اهداف و زاویه دید متفاوت، نوش دارویی برای مقابله با کلافگی در یادگیری انگلیسی

بسیار مفید و کاربردی،
تشکر بابت این مطلب پر انرژی تون. واقعا نگرش یا همون زاویه دید همه چیزه. همونطور که اشاره شد متاسفانه سیستم آموزش و مدارس، ما رو منفعل بارآوردند به نحوی که یاد گرفتیم به مسایل از زوایای محدودی نگاه کنیم و به دنبال نتایج سریع باشیم. نتیجه گرایی رو مقدم بر فرآیند محوری (حرکت و رشد تدریجی یا همون کایزن) میدونیم چرا که فرآیند محوری (یعنی طی کردن کامل مراحل بدون توجه به نتیجه) نیاز به پشتکار و صبر و تحمل درد داره. آموزش ندیدیم که خود مسیر، مهمترین قسمت سفر هست و تمرکزمون روی سریعتر رسیدن به مقصد هست. لازم به گفتن نیست که ذهنیت نتیجه گرایی مداوم باعث ایجاد روحیه hyper competition یا بیش رقابتی میشه که در بلند مدت اختلال تمرکز بوجود میاره و قابلیت تمرکز بر نکات مفید و مهم (زیبایی های مسیر) رو کاهش میده.
جمله زیبایی هست که میگه: اهدافت رو با خودکار بنویس اما راههای رسیدن بهشون رو با مداد تا اگر لازم شد عوضشون کنی. به بیان دیگه با تغییر زاویه دید و انتخاب مسیری که بتونیم ازش لذت ببریم، شادمانه تر و با کیفیت بهتری به اهداف میرسیم که باعث شادابی و طراوت و عدم کلافگی و خستگی میشه.
و در پایان در مورد مثالی که زدید فکر کنم کمتر کسی باشه که از پیاده روی در شهر رشت لذت نبره :grinning:

6 پسندیده

به این میگن اصل محافظه کاری که یکی از قانون های اصلی در اوایل برنامه ریزیه

بسیار هم عالی :tulip::tulip:
موفق تر باشید :rose:

5 پسندیده

سلام
من‌کتاب راجب موفقیت و برنامه ریزی زیاد میخونم ولی درواقع شاید بخاطر سنم ویاهرچی دیگه حرفاشون رو عملی نمیکنم واونی ک تجربه خودم‌بگه انجام میدم
اعتقاد به نوشتن برنامه ویاهدف ندارم
هرچی رو میخای انجامش بده
باخت دادن توراه مثل سوخت گیری میمونه
موفق باشید وشب خوش

5 پسندیده

البته نمیدونم شما چند سالتونه ولی اکثرا اونایی که کتاب مینویسن نتایج تجربیات خودشون رو در اختیار بقیه میزارن و این کمک میکنه که یک تجربه رو دوبار تکرار نکنید. اگر نوجوان هستین خب قطعا در خیلی از موارد هم تجربه کافی کسب نشده هنوز و اتکا به تجربتون ممکنه خیلی از مواقع جواب نده

شکست خوبه ولی اگه زمان اجازه بده

ممنونم ازتون . شما هم موفق باشین :rose::rose:

6 پسندیده

بله قطعا استفاده از تجربیات واجبه ولی در شرایط مساوی

این تجربه شخصیمه
زمانی شکست خوردی ک هیچکاری نخای بکنی و یانتونی بکنی ک هردوش مساویه مرگه
چه مرگ‌ روانی و چه مرگ جسمی

5 پسندیده

احسنت بهتون :clap::clap::clap::clap:
عالی بود

5 پسندیده

دقیقا مشکلی که من سریع باهاش روبرو میشم
خیلی خیلی سپاس گزارم :bouquet::rose::bouquet::rose:

1 پسندیده

ممنون از مقاله های خوبتون … من واقعا به اینجور متنها برای کم نیاوردن توی این مسیر احتیاج دارم … شاید وقت نکنم گاهی اهداف روزانه زبانشناس رو تکمیل کنم ولی همیشه به تالار سر میزنم تا با خوندن این متنها انگیزم تقویت بشه و پا پس نکشم … بازم ممنون :tulip::tulip::tulip::tulip:

5 پسندیده

سلام :tulip::hibiscus::sunflower::blossom::blossom:شبتون پر نور و درخشان :tulip::hibiscus::sunflower::sunflower::blossom::rose::cherry_blossom::bouquet::bouquet::rosette::rosette:مقاله ی بسیار عالی و کاربردی برایم بود مرسی :tulip::hibiscus::hibiscus::sunflower::blossom::rose::cherry_blossom::cherry_blossom::bouquet::rosette::white_flower:

