کاری به مباحث توحید و یگانه پرستی و خدا ندارم.
اما همین جمله تون نشون میده پس خیلی به مباحث کلام و فلسفه آشنایی ندارید.
از نظر من این بحث ها بدون آگاهی راه به جایی نمیبره
جز اینکه باعث میشه چند نفری هم که مطالعه ندارن
بیشتر ایجاد شبهه شه براشون تا اینکه چیزی یاد بگیرن
استفان کاوی نویسنده یکی از پرفروشترین کتابهای جهان (7 عادت مردمان موثر)
و یکی از بزرگترین مربیان موفقیت دنیا یه جمله معروف داره:
- میگه: من نتیجه شرایط نیستم، من محصول تصمیماتم هستم.*
اون معتقده آدمها دو دسته بیشتر نیستن
دسته اول آدمهایی هستن که احساس میکنن همه چی از قبل نوشته شده و تلاششون بی نتیجهست و اونها هم محصول شرایط هستند و کاری از دستشون برای تغییر شرایط برنمیاد، 🤷♀
اینجور آدما چون خودشون رو هیچ کاره میدونن و فکر میکنن قلم دست یکی دیگهست
همیشه جوری وانمود کنن که قربانی تصمیمات دیگران هستن
موفقیت دیگران رو به مسائلی مثل ارث و شانس و پارتی نسبت میدن و بخاطر ناکامی هاشون، خودشون رو دلداری میدن و میگن ما اینجا حیف شدیم ،
اگه تو آمریکا به دنیا میومدیم الان به جای جف بیزوس، ثروتمندترین انسان روی زمین بودیم !
چون همیشه در حال بازی کردن نقش قربانی هستن ، واقعا باورشون میشه هیچ نقش دیگه ای تو زندگی نمیتونن بازی کنن.
مثل بعضی از این هنرپیشه ها میشن که یه عمر نقشهای یه جور بازی میکنن و فقط اسم فیلمهاشون عوض میشه
و دیگه نه تنها هیچکی باور نمی کنه اونها میتونن نقش دیگهای رو هم بازی کنن، اگه یه بارم پیشنهادی بهشون بشه، خودشون هم جرات بازی کردن تو یه نقش دیگه رو پیدا نمیکنن
این گروه از آدمها معمولا به همه با دید منفی نگاه میکنن
حالشون در اکثر اوقات بده
به راحتی خوشحال نمیشن
و به زمین و زمان بد میگن
اینجور آدمها درواقع زندگی نمیکنن
لحظه به لحظه با حسرت و حال بد و به زور قرص آرام بخش زنده میمونن
و منتظر میمونن تا روز مرگشون فرا برسه.
_دسته دوم اما کسانی هستند که میگن ممکنه در بدترین شرایط به دنیا اومده باشم
اما اینکه چطور زندگیم رو ادامه بدم انتخاب خودمه و من محصول افکار، باورها و تصمیمات خودم هستم .
دقیقا مثل نظری که بیل گیتس دومین مرد ثروتمند دنیا داره:
«اگه فقیر به دنیا امدی، تقصیر تو نیست اما اگه فقیر از دنیا رفتی مقصر خودتی»
این آدمها همیشه مسئولیت کل زندگیشون رو به عهده میگیرن
و سعی میکنن همیشه و تحت بدترین شرایط هم، نقش برنده ها رو بازی کنن و بهترینِ خودشون باشن .
گاهی وقتا هم میبازن ها، ولی بعدش نمیگن من رو بازوندن، میگن باختم
و دوباره بلند میشن و بیشترین تلاششون رو میکن که نقش برنده ها رو به بهترین نحو بازی کنن .
اونا میدونن بردهای کوچیک کوچیک بالاخره یه روزی، یه جایی حتی از اونچه که فکرش رو هم نمیکردن بزرگتر میشه .
اصلا به جایی میرسن که دیگه فکرشون بدون سقف میشه.
“سقف باورهاشون میشه آسمون که ته نداره.”
درآمدشون از روزی ده هزار تومن میرسه به روزی یه میلیون
و به راحتی میگن میخوایم برسیم به روزی یه میلیارد .
چون فهمیدن هر آنچه محدودیت هست در فکر ماست و بس
و برای خدای بخشنده هیچ فرقی نداره به تو روزی هزار تومن بده یا یک میلیارد
و اگه الان هزار داری درمیاری، مشکل از خدا نیست،
چون همین الان خدا داره روزی یه میلیارد به بعضی از بنده هاش میده. به بعضیها خیلی بیشتر.
خیلی از عزیزانی که نتایجشون رو دارید می شنوید یه روزی جزء گروه اول بودن
یه جایی به خودشون گفتن دیگه بسه.
