آرمینا جان مامان شدنت مبارک:joy:
البته که فقط خانمها نباید آشپزی یاد بگیرن هرکسی باید یاد بگیره ولی منکه یک خانمم نمیدونم چرا اصلا دوست ندارم یاد بگیرم😅
… It’s intresting & simple!
It’s actually a French phrase …That means:
خوش اشتها باشی یا همون نوش جان!
خوب به هم نون قرض میدن این اروپاییا! …کی بشه بریم زبانِِ بعدی!؟
از زبان فرانسه وارد زبان انگلیسی شده به معنی حرف ندای:
نوشجان:joy:
Bon appetit! says Jack cheerfully: جک با خوشحالی گفت: نوش جان.
نوش جان… (در فرهنگ انگلیسی برخلاف ایرانی در ابتدای خوردن چیزی از این اصطلاح استفاده می شود
good appetite!," i wish you a hearty appetite!; monthly magazine covering topics related to food cooking and fine dining.
انشاالله۲۰زبانه بشیند همگیتون
انشاالله
سلام خوشحال میشم هرموقع فرصت کردیند هنرتون رو دراین مورد در اینجابه اشتراک بذاریند:rose:
خوبه برا این اصطلاحات هم یه برنامه بذاریم:
نوش جان، چرا زحمت کشیدید، ما رو شرمنده ی مهمون نوازی تون کردید، خیلی خوشمزه س…چه بوی بدی میده این غذا، سوزوندیش؟،غذا آماده س و…
دمت تون گرم و خدا بده قوت
سلام وقت بخیر ممنون ازپیشنهادتون
مابین فیلمهاقرارداده میشه:rose:
What a fantastic topic I love cooking and I’m intrested in trying out new food and pastry
عزیزم ممنون بابت عکس هوس برانگیزت:kissing_heart:
فقط گل دختری لطفا دستور پخت و رسپیش رو حتمابه انگلیسی زیر عکس خوشگلت قرار بده فدات عروسک:rose:
در اسرع وقت حتما عزیزم
خب الوعده وفا
Delicious pancake recipe
طرز تهیه پنکیک خوشمزه
Ingredients :
مواد لازم:
1 1/2 cups all-purpose flour
1 و نیم استکان آرد همه منظوره
3 1/2 teaspoons baking powder
3 و نیم قاشق چایخوری بکینگ پودر
1 teaspoon salt
1 قاشق چایخوری نمک
1 tablespoon white sugar
1 قاشق غذاخوری شکر سفید
1 1/4 cups milk
1 و یک چهارم استکان شیر
1 egg
1 تخم مرغ
3 tablespoons butter, melted
3 قاشق غذاخوری کره، آب شده
Directions:
دستورالعمل:
1- In a large bowl, sift together the flour, baking powder, salt and sugar. Make a well in the center and pour in the milk, egg and melted butter; mix until smooth.
1- در یک کاسه بزرگ، آرد، بکینگ پودر، نمک و شکر را با هم الک کنید. در وسط، یک گودال ایجاد کنید و شیر، تخم مرغ و کره آب شده را بریزید؛ هم بزنید تا یکدست شود.
2- Heat a lightly oiled griddle or frying pan over medium high heat. Pour the batter onto the griddle, using approximately 1/4 cup for each pancake. Brown on both sides and serve hot.
2- یک تابه یا ماهیتابهای که کمی چرب شده است را روی حرارت متوسط رو به بالا، گرم کنید. مایه را، با استفاده از یک چهارم استکان برای هر پنکیک، روی تابه بریزید. هر دو طرف را برشته کنید و داغ سرو کنید.
|1. preheat
2. grease
3. slice
4. steam
5. sauté
6. spoon
7. grate
8. bake|
- از قبل گرم کردن
- چرب کردن
- تکه کردن
- بخارپز کردن
- در روغن کم سرخ کردن
- با قاشق ریختن
- رنده کردن
- در فر پختن
Exampel:
- Preheat the oven to 375 degrees.
- Grease the pan before you pour the eggs in.
- Sau te the onions for five minutes.
- Spoon the mixtures carefully into the bowls.
- I always like to grate some cheese over the potatoes before serving them.
- Bake at 250 degrees for 20 minutes.
