I was dying just walking here.
==================
این تاپیک مربوط به درس« چرا آمریکایی ها ماشین هایشان را می فروشند و دوچرخه میخرند » در نرمافزار «زبانشناس» است.
دوره: « پادکست All Ears English » سرفصل: « قسمت اول »
I was dying just walking here.
==================
این تاپیک مربوط به درس« چرا آمریکایی ها ماشین هایشان را می فروشند و دوچرخه میخرند » در نرمافزار «زبانشناس» است.
دوره: « پادکست All Ears English » سرفصل: « قسمت اول »
noun - dying
مرگ : death, dying, loss, passing, decease, departure
فوت : death, foot, blow, dying, decease, passing away
خمود : pacification, assuagement, blackout, decrement, dying, extinction
adjective - dying
مردنی : dying, mortal
در حال نزع : moribund,
مردنی، درحال نزع، مردن، مرگ.
● در حال مرگ،در حال نزع،در حال احتضار
a dying man
مرد در حال مرگ
● مردنی
● در حال زوال،روبه نیستی،روبه افول
a dying fire
آتش رو به خاموشی
the dying day
روز در حال اتمام
● در هنگام مرگ
his dying words
آخرین حرفهای او
his children promised to fulfill his dying wishes
فرزندانش قول دادند خواستههای دم مرگ او رابه اجرا درآورند.
● مرگ،مردن
living and dying
*زیستن و مردن
از جمله قبلش میشه فهمید. داره میگه هوا خیلی سرد بود. پس منظورش اینه
تا اینجا که قدم زنان میامدم داشتم (از شدت سرما) میمردم