مگه هر آدمی چند بار فرصت زندگی داره؟
مگه من چیم از آدمهایی که از زندگیشون راضین و لذت میبرن، از آدمهایی که ثروتمندن و به میلیارد میگن پول خرد، از آدمهایی که همیشه آرامش دارن کمتره؟؟؟
میخوام یه زندگی شبیه به اونها بسازم
و حالا افتادن تو مسیری که
کارشناس جذب بشن
و نتیجهش شد این حاااااااال خوبی که دارن ، ثروتی که دارن:moneybag:، روابط و رضایت بالایی که از زندگی دارن
حالا تصمیم تو چیه؟ میخوای جزء دسته اول باشی یا دوم؟
تو هم میتونی …
اشتباه نکنید! بنده موافق این نیستم که اگه شانس میبود و ما در جای وزمان مناسب بودیم دیگه همه چیز تموم بود و ما حتما الان یک استیوجابز یا جف بزوس بودیم،نه،قطعا اینجوری نیست.من بحث وسوالم اینه اگه همه ی شرایط رودشخص داشت یعنی هم تلاش میکرد هم منتظر نمیموند و… حال اگه در مکان و زمان مناسب نمیشد(با این قسمتش کار دارم) آیا باز هم موفق میشد؟
بنده همنگفتم شما میگید من بقیه آدم ها رو گفتم نظرمو گفتم
سپاسگزارم ازت
همین تالار خودمون رو در نظر بگیریم. همهمون تو ایران زندگی میکنیم و شرایط برامون یکسانه. تقریبا همه هم توی خانوادههایی به دنیا اومدیم که ثروت چندانی ندارند. بگیم متوسط و نزدیک به متوسط.
چند تا از اعضا سطح خیلی بالایی دارند و از این اعضا بعضی از این شرایط استفاده کردند و برا خودشون موقعیت فراهم کردن و از طریق زبان درآمدزایی میکنن و برخی هم صرفا میخونن و میگن ما زبانمون خوب نیست هنوز.
اما آقا کامبیزو ببینیم. یادمه یه جا گفت اینکه من پرفکت نیستم دلیلی نمیشه که هیچ کاری نکنم. و اخیرا در ویدئویی همین رو تکرار کرد و گفت که با شروع کار هر روز بهتر و بهتر میشیم ولی اگه شروعی نداشته باشیم همونجایی که هستیم میمونیم.
پس باید شرایط رو فراهم کرد و از موقعیت فرصت بسازیم برا خودمون. و اینکه سعی کنیم تو کاری که انجام میدیم بهترین باشیم.
کاملا درست میفرمایید بنده هیچ قسمت از حرفای شمارو رد نمیکنم.خودم رو مثال میزنم علاقه ی بسیار زیادم به موسیقی از کودکی وجود داشت و بسیار تلاش کردم موسقی بخونم یا بنوازم یا…،اما شرایط مکان و زمان بگونه ای رقم خورد که بنده از ۳۰ سالگی موفق شدم شروع کنم،آیا اگه مکان وزمان مناسب میبود بازهم از این سن شروع میکردم؟ این شانسِ منه که نشد از بچگی شروع کنم و ازین سن شروع کردم یا که نه بازهم کم کاری و نمیشه نمیشه گفتن ها باعث شد؟؟!!!
ببینید اول باید اولویتهای زندگی رو مشخص کرد؟
آیا موسیقی اولویت اولتون بود؟ یا واقعا در اولویت بوده اما شرایطش رو نداشتید؟
من خودم سال ۸۵ کلاس موسیقی میرفتم، ۸۶ رفتم دانشگاه ولش کردم، به دلیل کمکاری خودم چون فکر میکردم حتما باید کلاس برم و چون پولشو نداشتم نرفتم اما میتونستم از اینترنت آموزشهای مقدماتی رو بگیرم. اون موقع این آگاهی رو نداشتم با اینکه اینترنت رایگان در اختیارم بود.
بعدها سر کار و مشکلات خاص و…
تا اینکه دو سال پیش برگشتم کلاس موسیقی و دوباره بهخاطر دانشگاه و اولویت اول نبودن موسیقی گذاشتمش کنار.
اما هنوز موسیقی اولویت دومم هست و قطعا در شرایط بهتر برمیگردم سراغش.
پس مهمه که ما اولویتها رو هم در نظر بگیریم.
نمیخوام بحث به درازا بکشه، بنا به دلایلی.
تمام بحث من سر این بود که درست نیست به یکباره چیزی رو رد کرد و منکر آن شد. همونطور که قبلا هم گفتم بنده نه رد میکنم نه قبول دارم، در تلاشم بفهمم چه ارتباطی بین شانس و کوشش است.( به کوشش نروید گل از شاخ بید
نه زنگی به گرمابه گردد سفید)
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
خانم بیانی گرامی، خوشحالم که حداقل یک مصرعش رو پسندیدید
"اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من"
منم منظورم این نیست که نظر شما درست نیست یا چیزی. به شخصه با کلمهی شانس مشکل دارم.
