ادامه دادن بحث از خرمای زبان( نکاتی شیرین و انرژی بخش برای یادگیری زبان):
《وقتی انگیزه زبان خواندنمان پژمرد،چه بکنیم؟🥀》
سلام بر شما خواننده عزیز،محترم و دوست داشتنی
میرکمالی هستم،علی میرکمالی
یک مدتی بود که به دلیل آلودگی هوا و این اواخر هم به دلیل برودت هوا،مدارس پشت سر هم به صورت آنلاین برگزار می شد.دختر من " آوید" که کلاس دوم دبستان است به لطف حضور تکنولوژی سعی می کرد که حداکثر حسن استفاده را از این ماجرا ببرد!
در طول سال تحصیلی برای اینکه بتوانم به موقع او را به مدرسه برسانم؛ساعت یکربع به هفت صبح از خواب بیدارش می کردم که تا قبل از ساعت هشت صبح به مدرسه برسیم،اما حالا آوید تا ساعت هشت ونیم که کلاس شروع می شود فرصت خوابیدن داشت و خوب نسل جدید هم که خودتان بهتر می دانید،استاد بهره برداری از فرصتها هستند!
کار به جایی رسیده بود که این اواخر هرچه صدایش می کردم،اهمیتی نمی داد و درست در آخرین لحظات از خواب ناز بیدار می شد و لپ تاپ را روشن می کرد و جواب حضور و غیاب آموزگارش را می داد!
اما از دیروز ماجرا فرق کرد،وقتی شب قبل در اخبار اعلام کردند که تحت هر شرایطی مدارس به صورت حضوری برگزار می شود؛آوید به تکاپوی عجیبی افتاده بود،یک دفعه مشغول به مرتب کردن وسایل مدرسه اش که در این مدت طولانی نامرتب و به هم ریخته شده بود کرد و از من هم خواست که حتی زودتر از دوران قبل یعنی برای شش و نیم صبح از خواب بیدارش کنم.
من فکر می کردم که شاید به خاطر آلودگی هوا و کمبود اکسیژن است که صبح ها سخت از خواب بیدار می شود،کما اینکه خودم هم صبح ها خیلی به سختی می توانم از خواب بیدار شوم؛اما جالب بود که آوید از شوق و ذوق رفتن دوباره به مدرسه دیروز خودش از شش صبح بیدار شده بود و حتی برخلاف روزهای قبل که مادرش برای آماده شدن کمکش می کرد؛خودش به تنهایی تمام کارهایش را کرد و آماده رفتن به مدرسه بود.
نمی دانم دلیل اصلی این همه شوق و ذوق و انگیزه چه بود ولی هرچه که بود به نظرم کاملا درونی و واقعی بود،چون تنها یک دلیل محکم و قوی می تواند این همه تغییر ایجاد کند.آوید در دو روز پشت سر هم دو رفتار کاملا متفاوت برای یادگاری و آموزش نشان داد.تا دیروز با حالتی کسل و بی تفاوت پشت لپ تاپ کلاسش را برگزار می کرد ولی امروز چشمهایش از شوق می درخشید و حس شادمانه کودکی کنجکاو و با انگیزه کاملا در وجودش مشهود بود.
به خودم آمدم،فکر کردم که کودک درون خود من هم همین طور است.گاهی وقتها می شود که آنقدر برای یادگیری زبان بی انگیزه می شود که به زور می توانم یک ساعت برای خواندن زبان ذهنم را متمرکز کنم؛اما بعضی اوقات درحدی انگیزه و شور و شوق دارم که می بینم ناخودآگاه ده ساعت است که بی وقفه مشغول مطالعه زبان هستم و هنوز هم مشتاقم که ادامه بدهم.
من فکر می کنم که انگیزه در ما انسان ها همانند شاخه گلی است که از گل فروشی می خریم،ابتدا بسیار زیبا و با طراوت و خوشبو است،طوری که هر بار که نگاهش می کنیم روحمان تازه می شود و از آن انرژی می گیریم.ولی هر چقدر هم که به آن رسیدگی کنیم ولی نهایتا بعد از چند روز پژمرده و خشک می شود و حتی گاهی وقت ها بوی بدی هم میگیرد.وجود این گل دیگر نه تنها انرری بخش نیست بلکه حالمان را هم بد می کند.
اگر حال خوب می خواهیم باید دوباره شاخه گل تازه دیگری جایگزین کنیم،ما باید به انگیزه مان سر بزنیم،اگر کهنه شده است،اگر دیگر به هیجانمان نمی آورد،اگر دیگر انرژی بخش نیست؛تغییرش دهیم،تجدیدش کنیم.مسیر یادگیری مهارت زبان طولانی است،استمرار می خواهد،پشتکار می خواهد،صبوری می خواهد؛با وجود انگیزه های تر و تازه که ذهن و مغزمان را شاداب کند،دست یافتنی تر است.
از شما سپاسگزارم که این متن را مطالعه کردید.
دوستدارشما
علی میرکمالی
۱۴۰۱/۱۱/۴