امیدوارم لذت ببرید منتظرحضور سبرتان هستم
عالی بود عزیزم ممنون
خواهش میکنم عزیزم
فدات:rose:
صفات مربوط به غذاها در انگلیسی
خوشمزه | 2. yummy | لذیذ | 1. delicious |
---|---|---|---|
شور | 4. salty | سالم | 3. healthy |
تلخ | 6. bitter | شیرین | 5. sweet |
بسیار شیرین | 8. sugary | ترش | 7. sour |
خوشمزه | 10. tasty | تند | 9. spicy |
بسیار ترش | 12. acidic | بی مزه | 11. bland |
خشک | 14. dry | دارای طعم زننده ترش | 13. tart |
آبدار | 16. juicy | بسیار شور | 15. savory |
خوب پخته شده | 18. well-cooked | بسیار خشک | 17. too dry |
چرب | 20. greasy | بیش از حد پخته | 19. over-cooked |
خیس | 22. moist | سوخته | 21. burnt |
رسیده | 24. ripe | خامه ای | 23. creamy |
نرسیده | 26- raw | سنگین و غلیظ | 25. rich |
غذایی که نیاز به جویدن دارد زیاد | 28. chewy | نرسیده | 27. unripe |
ترد و پر سر و صدا | 30. crunchy | دارای بافت نرم و لطیف | 29. tender |
بیش از حد نرم | 32. mushy | ترد | 31. crispy |
له و خیس | 34. soggy | ترد و شکننده | 33. crumbly |
لاستیکی | 36. rubbery | تازه | 35. fresh |
یخ | 38. cold | دارای پوشش شکر | 37.sugar-coated |
در مایعی خوابانده شده | 39. marinated |
مثال با برخی از کلمات بالا
This cake is really yummy.
I enjoy chocolate’s bitter taste.
Sugary foods.
A bland diet.
Some fruit juices taste a bit acidic.
A tart apple.
Savory snacks.
Overcooked chicken.
Raw meet.
Unripe fruit.
Chewy toffees.
The meat is tender.
A delicious crunchy salad.
A piece of crispy bread.
Cook it until soft but not mushy.
A nice crumbly cheese.
The sandwiches have gone soggy.
Rubbery eggs.
Fish marinated in olive oil.
خوب میشد اگه دوره ای با مظمون آموزش آشپزی هم به اپ زوم اضافه میشد
اگه دوره ی خاصی یا کانال یوتوب خاصی مدنظرتونه اینجا بگید که با آقای ناصری برای گذاشتنش تو اپ هماهنگ کنیم
والا من خودم خیلی دوست داشتم چنین دوره ای توی آپ زوم میبود
اماخودم بیشتر توی نت که چرخ میزنم و شبکه ی ifilm2 که برنامه هاش برون مرزی هستند از اونجا نگاه میکنم و فیلمهای آشپزی و شیرینی پزیش رو انتخاب میکنم
اما میگردم ۱سایت خوب پیدا میکنم وبه شما اطلاع میدم زحمت هماهنگیش رو با کمال شرمندگی بردوش خودتون قرار میدم
پیشنهادتون عالی بود
۱دنیاسپاس
واژگان برای توصیف غذا
واژگان زیر برای توصیف حالات غذا استفاده می شود:
fresh | تازه |
---|---|
mouldy | کپک زده |
off | غذای خراب |
rotten | فاسد |
stale | بیات (برای نان یا شیرینی استفاده می شود) |
واژگان زیر برای توصیف میوه میتواند استفاده شود:
juicy | آبدار |
---|---|
ripe | رسیده |
unripe | کال |
گوشت با واژگان زیر میتواند توصیف شود:
tender | نرم |
---|---|
tough | سفت |
over-done یا over-cooked | زیاد پخته شده |
under-done | پخته نشده |
واژگان زیر برای توصیف چگونگی مزه غذا استفاده میشود:
bland | بی ادویه |
---|---|
delicious | خوشمزه |
horrible | وحشتناک |
poor | ضعیف |
salty | شور |
sickly | نامطبوع |
sweet | شیرین |
sour | ترش |
tasty | خوش طعم |
واژگان زیر برای شما در مورد توصیف کاری یا غذاهای پرادویه سودمند است:
spicy یا hot | تند |
---|---|
mild | ملایم |
روشهای پخت
to bake | در فر پختن |
---|---|
to boil | جوشاندن |
to fry | سرخ کردن |
to grill | بریان کردن |
to roast | برشتن |
to steam | بخارپزکردن |
غذاها
breakfast | صبحانه |
---|---|
lunch | ناهار |
tea | عصرانه (غذای سبکی که بین چهار تا پنج عصر خورده میشود) |
dinner | شام |
supper | شام شب (غذای سبکی که دیروقت در عصر خورده میشود) |
to have breakfast | صبحانه خوردن |
to have lunch | ناهار خوردن |
to have dinner | شام خوردن |
باقی واژگان سودمند
ingredient | محتویات |
---|---|
recipe | دستور پخت |
to cook | پختن |
---|---|
to lay the table یا to set the table | میز را چیدن |
to clear the table | میز را آماده کردن |
to come to the table | سر میز آمدن |
to leave the table | میز را ترک کردن |
to wipe the table | میز را تمیز کردن |
to prepare a meal | غذا آماده کردن |
Tasty و twisted دوتا پیج اموزش اشپزی باحالن من خودم به شخصه اکثر غذاهارو ازین دوتا جا درست میکنم مهصوصا فست فوداشو