1 پسندیده

سلام اقا کامبیز
واقعا ممنونم عالی بود و مفید و دقیق و پرکاربرد
ممنونم از شما که همیشه به ما لذت بردن و زندگی کردن و امید رو به ما یاد میدین
:+1::+1::clap:t2::clap:t2::pray::pray::pray::rose::rose::rose::blush::blush::ok_hand::+1::+1::clap:t2::clap:t2:

2 پسندیده

سلام آقای کشاورز… خیلی ممنون از این مقاله خوب …سوالی دارم که ذهنم را مشغول کرده …میگن هر کسی را بهر کاری ساختند…به نظر شما این درسته که مثلا بعضی آدما ذاتا زبان انگار تو خونشون هست بهتر حرف میزنند بهتر یاد میگیرند بیشتر لذت میبرن …مثل آدمهای برون گرا که از صحبت لذت میبرن …آدمهای درون گرا بیشتر کتاب دوست دارن بخونن و لذت میبرن …من احساس میکنم یکی مثل شما زبان تو خون و رگ و پوستت جریان داره یعنی زبان را با تمام وجود یاد گرفتین چون استعداد ذاتی زیادی داشتین البته زحمت هم زیاد کشیدید …نظر شما را میخواستم بدونم ممنون میشم جواب بدین

4 پسندیده

سلام نمیتونم استعداد رو منکر بشم. چون خب ممکنه بعضیا سریع تر یه چیز رو یاد بگیرن یا اونو بهتر بیان کنن و…

ولی تلاش و کوشش و برنامه ریزی صحیح بدون شک مهم تره. چون وقتی مستمر تلاش کنید و با برنامه پیش برید محاله چیزی رو یاد نگیرید

5 پسندیده

خیلی سپاسگزارم که جواب دادین آقای کشاورز بزرگوار

3 پسندیده

سلام ممنون بابت این مقاله ی ارزشمند واقعا تاثیر‌نذار بود نه فقط برای زبان بلکه برای‌مسائل دیگه ای هم که من باهاشون دست و پنجه نرم میکنم لازم بود :clap::gem::gem::gem::gem::gem::gem::gem::gem:
آقای کشاورز یه سوال داشتم و اون اینه که شما قبلا مقاله ای راجع به شروع خودتون یا بقیه ی مربی ها رو گذاشتین؟مثلا نحوه ی برنامه ریزی و سطحی که شروع کردین؟ برای کسایی که تازه واردن فکر میکنم مفید باشه.میشه اگه هست بگید چه جوری میتونم مطالعش کنم؟مصاحبه ی خانوم دوستی‌رو گوش‌کردم خیلی عالی بود دوست داشتم با نحوه ی شروع بقیه دوستان با تجربه هم آشنا بشم:dizzy::rose::rose:

6 پسندیده

من نمیدونم چرا تازه این مقاله رو دیدم,
مقالتون عالی و بسیار کاربردیه, خصوصا برای افرادی که به اجبار باید زبان یاد بگیرن و علاقه ای ندارن, اونا بیشتر حوصلشون سر میره.
اما در کل برای افرادی هم که علاقه دارن کسالت و نا امیدی پیش میاد, اینکه اهدافمون رو کوچیک کنیم و مهمتر به همون لحظه از یادگیریمون توجه کنیم و لذت ببریم.
بسیار ممنون از مقاله کاربردی و مفیدتون

6 پسندیده

ن واقعا یه سوال درذهنم شکل گرفت

واقعان پدرتون اضافه وزن داره؟؟
:laughing:

3 پسندیده

والا اولین و مهم ترین دلیل من برا شکست توی زبان خوندن شاید جو بد بودش…
من ۱۵ سالمه (خداروشکر هنوز یه ذره وخت دارم) وختی ۵ ساله بودم زبان خوندن رو به علاقه‌ی شخصی خودم شروع کردم. اینجوری که یه روز ظهر از مهدکودک رفتم خونه. منتظر موندم تا مامانم از بیمارستان برگرده (بیمارستان کار می‌کنن) و به محض اینکه اومد تو شروع کردم: مامان من می‌خوام یه کلاس برم!
در ابتدا مامانم. شروع به دور کردن من از خودش کرد به جهت اینکه از بیمارستان اومده بود و خب بیمارستان حتی قبل کرونا هم خیلی جای تمیزی نبود.
سپس فرمود: کلاس کاراته؟
-نه!
+قرآن؟
-نه!
+نقاشی؟
-نه!

