب خیلی موثره.


یه موضوع دیگه هم که برای من موثر بوده, بصورت ناخوداگاه یا حتی توی خواب انگلیسی حرف میزدم و واقعا دلیل خاصی براش ندارم جز تکرار زیاد جملات ای جی, همون تقلید و سایه,
برای من موثر بوده و اینکه خیلی مهمه اطراف ادم از زبان پر باشه, تا میشه اطرافمون رو از انگلیسی پر کنیم و درگیرش بشیم یادمه یه مقاله ای هم در این مورد بوده ولی اسمش یادم نیست.

6 پسندیده

این مقاله بوده؟

6 پسندیده

دقیقا, الان که نگاه کردم همون مقاله س, متشکرم اقا فرزاد

4 پسندیده

خواهش میکنم :relaxed: :pray:

3 پسندیده

واااای فوق العاده هست فوق العاده. قبلا هم که معرفی کرده بودید توی تاپیک دیگه ای یاد خندهای انرژی بخش شون افتادم و اونجا هم اشاره کردم علاوه بر تلفظ شون بیشتر شیفته خنده هاشون هستم. هر حالی داشته باشم حتی عصبانی محاله باهاش نخندم. ولی این درس کلا اتفاقاتش جالبه؛بخصوص بلایی که سر جو وایز اومده بود.
من هم دقیقا امروز، روز مرور همین درس بود.

6 پسندیده

ان شاالله دوست گلم. من هر چی جلوتر میرم بیشتر میپسندم؛ وقتی خواستید شروع کنید کمکی در روش مطالعه اش خواستید در خدمت هستم.

5 پسندیده

به نظر من برای اینکه بتونید به انگلیسی فکر کنید تنها یک راه دارید:ببینید بومی زبانان دقیقا چیکار میکنند و تا جای ممکن ازشون تقلید کنید.مثلا یک بومی زبان فیلم انگلیسی میبینه،کتاب انگلیسی میخونه،با دوستاش به انگلیسی صحبت میکنه،ایمیل انگلیسی مینویسه،کانال های تلویزیونی انگلیسی میبینه و… .خب صددرصد برای ما ممکن نیست که همه این کارا رو به انگلیسی انجام بدیم ولی حداقل که میتونیم سه چهار تا شو انجام بدیم؟به نظر من گسترده خونی خیلی بهتر از فشرده خونی هست چون یه بومی زبان نمیشینه یه فیلم رو ده بار نگاه کنه که میکنه؟پس به نظر من با اینکه فشرده خونی خیلی خوبه و خودمم ازش نتیجه مثبت گرفتم ولی با گسترده خونی ذهنت بیشتر به انگلیسی عادت میکنه چون احتمالا کلمه های مختلف رو در جاهای مختلف و در معنی های مختلف یاد میگیری.خلاصه که باید خودتو غرق در انگلیسی کنی و بعد از مدتی میبینی ذهنت اتوماتیک انگلیسی فکر میکنه.

5 پسندیده

ممنون از شما :heart:
حتما مزاحمتون میشم :heart_eyes:
مرسی از لطف همیشگیتون :tulip::tulip:

2 پسندیده

درست میفرمایین. منم موافقم ولی اگه محدودیت زمانی رو هم در نظر بگیرید اون موقع ممکنه نظرتون عوض شه. اینم مهمه که شما چه مدت وقت دارین که خودتون رو به یه سطحی برسونین.

2 پسندیده

بله در شرایط مختلف فرق داره ولی اگه زمان مناسب در روز داشته باشی گسترده خونی بهتره.در غیر این صورت(مثلا برای کسی که طی دو سه ماه آینده آیلتس داره)فشرده خونی بهتره.

2 پسندیده

آقا کامبیز ممنونم که یک چارچوب جامع رو ارائه دادین. :rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose:

حالا در همین چارچوب، میخوام دوباره درخواست همکاریمو مطرح کنم.

این مواردی که فرمودین رو دوستان در همین راستا بیان و به همین لیست اضافه کنن. چه ایده های جدیدی که به ذهنشون میرسه و چه مواردی که خودشون تجربه کردن. عنوان تاپیک هم دنبال جواب به همین سواله. (ابزار، روش، منبع)

3 پسندیده

والا من که دارم روانی میشم تو خواب تو بیداری تو خلسه دارم انگلیسی تو ذهنم حرف میزنم
نمیدونم دقیقا چی شد ولی میدونم که کارای زیر موثره:
صبح ها فیلم بشین ببین روزتو با یه چیز انگلیسی شروع کن!
اخر شبا پادکست بگوش!
کتابایی که هم سطح خودته رو بخون!
همش به عباراتی که تو ذهنته پر و بال بده!
برو دیکشنری(مثلا من میرم دیکشنری(انگلیش تو انگلیش
یکی میخواد بیاد درم بیاره اصلا غرق میشم)بخون.
و اینکه همه چیز رو ربط بده به انگلیسی مثلا با مامانم انگلیسی صحبت میکنم الان دیگه یه چیزایی فهمیده !
یاحق

5 پسندیده

از خداتم باشه :smile:

4 پسندیده

من این هفته اخرین روزهای تمام شدن انگلیسیه قدرته, اتفاقا منم با انگلیسیه واقعی میخوام شروع کنم البته دو درسش رو خوندم, عاالین.

لطفا به منم پیشنهادها و روش مطالعه اش رو بگید, ممنون میشم

6 پسندیده

عالیه؛ پیشاپیش تبریک. دقیقا تک تک لتس تاکهاتون رو یادم هست.

حتما

3 پسندیده

خخخخ دارم دیوونه میشم بابا واسه نماز پا میشم میبینم یکی داره میگه I wanna sleep جدی میگما🙄
وسط نماز میبینم ذهنم داره میگه hi sweaty
دارم میخوابم هی ذهنم میگه You wanna sleep و تا دلت بخواد مثلا میام خونه داد میزنم hi darlings یا hi noneys یا مامانم یه چیز میگه ناخوداگاه میگم really? یا میگم noway اصلاخونمون یه جوری شده😄

5 پسندیده