آنتی ناتالیسم یا زایش ستیزی دیدگاهی فلسفی است که به تولید مثل بار منفی می دهد. مدافعان این نظریه بر این باورند که فرزندآوری کاری غیراخلاقی است و باید از انجام آن خودداری کرد. در ویدیوی زیر تاریخچه ای از این دیدگاه و همچنین استدلالهایی در دفاع از آن آمده است:
Hey, my dear compatriot.
Thank you so much for sharing this remarkable idea with us.
I will give my opinion on the matter later.
This is a non_stereotype theory about giving birth to a new child,therefore I should sleep on it.
سلام و درود بر شما. لطفا این ویدیو رو هم مشاهده کنید و نظرتان را در صورت تمایل همینجا مطرح بفرمایید. ممنونم
برای مطالعه بیشتر، سه کتاب به زبان انگلیسی درباره آنتی ناتالیسم:
Better Never to Have Been The Harm of Coming into Existence by David Benatar (z-lib.org).pdf (1.0 مگابایت)
Conspiracy Against the Human Race A Contrivance of Horror by Thomas Ligotti Ray Brassier (z-lib.org).pdf (4.0 مگابایت)
Discomfort and Moral… by Julio Cabrera (z-lib.org).pdf (1.3 مگابایت)
Gut ist der Schlaf, der Tod ist besser - freilich. Das beste wäre, nie geboren sein.
خواب خوب است، مرگ بهتر است، ولی هرگز زاده نشدن بهترین است
هاینریش هاینه، شاعر آلمانی سده نوزدهم
(البته من با جمله دوم او تا حدی مخالفم)
بهترین و قوی ترین استدلال برای آنتی ناتالیسم به نظر من استدلال مبتنی بر رضایت (Consent Argument) است، به عبارت دیگر چون ما نمی توانیم رضایت فرزند را برای به دنیا آمدن دریافت کنیم پس آوردن او به زور و بدون رضایت او به این جهان کاری غیر اخلاقی است.
این استدلال نیازی هم به بدبینی و تاکید بر رنجهای زندگی (که البته در جای خودش درست است) ندارد.
پس من برگشته، تمامی ظلمهایی را که زیرآفتاب کرده میشود، ملاحظه کردم. واینک اشکهای مظلومان و برای ایشان تسلی دهندهای نبود! و زور بطرف جفاکنندگان ایشان بود اما برای ایشان تسلی دهندهای نبود!
و من مردگانی را که قبل از آن مرده بودند، بیشتر از زندگانی که تا بحال زندهاند آفرین گفتم.
و کسی را که تا بحال بوجود نیامده است، از هر دو ایشان بهتر دانستم چونکه عمل بد را که زیر آفتاب کرده میشود، ندیده است.
عهد عتیق، کتاب جامعه، فصل ۴، فراز ۱ تا ۳
(قدیمی ترین متنی که درباره آنتی ناتالیسم یافته ام)
The whole earth, believe me, Philo, is cursed and polluted. A perpetual war goes on among all living creatures. Need, hunger, and deprivation stimulate the strong and courageous; fear, anxiety and terror agitate the weak and infirm. The first entrance into life brings distress to the new-born infant and to its wretched mother, weakness, impotence and distress accompany each stage of that life: and eventually it reaches its end in agony and horror.
باور کن فیلو که سراسر زمین نفرین شده و آلوده است. آتش جنگی همیشگی میان جمله آفریدگان زنده برپاست. ضرورت و گرسنگی و نیاز، پر زوران و دلاوران را به کار وا می دارد، ترس و دل آشوبه و هراس، ضعیفان و ناتوانان را برآشفته می سازد، ورود نخستین به عرصه ی زندگی، دلهره می دهد به طفل نوزاده و مادر بیچاره، ضعف و عجز و محنت همراه تک تک مرحله های آن زندگی است، همان که سرانجام در عذاب و وحشت پایان می گیرد.
If an alien suddenly arrived in this world, I would show him, as a specimen of its ills, a hospital full of diseases, a prison crowded with criminals and debtors, a field of battle with corpses all over it, a fleet of ships sinking in the ocean, a nation suffering under tyranny, famine, or plague. To turn the cheerful side of life to him and give him a notion of its pleasures, where should I take him? to a ball, to an opera, to court? He might reasonably think that I was only showing him other kinds of distress and sorrow.
