مرسی مریم جان ولی من از همون اول، انتخابم، اَمریکن بوده. این کتاب قضیه اش فرق می کنه. از دو ماه قبل قصد داشتم بخونمش، تا دیدم لهجه راوی بریتیش هست، بشدت حالم گرفته شد. تا راوی چند خط اول رو خوند، نمی خواستم قبول کنم که لهجه راوی، بریتیش هست. هی می گفتم الانه که اَمریکن بشه
دیدی نمی خوای یه واقعیتی رو قبول کنی یا قبول کردنش برات سخته
دقیقاً سر این کتاب نمی خواستم قبول کنم لهجه راوی، بریتیش هست.
ببین خوب من زیاد جذب کتاب های داستانی و ادبیاتی نمی شم. بیشتر “کتاب های غیر داستانی” بخش زیبوک رو دوست دارم و از خوندنشون لذت می برم. با کتاب داستان، بیشتر حوصلم سر می ره. مگرنه یه ربطی به خودم داشته باشه. ولی اینها رو چند دور هم بخونم، بازم خسته نمی شم.
فعلاً که دو سه بار قشنگ اشکم دراومده چون این کتاب، خیلی برام ارزشمنده. هر پاراگرافش، برام کلی معنا داره.
فصل اولش که بیشتر در مورد بیماری های واگیردار در قرن های گذشته و قرن اخیر و تاثیرش بر روند زندگی انسان ها صحبت کرده و استثنائات رو گفته، چه چیزهایی زندگی حال حاضر انسان رو بیشتر تهدید می کنه و به چه سمت و سویی داره می ره.
این کتاب، بیشتر در مورد “زندگی انسان در آینده” می خواد صحبت کنه. اسم کتاب هم دقیقاً همین رو می رسونه: The brief history of tomorrow
ولی بنظرم جای بیماری کرونا تو فصل اول، بشدت خالیه.