سیاوش سمبل پاکی، سادگی، صداقت و معصومیت در شاهنامه است. داستان او از جذاب ترین و حماسی ترین داستان های این منظومه است.اشک سیاوش به عنوان نمادی از رستن گل لاله واژگون (یا گل اشک سیاوش) در ایران زمین که هنوز نیز با آغاز بهار می روید، است. در باور عامه گفته می شود روییدن این گل، گواه لحظه ای است که گلوی سیاوش پاکنهاد با تیغ تیز گرسیوز خونریزِ بدنهاد، پاره شد و از آن پس آن اندوه، موجب شد تا این گل که نماد خون سیاوش است، سر به زیر افکند و آرام آرام اشک بریزد بر بی گناهی سیاوش.
این گل گریان در نقش سرستونهای ساسانی و در موزه طاق بستان در کنار نقش پادشاه ساسانی دیده میشود.
اما گلی که در سوگ سیاوش می گرید شاید روزی با هجمه عظیم بی مهری انسانها به سوگ خود بنشیند
و الوان رنگهای زرد و قرمزش تنها خاطره ای شود در یکی از عکسهای یادگاری.
از خون سیاوش که به مکر گرسیوز بر زمین ریخت،تنها سرو بلند بالا نروئید،غمی به دل لاله سر بلند
شاهد ماجرا هم افتاد ،تا اندوه بیگناهی سیاوش،سرش را سرخ روی و گریان به زیرافکند:
«چو سرو سیاوش نگونسار دید/سرا پرده و دشت خونسار دید/بیفکند سر را ز اندوه نگون/بشد زان سپس لاله واژگون
»یعنی همان گل زیبایی که در سراسر سال تنها چند روزی را مهمان این کره خاکی است؛
.لاله واژگون را لاله سر به زیر هم می گویند؛با این که قد و قامت بالایی دارد و برورویی زیبا،اما گل رنگارنگ
و زیبایش همیشه رو به زمین است.انگار که غم این گل را پایانی نیست. * از خون جوانان وطن لاله دمیده* نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سرودههای عارف قزوینی است. مضمون این تصنیف اشاره به افسانهای دارد که از قطرات خون سیاوش (یکی از قهرمانان شاهنامه)گلهای لاله روییدهاست.پیشنهاد میکنم این تصنیف رو باصدای استاد شجریان یا بانو الهه گوش دهید.