فایل صوتی این مقاله
سلام به همه دوستان.
جواب این سوالا رو دوست دارم از شما بشنوم.
شده کتاب انگلیسی ای باز کنید، خیلی براتون سخت باشه و بگید، چرا من هنوز تو خوندن بعضی کلمات مشکل دارم ؟
یا مکالمه ی انگلیسی میان دو شخص بومی زبان رو گوش می دید و با خودتون می گید من هیچی متوجه نمیشم؟
به اینا میگن frustration یا همون خستگی یا کلافگی یا حالا هر چی که دوست دارید اسمش رو بزارید.
یکی از بزرگترین دشمن های یادگیری انگلیسی همین frustration هستش.
شما بگید…
اولین و مهم ترین دلیل شکست در یادگیری انگلیسی چی می تونه باشه؟
بله؟؟؟
اشتباه در انتخاب منابع ؟
داشتن معلمی بد؟
چی؟
نه!!! هیچکدوم. هیچکدوم از اینا دلیل اول و مهم ترین دلیل شکست نیست.
بلکه تسلیم شدن دلیل اصلی شکست شماست.
بله!!! درست شنیدید.
شما همین حالا اگه بیخیال انگلیسی بشید، تمومه… تموم…
مهم نیست چند مدته دارید انگلیسی کار می کنید… مهم نیست چه منبعی استفاده می کنید… چه کتابی می خونید… چه معلمی دارید… هیچکدوم… همین حالا اگه بیخیال انگلیسی بشید… تموم میشه.
نه تنها انگلیسی بلکه همه ی مهارت ها به این شکل هستند. تسلیم شدن در یک تجارت پایانه راه اون تجارته، تسلیم شدن در یک ورزش پایان راه اونه و… مهم نیست فقط تو این جمله هر مهارتی که دوست دارید رو قرار بدید.
تسلیم شدن در…پایان راهشه.
همه میدونیم برای یادگیری انگلیسی نیاز داره زیاد گوش بدیم، عمیقاً این کارو انجام بدیم، کتاب بخونیم، لغت یاد بگیریم، گرامر های مفید رو برای استفاده آموزش ببینیم و…
اگه گوش ندیم و نخونیم مشخصاً پیشرفت نمی کنیم.
حالا سوال پیش میاد چرا بعضیا اینقدر زود کم میارند و کلافه میشن.
معمولا خیلی از ماها تو این شرایط به اهداف بلند مدت و دورمون نگاه می کنیم. درسته ؟
منظورم چیه؟ به مثال زیر توجه کنید.
تفاوت پیاده روی برای یک شخص خوش اندام با یک شخصی که اضافه وزن داره در چیه؟
الان اگه بخواید به یه نفر از آشناها یا اصلا چرا راه دور بریم خونواده خودمون، مثلا پدر یا مادری که اضافه وزن داره بگیم از فردا پاشه بره پیاده روی. بهش بگیم وزنت رفته بالا و باید پیاده روی کنی تا کالری بسوزونی و چربی های بدنت کم بشه تا بتونی سلامت باشی.
براش از خوبی های وزن کم کردن بگیم و کلی به به و چه چه راه بندازیم تا تشویق بشن.
معمولا اونا شما رو با جواب هایی مثل جواب های زیر رو به رو می کنن:
وای خیلی سخته…
اصلا حوصلشو ندارم…
سن و سالی ازم گذشته…
انرژی کافی واسه پیاده روی ندارم…
و کلی ناله و ناراحتی دیگه…
حالا مثلا از منی که لاغر اندامم و اضافه وزن آن چنانی ندارم و عاشق پیاده روی ام بخواید برم بیرون و کل رشت رو پیاده برم، این کارو راحت انجام می دم.
تفاوت من مثلاً با پدرم در چیه؟
در اهدافمون و زاویه دیدمون… یعنی چی؟
برای پدر من پیاده روی حکم ورزش داره. اون رو ورزشی یا فعالیتی می دونه که باید برای کاهش وزن هر روز انجام بده، برای همینه که براش سخته که پاشه و صبح به پیاده روی بره.