در زمان مناسب در جای مناسب رو قبول دارم اما نه شانس. یادمه برا کنکور رتبهی زیر ۲۰۰ که آوردم و رشتهی خوبی رو قبول شدم همه میگفتن شانس آوردی که این رشته رو آوردی و کارت تضمین شد. هیچکس نگفت چه رتبهی خوبی آوردی.
اصلا هم کارم رو دوست نداشتم و ندارم صرفا هزینهی اهداف آتیام رو تأمین میکنه.
من بعد دو بار کنکور در رشتهی ریاضی از ریاضی انصراف دادم و تو رشتهی مورد علاقهی خودم شرکت کردم. تمام خونواده علیهم وایسادن که اشتباه میکنی اما من کار خودمو کردم و وقتی رتبهم اومد همه تو شگفتی مونده بودن.
تصمیم خودم باعث شد اون موقعیت رو به دست بیارم اما همه گذاشتنش پای شانس.
اصلا احساس خوبی به این کلمه ندارم.
بعد چهار سال دوندگی برا پذیرش دانشگاه اشتوتگارت، وقتی پذیرش گرفتم باز گفتن تو خوششانسی. الان همکار من آپارتمان و ماشین داره، من همه چیزو صرف این پذیرش کردم. حالا انرژیای هم که صرف شد بماند. ظلم نیست اینو بذارن پای شانس؟
پری خانم شما کاملا درست می فرمایید.
متاسفانه با برداشت ناصحیح ازین واژه ، خیلی وقت ها همین سختی کشیدن ها و کوشش ها رو عده ای بی ارزش میکنند و با ربط دادنش به شانس اصطلاحا کمر چیزی بنام همت رو میشکنند.منم مثل شما خیلی ناراحت میشم وقتی کسی بهم بگه مثلا خیلی خوش شانسی که فلان جا قبول شدی فلان شغلو داری فلان هنرو داری وفلان… اینا چون خودشان هیچ زحمتی متحمل نشدن موفقیت بقیه رو هم ربط میدن به شانس و اقبال.من اینو رد میکنم و اصولا مد نظرم اینجور آدما و اینجور برداشت ها نیست.
این همون چیزیه که ارتباط بین موفقیت و چیزی بنام شانس رو کلا نابود میکنه و عملا فقط قسمت شانس رو میبینه و تلاش و کوشش شخص عملا هیچ انگاشته میشه …
اگر بخواد به این شکل که شما توضیح دادید و خب ممکنه برای خیلی از آدمای موفقیت پیش آمده باشه، قطعا نادرسته، این یعنی زیر سوال بردن کوشش فرد.منم بشدت مخالف اینگونه برداشت از واژه شانس هستم.
کاشکی میشد جوری دیگه بیان کرد،برای مثال میگم اگر پری خانم شما این زحت کشیدی شبو روز وقت گذاشتی در یک مکان مناسب تر و زمانی مناسبتر بودید چه بسا پله های ترقی رو بسیار سریعتر و استوار تر برمیداشتید و الان در جایی بالاتر از اینی که هستید بودید!!!
الهه خانم لطفا این پاسخم رو بخونید:
همشو دوست داشتم منتها اون بیت رو به عنوان شاه بیت پسندیدم
ماشالاه خوب از ابیات بهره می برید.
حافظ خوانی هم دارید یا فقط سعدی میخونید؟
اگر پای در دامن آری چو کوه
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
زبان درکش ای مرد بسیار دان
که فردا قلم نیست بر بی زبان
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
هردوشون.اما گلستان سعدی رو بیشتر دوس دارم و رباعی های خیام رو…کلا غیر ازین موارد مابقیشون رو هم دوست دارم…
خوبه ، منم بعد چندسال مجدد برنامه شعر خوانیمو میخام شروع کنم. منتها فعلا حافظ
خیلی خوبه خانم بیانی عزیز و گرامی @a.bayani ،حتما استارتشو بزنید.
شاید یکم خنده دار باشه اما گه دوست داشتین با ادبیات پیش دانشگاهی (رشته ریاضی یا تجربی) شروع کنید… همچین یک حس خاص به آدم میده…از قصه عینکم گرفته تا خوان هشتم و سعدی و حافظ و …
بعدش برین سر وقت گلستان سعدی و غزل های حافظ…
من کامنت های کل این تاپیک رو خوندم.
بنظر من فکر کردن به این مسائل، بیشتر آدم رو نا امید می کنه.
کلاً به شانس اعتقادی ندارم. کسی هم این چنین در مورد خودم ازش استفاده کنه، با منطق باهاش حرف می زنم.
خود من وقتی دانشجوی دکتری بودم، تو آزمون جامع سری اول، همه همکلاسی هام بغیر از من، این آزمون رو افتادند …
بعد نتایج، استاد راهنمای اولم تا منو دید گفت “خانم ولایتی شما خیلی شانس آوردی که آزمون جامع رو قبول شدی!”. منم گفتم “استاد اگه به شانس بود، بقیه آقایون هم قبول می شدند و کارشون به سری دوم کشیده نمی شد.”