یکی از جملات این درس ظاهرا معنی عجیبی دارد که با متن همخوانی ندارد.
At the age of five, he designed a unique water wheel different from any other water wheel in his country. His ideas were not always successful, however. Once as a child he tried to fly by jumping off the roof of his house with an umbrella. Another time, he tried to make a motor powered by june bugs. A friend ate his bugs, which ended his project.
لطفا جمله ی بولد شده را ترجمه کنید و ارتباط آن با متن را بیان نمایید.
متشکرم
======================
این تاپیک مربوط به درس «نابغه ی فراموش شده» در اپلیکیشن زبانشناس است (دوره «داستان های واقعی»، فصل «نابغه ی فراموش شده»)
متن داره درباره شخصی حرف میزنه که از بچگی کارهای عجیب غریب میکرد. یه بار خواسته یه آسیاب آبی منحصر به فرد درست کنه که با بقیه فرق داشته باشه. یه بارم وقتی بچه بوده خواسته با پریدن با چتر پرواز کنه. یه بار دیگه سعی کرده با استفاده از سوسک یا ساس یه موتور بسازه. اما یکی از دوستاش سوسک یا ساس رو خورده و پروژه رو تموم کرده.
البته من مفهوم متن رو گفتم. بهتره زیاد تحت الفظی ترجمه نکنید. همینکه مفهوم رو متوجه بشید کافیه.
واقعا دوستش سوسک رو خورده؟
و واقعا اون پروژه رو ادامه نداده؟ مگه غیر از این سوسک، دیگه سوسکی نبوده؟
من درک نمی کنم ارتباط این جمله رو با متن.
پیش خودم فکر کردم شاید اشتباه معنی می کنم.
عجیب اینه که با از دست دادن سوسکش بی خیال پروژه شده.
همون طور که گفتم، شاید یه جورایی داریم اشتباه معنی می کنیم.
نه ترجمه درسته. حتما سوسکشو خوردن و دپرس شده دیگه رفته سراغ یه کار عجیبه دیگه خیلی سخت نگیرید، متن میخواد بگه طرف کارای عجیب غریب میکرده، اونم بعنوان یه مثال آورده. حالا دنبال سرنوشت سوسک و پروژه نباشید
آخه من اینا رو به دیگران معرفی می کنم.
یکی اومده میگه نه به این ۱۷ ساعت کار کردنش، نه به این که سوسکش رو خوردن بی خیال کار شده.
منم موندم چی بگم.
دست به دامن بچه های تالار شدم گفتم شاید شما این آقا تسلا رو بهتر بشناسین.
سوسك خوردن كه چيز تازه اي نيست. توي بعضي كشورها به ملخ، سگ و اختاپوس ها هم رحم نمي كنند. نمونه ش كشور دوست و برادر چين.
اين قسمت از متن ابهام زيادي داره.
تسلا مي خواسته يه موتور درست كنه كه به كمك سوسك ها كار كنه. يه موتور از اون طرف مياد و سوسك ها رو مي خوره و به حركت در مياد. پس پروژه تموم ميشه. چون موتور به حركت در اومد.
كليپ هاي زيادي توي يوتيوپ وجود داره كه نشون ميده اروپايي ها و آمريكايي ها هم از خوردن اين جك و جونورها زياد بدشون نمياد.
اون مي خواسته از انرژي سوسك ها براي به حركت در آووردن موتور يك وسيله استفاده كنه. وقتي سوسك ها خورده ميشن، تبديل به انرژي ميشن براي به حركت در اومدن موتور يك وسيله زنده.
فکر نکنم متن انقدرا هم فلسفی و ادبی باشه که یه آدم رو به موتور تشبیه کرده باشه که با نیروی محرکه ی سوسکی حرکت کرده
فکر کنم منظورش همون بوده که پروژه رو خراب کرده…
شايد هم حق با شماست.
اما خب، اگه بخوايم با ديد فلسفي به اين متن نيگاه كنيم، همچين نتيجه اي رو هم ميشه ازش گرفت. شايد اون يه متافور باشه كه شرحش به درك متن كمك كنه.