بیمارستانی پر از ناراحتی ها، زندانی آکنده از تبهکاران و بدهکاران، میدان نبردی پوشیده از جسدها، ناوگانی که غرقه می رود در اقیانوس، و ملتی که از خودکامگی، قحطی یا طاعون پژمرده می شود. اگر ناگاه غریبه ای به این جهان سر بزند اینها را نشانش میدهم چونان نمونه ای از ناخوبی های آن، اگر بخواهم جانب شاد زندگی را به سوی او بگردانم و انگاره ای از لذتهای آن را به وی بدهم، به کجا باید راهنمائیش کنم؟ به یک مجلس رقص؟ اپرا یا دربار؟ شاید به حق چنین اندیشد که فقط چندین گونه محنت و حزن را به وی نشان می داده ام.
David Hume, Dialogues concerning natural religion, chapter 10
دیوید هیوم، گفت و گوهایی درباب دین طبیعی، ترجمه حمید اسکندری
سلام مصطفی.
یه سوال دارم. چرا انقدر «درد» ناراحت کننده است؟ سوال مسخره ای به نظر می سه، ولی اگر واقعاً این درد نباشه، که دردناکه این نگاه ما باشه که دردناک باشه چی؟ دنیا برای بقا برنامه ریزی شده. آدم با تمام توان به «لذت» پناه میبره و از «درد» فرار میکنه. دنیا فقط دوتا درد رو در سرنوشت آدم قرار داده، تولد و مرگ (درد قاعدگی رو درد تولد حساب کن)، بقیهی دردها ساختهی خود بشره. ساخت بغلدستیته. ساخت من و توئه. اگر آدمی یاد بگیره چطور از تمام دردهای ساختهی بشر فرار کنه و دردهای طبیعی (مثل تولد و مرگ) رو به عنوان بخشی از زندگی قبول کنه، دنیا ارزش بقا پیدا نمیکنه؟
به عنوان یه پینوشته بگم که، من اصلاً قصد ندارم بچهای رو توی ایران وارد این دنیا کنم. ایران یه کشور مردهاست. ولی طرفدار عقیدهی تو نیستم. حتی بدتر، معتقدم تمام ism ها محصول حماقت بشرن. ایزمها به آدم میگن «من امروز به یه چیزی فکر کردم و معتقد شدم؛ تو هم بیا ازم تقلید کن»، آدم وقتی به یه دونه ایزم ملحق بشه، عقلش رو در اختیار اون طرز فکر قرار میده و برای اثبات اون سعی میکنه حرف بقیه رو طوطیوار تکرار کنه، و حرف خودش رو متعصبانه به کرسی بنشونه. تنها ایزمی که کار من رو راحت میکنه و میتونم به خودم نسبت بدم «ندانمگرایی»ـه. چون هیچ توضیح اضافهای نداره. تمام حرفش اینه، نمیدونم، برام ثابت نشده. بقیهی مکتب ها یدککش حماقت بشر هستن. این نظر منه. من نه به مذهبی اعتقاد دارم، نه مکتب سیاسی و نه فکری، نه چپی و راستی (اگرم بالا و پایینی بود، نه بالا پایین)
سلام
نمیدونم چرا اینقدر ناراحت کننده س، فقط میدونم که خیلی ناراحت کننده و تلخه و همین برام کافیه. اون سوال رو باید روانشناسان و دانشمندان عصب شناسی پاسخ بدن.
با احترام باهات مخالفم و فکر نمیکنم این همه درد و رنج ساخته فقط ذهن بشر باشه، این دیدگاه بسیار فروکاست گرایانه ست. میلیونها انسان درد رو تجربه کرده و می کنند و برخلاف چیزی که گفتی بسیار بعید و نامحتمل میدونم که انسان ها بتونند از دردهای به قول تو “ساخته ذهن بشر” فرار کنند و دردهای طبیعی رو هم بپذیرند. از گذشته تا حال فیلسوفانی مانند رواقیان خواسته اند کار مشابهی رو انجام بدن اما چندان موفق نشده اند.
به نظر من اتفاقا دنیا یا طبیعته که باعث رنج ما میشه نه فقط ذهن ما. همین بقایی که اشاره کردی باعث خودخواهی در ما شده و خودخواهی ما ناگزیر با خودخواهی دیگران اصطکاک پیدا میکنه و همین امر به تنازع بقا و جنگ مدام میان جانداران زنده منجر میشه.
