فصل 2 : قانون 1 - هرگز از بالادستان خود پیشی نگیرید
در زمینهی قدرت، پیشی گرفتن از بالادستها، شاید بدترین اشتباه ممکن باشد.
بالادستها همیشه میخواهند در کانون توجه باشند. پس باید این را به آنها بدهیم تا حس رضایت و خشنودی را در خود احساس کنند. نباید محیطی نا امن برای آنها ایجاد کرد. باید از هر نظر احساس امنیت کنند و نسبت به پیرامون خود احساس برتری کامل داشته باشند.
با نشان دادن خود و خودستایی کردن در مقابل این افراد، شما برندهی هیچ چیزی نخواهید شد. بلکه محیطی نا امن برای ارباب خود ایجاد میکنید. این موقعیت شما را به خطر میاندازد و امکان حذف قطعی شما را به وجود میآورد. و آنگاه در اولین فرصت، خود را از شر شما خلاص میکند.
این قانون شامل دو قاعده است: قاعده ۱: ممکن است کاملا به صورت غیرعمدی، نادانسته و خود بودن، از ارباب خود پیشی بگیرید. یعنی شما هیچ کاری برای پیشی گرفتن از او انجام ندادهاید، بلکه به سادگی، خودتان هستید. نکته: اگر نمیتوانید جلوی برتری و جذابیت ذاتی خود را بگیرید، پس باید از هیولاهای خودبینی و غرور دوری کنید. یا اینکه راهی برای خاموش کردن خصیصههای خوب خود بیابید.
قاعده ۲: هیچگاه تصور نکنید که چون ارباب شما را دوست دارد، پس هرکاری که بخواهید میتوانید انجام دهید.
نکته: کاری کنید که اربابتان باهوشتر از شما به نظر برسد. ساده باشید. وانمود کنید که شما به مهارت و دانش او نیاز دارید. مرتکب اشتباهات بی ضرر شوید و این شانس را به خود بدهید که از او درخواست کمک کنید.
نتیجه: روال طبیعی این است که قدرت سرانجام ضعیف و محو میشود. ارباب شما روزی سقوط میکند، اگر شما نقشتان را خوب بازی کنید، بیشتر دوام میآورید و از او پیشی خواهید گرفت.
فرض بگیریم که ناگزیر به این کار بشیم. مثلا لازمه جایی برتری ما نمایان بشه. یعنی در حین انجام کاری، تنها آپشنهای موجود، آپشنهایی باشند که برتری مارو نمایان میکنند. در این صورت چه اقدامی باید صورت بگیره؟
این خیلی چالشبرانگیز نیست. فک کنم هرکسی میتونه این کار رو انجام بده.
اینجا این سوال پیش میاد که وقتی ما در جایگاه قدرت قرار گرفتیم چگونه خواهیم بود؟ آیا همچنان روند بالا ادامه داره؟ آیا ما هم مثل بالادستی سابق عمل میکنیم؟ آیا کسانی هستند که برای ما نقش بازی کنند تا زمانی که قدرتمون محو بشه؟ اگه اینطوره، اقدامات لازم برای جلوگیری از این رخداد چی میتونه باشه؟
سلام
بنده طبق تجربه خودم هر کجا که خودم بودم تو کانون توجه رفتم و همیشه این مورد باعث رنجش بالادستی ها از من شده.
ما توی مبحث روانشناسی تحلیلی موردی داریم به اسم پرسونا.
پرسونا یعنی نقاب.
شما با نگه داشتن شخصیت اجتماعی و بازی کردن شخصیتی غیر از خود واقعیتون طبق گفته این آقا به این خواسته خواهید رسید.
البته بنده اینجا یه نظری رو اضافه میکنم که من این کار رو برای هر مدیر و طرز فکر منحرفی عمرا نخواهم کرد.
یعنی با اسلامیزه کردن، میزان شرارتش میاد پایین؟ یا از بین میره؟
نمیتونم جایگاه دین رو اینجا درک کنم!
و اینکه حالا چرا اسلامیزه؟
اگه قراره دین از شرارتش کم کنه، چرا مسیحیت یا یهودیت یا هر دین دیگهای نباشه؟
اگه قراره دین شرارت رو کم کنه چرا اسلام رو مثال میزنید. آیا برتری خاصی نسبت به دیگر ادیان داره؟
جایگاه دین اینجاست:
مثلا تو اسلام داریم هدف وسیله رو توجیه نمیکنه.
ولی خیلی توی این کتاب این رو مشاهده کردم.
البته تو دین تحریف شده یهودیان و مسیحیان هدف وسیله رو توجیه میکنه.
از اونجایی که دین خیلی specific هست و هرکسی معتقد به ادیان نیست، پس من ترجیح میدم بگم “بهتره یه کم اخلاقیتر یا انسانیترش کرد”.
البته من فکر میکنم خود نویسنده هم به بعضی از این قوانین و حرفای خودش اعتقاد نداره فقط اومده با واکاوی رویدادهای تاریخی، این قوانین رو نوشته و درواقع میشه گفت یه جور واقعهنگاری همراه با شرح و توصیف نویسنده است.
چه تعبیر خوبی
میگن رابرت گرین کتاب خوان خیلی حرفه ای هست
و تمام کتاب هاش و اساس حرفاش با استناد به رویداد ها و شواهد تاریخیه
البته بعضیها اینو ضعفش میدونن و میگن حرفاش مبنای دقیق علمی نداره
دقیقا. و این کتاب به بهترین نحو این رو به خواننده نشون میده. حداقلش اینه اگه به همچین مواردی برخوردیم، آگاهی لازم رو نسبت به موقعیتمون داشته باشیم که بتونیم بهترین تاکتیک رو به کار بگیریم.