یکی دیگه از دلایلی که میشه گفت اینه که اونا به هدفی دور نگاه می کنند. هدف لاغری…
هدفی که شاید نیاز داشته باشه ماه ها پیاده روی داشته باشند تا بهش برسند و همین فکر کردن به این موضوع خودش کلافگی میاره. چرا؟ چون خیلی دوره…
برای من چی؟ من اصلا پیاده روی رو مثل یه ورزش نمیبینم. بهم الان بگید پاشو برو بیرون قدم بزن. میگم اوکی، خیلیم عالی…
میرم بیرون قدم می زنم. نفس عمیق می کشم، از هوای عالی رشت لذت می برم، به درختها نگاه می کنم. به مردم نگاه می کنم. شاید یه نوشیدنی بگیرم و برم پارک بشینم و از صدای پرنده ها و زیبایی گل ها لذت ببرم و کلا برای من پیاده روی حکمه فعالیتی عادی داره که بیشتر برای ریکاوری و جونی دوباره گرفتن ازش استفاده می کنم.
هدف من همین حالاست. لذت بردن از پیاده روی…
دیدگاه من اینه و دیدگاه پدرم چیز دیگه…
البته پدر من اضافه وزن نداره و آدم فعالیه. برای مثال این موضوع رو عرض کردم.
خب حالا بیایم سراغ انگلیسی.
تفاوت کسی که کلافه میشه و من که کلافه نمیشم در چیه؟
درسته، من کتابی رو می خونم که برای سطح من مناسبه و دوست دارم ازش لذت ببرم، به آینده دور نگاه نمی کنم که قرار تو آزمون تافل شرکت کنم یا مثلا به سفر خارجه برم و اونجا با مردمش مکالمه داشته باشم. داشتن اهداف دور فوق العادست و نیازه… ولی نه برای این لحظات، بلکه برای شروع کارمون، چرا که ما نیاز داریم بدونیم برای چی می خوایم انگلیسی بخونیم. درسته؟
شما باید هدف لحظه ای داشته باشید. باید هدفتون و دیدگاهتون برای حالا ساخته شده باشه.
نباید کامبیز، فرزاد، فاطمه، مژده و… آینده رو ببینیم که عالی داره انگلیسی صحبت می کنه. بلکه باید کتابی که جلومه رو حس کنم و ازش لذت ببرم که یعنی حالا… هدفه حالای من کتابیه که قرار ازش لذت ببرم. قرار با جون و دل حالا از انگلیسی خودم لذت ببرم.
خیلی از این مشکلات ما از سیستم مدارسمون میاد. اونقدر مارو سطح بندی کردن و با نمرات مارو از هدف اصلیمون جدا کردند که رو زندگی واقعیمونم تاثیر گذاشته و نمی تونیم از کتابی که جلومونه لذت ببریم، کتابو میخونیم چون میگن که برای افزایش دایره لغات خوبه، یه دوره تو نرم افزار زبانشناس رو اضافه می کنیم چون می گن که با انجام این دوره، مکالمه ی ما به سطحی بالاتر میره.
اگه انگلیسی قدرت می خونی ببین ای جی درباره چی داره صحبت می کنه، از اهدافی که توی درس ها هستش لذت ببر، زندگی کردن رو یاد بگیر، هدفت مثلا دونستن فلان کلمه یا فلان جمله نباشه چرا که اونها نا خودآگاه وارد ذهنمون میشن، پس چرا به خودمون استرس وارد کنیم و از حالا لذت نبریم.
اگه داستان های کودکانه می خونی، تو ذهنت تصویر سازی کن. صداتو ضبط کن ادای کارکتر هاشو دربیار، بخند، شاد باش، لذت ببر…
سعی کن یه راهی برای یادگیری پیدا کنی که لذت ببری. حالا باید برات مهم باشه و در آینده به اون هدفی که آرزوته می رسی. چرا که کل مسیر داشتی فرمون ماشینت رو با کف دست می روندی و از جادت لذت می بردی.
پس ترفند امروزمون اینه که از حالا لذت ببر، کتابی که می خونی رو عمیقاً حسش کن… دوره ی آموزشی که استفاده می کنی، رو عمیقاً دریاب. با یه خارجی مکالمه می کنی؟ سعی کن از مکالمت لذت ببری، به لغات قلمبه سلمبه فکر نکن. از مکالمه ای که باهاش داری لذت ببر. پادکست گوش میدی؟ به پیامی که تو پادکست وجود داره گوش کن.
لذت ببر و لذت ببر و لذت…
زندگی همینه، یادگیری همینه… لذت شما رو راحت به هدفتون میرسونه.
پس همین حالا، زاویه دید و اهدافت رو تغییر بده و همراه من تو این مسیر برای رسیدن به هدفت لذت ببر…
موفق باشید…