اگر بحثت درست بود حیوانات هم نباید درد میکشیدن چون اونها مثل ما قادر به تفکر نیستن و نمیتونن درد رو تو ذهنشون بسازن ولی آزمایشهای فراوانی هست که نشون میده حیوانات هم درد رو احساس می کنند. درد کلا به ذهن و عقل مربوط نیست و به طور طبیعی در سیستم عصبی موجودات زنده نصب شده و فرقی نمیکنه اون موجود زنده انسان باشه یا حیوان.
آفرین، باهات کاملا موافقم. اگه هر کسی به هر دلیلی با استدلالهای من موافق نیست اشکالی نداره، ولی با احترام از او میخوایم که دست کم فرزند خود را در جایی جز ایران به دنیا بیاره، جایی که آزادی فردی و رفاه بیشتری باشه تا اون بچه رنج کمتری بکشه.
درباره ایزم ها هم باید بگم منم تا حد امکان سعی میکنم ندانم گرا باشم و ایزم هام رو کاهش بدم، ولی زندگی طوریه که نمیشه بدون ایزم زندگی کرد، اگه تو زندگی خودت هم نگاه کنی مطمئنم که ایزمهای بیشتری رو پیدا میکنی، بالاخره در زندگی باید یکی از این دو راه رو انتخاب کرد: یا بچه دار شد یا نشد، یا ژن خودمون رو به نسل بعد منتقل کرد یا نکرد. و اگر ندانم گرایی کسی به یکی از این دو انتخاب منجر بشه (چون انتخاب سومی در کار نیست) پس به ناچار یا ناتالیسته یا آنتی ناتالیست، این هم که گفتی همه ایزم ها محصول حماقت بشرن به نظرم ایزم ها رو با تعصب خلط کردی، موافقم که خیلی از این ایزم ها اگر حواسمون نباشه به تعصب منجر میشن ولی این لزوما بدین معنا نیست که هر کس به ایزمی معتقد بود رو با این وسیله طرد و رد کنیم. میدونی چیه؟ هدف من از دفاع از این ایزم خاص اینه که دلم به حال اون طفل معصوم ها میسوزه، آخه چرا اونا باید زجر بکشن؟ چرا باید در جایی به دنیا بیان که نه دیگه فرهنگی ازش مونده و نه اقتصادی و دیگه حتا هوای پاک هم داره به خاطره ها می پیونده. من از این ایزم خاص دفاع میکنم و عقیده ام رو نشر میدم تا در حد توانم جلوی رنج غیرضروری رو بگیرم، حتا اگر دو نفر با این استدلالها قانع شدند و نظرشون درباره فرزندآوری (دست کم تو ایران) تغییر کرد من خوشحال میشم، چون جلوی زجر دو انسان بیگناه رو گرفتم و این برام چیز ارزشمندیه. نظرم شاید برای برخی رادیکال باشه ولی من با کسی نزاع ندارم و فقط میخوام گفت و گو کنم همین، اگر دوستان مخالفند به نظرشون احترام میذارم و هیچ قصدی برای تحمیل نظراتم به کسی ندارم، چون از هر تحمیل و تعصبی بیزارم.
نه مصطفی. نگفتم دردها ساختهی ذهن بشرن. گفتم شاید دیدگاه بشر نسبت به درد افراطی باشه. البته همینم نگفتم، فقط یه سوال بود. من درد رو دوجور میبینم (البته همین الان به ذهنم رسیده) یا درد ساختهی بشره، یا ساختهی طبیعت. درد طبیعی فقط برای حفظ و بقای انسان وجود داره، نه برای زجر دادنش. دنیا از این بابت خیلی مهربون بوده. درد ساخت بشر، دردایی هستن که آدما برای همدیگه به وجود میارن، از تحقیر گرفته تا قتل. حرف من اینه که بشر داره برای خودش درد ایجاد میکنه، نه دنیا. درسته؟
(نگفتم ساختهی ذهن بشره)
چطور یه زن حاضر به تحمل درد زایمان میشه؟ مگه انتخاب خودش نیست که بچهدار بشه؟ مگه مرض داره که نُه ماه حاملی و عذاب وضع حمل رو به خودش تحمیل کنه؟ ولی همین زن اگه کسی دوستش نداشته باشه، افسرده میشه. چه چیزی درد یکی رو راحت و درد یکی دیگه رو غیرقابل تحمل کرده؟
درد به طرز فکر هم مربوط میشه. یه میلیاردر رو میشناسم که وقتی میخواد چیزی بخره خودشو پاره میکنه که ارزونتر از همه چیزی بخره. آدم محتاجی رو هم میشناسم که با دل مهربونش و با دست خالی هدیههای در حد توان خودش برای کسایی که دوستش هستن میخره. تو یه دزدی از این میلیاردر بکنی، سکته میکنه، از فقیره بدزدی، میگه چکار کنم خب؟ فردا هم یه روز دیگهاست. (میشناسمش که میگم). این نگاه ایناس به درد. این دیدگاه ایناس.