  • زبان؟
    -همینه!
    و پس از این مکالمه بود که با تشویق خانواده رو به رو شدم و توی یه کلاس زبان ثبت نام کردم. کلاسی که توش بودم همه همسن خودم بودن کلا تو یه رنج سنی بودیم.
    با علاقه فراوان مسیر زبان انگلیسیو شروع کردم و توش داشتم پیش می‌رفتم. کلی کتابای رنگاوارنگ و جورواجور تموم کردم و همینجوری میرفتم جلو. حدود ۵ یا ۶ سال زبان خوندم و با احتساب تعطیلی ها و تعویض معلم ها رسیدم به سن ۱۲ سالگی. اونجا بود که یه‌دفعه منو گذاشتن تو یه کلاس بزرگسال که همه از خودم بزرگتر بودن. اولش معمولی بود. ولی کم‌کم جو و فضا داشت اذیتم میکرد. بین اون همه آدم بزرگ اصلا توانایی حرف زدن نداشتم. مثلا به اندازه ۱ ساعت صحبت و لکچر آماده میکردم برا یه جلسه کلاس، ولی وختی می‌خواستم شروع کنم کلا ۲۰ دیقه حرف داشتم.
    همه اینا با وجودی بود که معلم عالی‌ای داشتیم. از اول تا آخر کلاس همه داشتن می‌خندیدن (البته بجز من که خجالت میکشیدم:woman_facepalming:t2::neutral_face:)
    دیگه تکالیفمو یه خط درمیون انجام میدادم. یه جلسه میرفتم یه جلسه نمیرفتم.
    تا یروز مامانم اومد نشست جلوم گفت: یا درست برو، یا درست نرو
    و منم گفتم: درست نمیرم.
    ازونجا داستانای من و فامیلای عزیزم شروع شد:
    -وای نه چرا ول کردی زبانو؟
    -حیف بود
    -میدونی چقد بدرد آینده‌ت میخورد؟
    -وای دیگه نمیتونی بری خارج
    -خاک به سرم پس دانشگاهتو چجور میخوای جمع کنی؟
    و عوامل از این دست.
    دیگه رسما از زبان “متنفر” شده بودم. هیچ اقدام دیگه‌ای هم در جهتش انجام ندادم. نهایت زبان مدرسه که خیییلی از سطح من پایین تر بودو جمع میکردم و بس.
    تا حدود یک سال پیش یکی از اقواممون که خودش خیلی آدم موفقی هست اومد خونمون و گفت:
    این اپه زبانشناسه. یکی از دوستام که خودش ایران معلم زبان بوده و الان خارجه اینو معرفی کرده و گفته اگه با این اپ کار کنی روزی یک ساعت بعد انقد مدت راه میوفتی و…
    همسرمم کار کرده و خیلی موثر بوده و غیره.
    منم تحت جو، اپ زبانشناس رو دانلود کردم و یه اشتراک یک ساله خریدم و بسم‌الله الرحمن الرحیم…
    دو سه روز استفاده کردم ولی خب عمر زبان خوندن من به دنیا نبود و گذاشتم کنار.
    تا اینکه چن وخت پیشا یهو از زبون روسی خوشم اومد. رفتم دنبالش و شروع کردم با علاقه خوندن و اینا. یهو لای کلی اپ که برا روسی دانلود کردم چشمم خورد به زبانشناس🙂
    بعد عذاب وجدان گرفتم: نچ نچ نچ این همه پول مامان باباتو دادی اشتراک خریدی آخرشم هیچی ب هیچی؟ رفتی با هزار تا فلاکت انواع اپو برا روسی نصب کردی داری میخونی ولی زبان که حاضر و آماده نشسته جلوتو نمیبینی؟ خجالت نمیکشی بری یه جا ازت بپرسن چی میخونی بگی روسی؟
    +خب اونوخت اونا فک میکنن من انگلیسیو مسلطم دارم روسی کار میکنم.
    -خب ولی آیا واقعا تو انگلیسیو مسلطی، رفتی داری روسی کار میکنی؟
    وجدانم اومد انگشت شستمو گرفت چسبوند به آیکن زبانشناس تو گوشیم و اپ باز شد.
    اولش انگشتم یکم غریبی میکرد ولی بعد ۱ روز تند تند اینور و اونور میرفت و جاهای مختلف تپ میکرد و خلاصه…
    مسیر زبان خوندنم دوباره شروع شد ولی اینبار با زبانشناس (البته همچنان از “کلاس” متنفرم -.-)
    ولی بابت اون انتخاب اشتباه چن سال زمانو از دست دادم…

راستی من بابت این یه تشکر سوپر گنده به تیم زبانشناس بدهکارم (اتفاقی که با زبانشناس برای من افتاد بزرگتر از تشکره ولی خب…) :slightly_smiling_face::pray::leaves:

4 پسندیده