حرف من اینه که زندگی همش تجربهاست. وقتی اصرار داشته باشی که همه چیز باید برات مثل بهشت ساخته بشه توی دنیا، آره، از کوچکترین درد انگار دنیا روی سرت خراب شده. ولی اگه به چشم تجربه به بدترین اتفاقات نگاه کنی، بازم چشم به راه یه فردای بهتر میشی. این خودش قشنگه.
به ایزم خودت یه جور دیگه نگاه کن:
دنیا برای بشر درد به وجود نمیاره. خودش باعث درد خودشه. جرمها و جنایتها ساخت خود بشره. حالا بشر میتونه برای کم کردن عذابی که وارد زندگی خودش میکنه راه حلی پیدا کنه (مثل قانونگذاری یا فرهنگسازی) یا میتونه از ریشه دنیا رو مقصر بدونه و نابودی نسل خودش رو راه حل همه چیز بدونه. (مثل ایزم تو). بازم به نظرت راه منطقیایه؟
فیلم اونجرز رو دیدی؟ فیلم یه supervillain داشت که معتقد بود بشر داره باعث و بانی عذاب خودش میشه. برای همین دنبال چهار سنگ قدرت بود که بتونه توسط نیرویی که به دست میاره، با یه بشکن نیمی از جمعیت زمین رو کاهش بده. اعتقادش بیرحمانه ولی منطقیه؛ مگه نه؟ ولی من میگم «نبودن» راه نجات نیست. «فهمیدهتر شدن» راه درمان دردهاست. بجای تشویق کم شدن آدمها، تبلیغ مهربونی کن. خیلی مؤثر تره. بچهدار شدن چیزیه که دست خود بشر نیست. ایزمی که بهش اعتقاد داری داره تشویق عقیدهای رو میکنه که امکان رسیدن بهش نیست. آدمهای فهمیده بدون بچه پیر میشن و میمیرن، آدمای خنگ و شهوتی و بیفرهنگ باقی میمونن. چنین طرز فکری اساساً «احمقانه» است. (ببخشید که رک گفتم). دنیا رو به سمت یه جهنم وحشتناک شدن سوق میده.
درسته.
انسانها بره انتخابهاشون زیاد فکر نمیکنن، تولید مثل هم چون غریزه ای طبیعیه و هر انسان خودخواهی به طور ناخودآگاه دوست داره ژنش رو به نسل بعد منتقل کنه، پس این مقایسه رو چندان مرتبط با بحث نمیدونم.
بله منطقیه، البته کسی انتظار نداره که دنیا بهشت باشه، ولی این همه رنج غیرضروری غیرقابل قبوله، حالا مقصر چه انسانها باشن چه چیزی دیگه. به نظر من ساختار جهان خود بخود رنج آوره، پس آیا حق ندارم ساختار جهان هم تا حدی مقصر بدونم؟
نه، ندیدم.
تا وقتی به استدلالهای من پاسخ منطقی ندادی یا استدلال بهتری در رد اونها نیاری فقط داریم بحث حاشیه ای می کنیم و فایده ای نداره. احمقانه خوندن هر نظری که باهاش مخالفیم کار آسونیه و هر کسی میتونه انجامش بده، من هم میتونم ندام گرایی رو متهم به تنبلی فکری کنم، ولی این کارو نمیکنم، چون از همون اول با استدلال حرفام رو زدم. اون راه حل های ساخته ی بشر هم که میگی، تو این چند هزار سال از تاریخ بشر که چندان راه به جایی نبرده و حتا نتونسته این همه پلیدی و تاریکی رو از بین ببره یا حتا به اندازه قابل توجهی کاهش بده، فکر نمیکنم در آینده هم تفاوتی کنه و اگه معجزه ای هم رخ بده من و شما اون موقع زنده نیستیم، پس بهتره فعلا رو نسل کنونی تمرکز کنیم.
در ضمن اینم باید بگم که من اونقدر خوشبین نیستم که باور داشته باشم دیدگاهم منجر به نابودی بشریت بشه، البته بشریت هم بالاخره زمانی منقرض میشه ولی نه از راه آنتی ناتالیسم، انسانها خودخواه تر از اینن که بخوان از فرزندآوری خودداری کنن. مخاطب من اون اقلیتی هستن که اهل استدلال منطقیند، حتا ده تا بچه هم به دنیا نیاد بره من کافیه. شاید تقصیر من بود که توضیح ندادم که آرمان گرا نیستم و قصد تغییر دنیا یا نابودیش رو ندارم.
جهان همین الآن دچار تراکم جمعیته، چرا هر دو رو تشویق نکنیم؟ هم تلاش منطقی برای جلوگیری از افزایش جمعیت و هم تشویق به خوب بودن.
به هر حال ممنون از بیان نظرت. امیدوارم استدلالهای پشت این دیدگاه منو بیشتر مورد تأمل قرار بدی.
شبت بخیر
خواهش میکنم، خوشحالم که سودمند بودن
حس میکنم ناراحت شدی که از لفظ احمقانه استفاده کردم. اینجا فحش نیست که ازش ناراحت بشی. دارم نظرم دربارهی «پاککردن صورتمسئله» رو میگم. (منظورم از این عبارت ایزم توئه). واقعاً همونطور که گفتم به عنوان راهکار به حساب نمیاد. چرا میگی پاسخ منطقی نمیدم؟ راستش استدلال خاصی نیاوردی، منم واقعاً کسی نیستم که بشینم کتاب و مقاله دربارهی یه ایزم بخونم. اگر استدلالت همین رنج و عذاب دنیاست باید بگم من خیلی متوجهی این رنج و عذاب نمیشم، نمیدونم چرا. من اگه همین الان بمیرم، راضیام.
بذار ساده توضیح بدم: (نمیدونم چرا تازگیا نمیتونم حرفمو به دیگران بفهمونم.)
گفتی آدم در عذابه. گفتم در بدی درد طرز فکر مؤثره. اون مثال حاملگی فقط مثال بود که چطور آدم خودش قبول درد میکنه. دلش بچه میخواد. کلی نوشتم که درد یه چیز نسبیه. از آدمی به آدم دیگه فرق داره.
آدم باید برای مشکل راه حل ارائه کنه. ایزم شما راه حلی ارائه نمیکنه که به بهتر شدن دنیا کمک کنه.
گفتم که، شما فرض کن آدمهای فهمیده به ایزم شما اعتقاد داشته باشن، حالا نسلشون منقرض بشه. مطمئناً کسانی که باقی میمونن آدمایی هستن که با غریزه زندگی میکنن و به بچههاشون منتقل میکنن.
قبول داری که یه عقیده باید پیامد مثبت داشته باشه؟ خب مال شما نداره. حتی عملی هم نیست چون غریزه قابل حذف نیست. نتیجهاش پیرمردا و پیرزنایی هستن که یا به مرز خودکشی می رسن، یا توی خانههای سالمندان به در و دیوار زل میزنن. چه ایرادی داره آدم یه خونوادهی شاد، بافرهنگ و فهمیده تربیت کنه؟ که تا لحظهی مرگش همراهش باشن؟ واقعاً باید بیشتر به عقیدهات فکر کنی. الان افسردهای. فکرت درست کار نمیکنه احتمالاً. از منم ناراحت نشو، من عاشق بحثم. همیشه هم پایهام.
اگر فکر میکنی حرف منطقی نمیزنم بگو دقیقاً کجای صحبت تو را نادیده گرفتم، که توی اون قسمت بیشتر توضیح بدم.
.
اینابنظرم نکات جالب توجهی بودن
اما یه سوال ازهردوتون دارم
شماهاهیچ امیدی به بهبودی اوضاع الان کشورمون ندارین؟
یعنی فکرمیکنین تغییر مثبتی بوجودنمیاددرآینده ای نزدیک؟
البته که خودم خیلی خیلی امیدوارم …
از نظر سیاسی؟ نه. وقتی جایگزین بهتر پیدا بشه، امیدوار میشم. مشکل ایران توی نداشتن مدیر لایقه.
از نظر اجتماعی؟ ما خیلی با یه ایران باهوش فاصله داریم. (ولی مردم خیلی مهربون زیاده توی ایران. )
من مشکلات ایران رو 50 درصد گردن مردم میندازم. 50 درصد سیاست.