سالی که گذشت از لحاظ زبان انگلیسی برای من خیلی خوب بود ،تونستم با تو چالش ها شرکت کردن کلی پرونده های باز ذهنم رو ببندم و توی زبان خوندنم هم تکونی خورد و از این بابت خیلی خوشحالم.
ولی چیزی که هست من گاهی هدفی نوشتم و یادم رفت .
ازتون می خوام اگه دوست داشتین تو این روزای پایانی سال بگین چه توقعی از خودتون داشتین و چقدرش برآورده شد .
و دوم این که هدف سال جدیدتون رو بنویس و خردش کنید به دو تا شش ماه و بعد سه ماه و یک ماه .
تا با علنی کردنش مجبور بشیم بخونیم .
این روش که روی من خیلی جواب می ده .
فقط اگه آدم جوگیری هستین بدونین که من هی میام و ازتون می پرسم که چکار کردین. اونوقت مجبورین بهم جواب بدین .
پس منطقی برنامه بریزین لطفا
خب این هدف و برنامه من . این که خردش کنم تو ماه و هفته می مونه برای بعد . البته که کم و زیاد هم میشه . ولی کلیت همینه.
توی این مسیر کسی خواست کمکش کنم برنامه اش رو بنویسه بگه.
ممنون از لطف شما. هدف های من مثل برنامه شما گسترده و جامع نیست. در کنار دیگر دوستان زبان شناس من هم خوندن زبان ادامه میدم تا ببینم به کجا میرسم. راهنمایی خواستم در این مسیر حتما از تجربه دوستانی چون شما استفاده میکنم. ممنونم.
جدا از اینکه تعیین هدف و کارا بهمون کمک میکنه و استرس ناشی از فکر کردن مدام بهشون رو هم از بین میبره
توجه به کارایی که انجام دادیمم مهمه
یعنی علاوه به لیست اهداف
لیست کارایی که واسه زندگیمون انجام دادیمم بنویسیم
جدیدا بهقدرت قدردانی ارادت خاصی پیدا کردم.
اره ،من عاشق این کارم هستم. ببینم کلا تو زندگیم ، تو این ماه هایی که می گذره ، چند چندم با خودم و گذشته ام.
اتفاقا امروز مرور می کردم.
چون عادت دارم بنویسم برای ماه و سالم چی میخام داشتمشون و خوشبختانه حس رضایت داشتم تا تاسف
امسال بدترین سال زندگیم بود…
(مطمئنم خودتون تا تهش رفتین)
آقای میلاد کی مرام توی برنامه دورهمی میگه: زندگی همیشه اونطوری که ما میخوایم نیست و زندگی گاهی خیلی نامهربونه.
و من این جمله رو با تمام وجود درک کردم
زندگی همیشه اونطوری که آدما میخوان نیست اما زندگی من هیچوقت اونطوری که میخوام نبوده،هیچوقت!
و همیشه سعی میکردم دوباره شروع کنم دوباره دوباره …
اما هیچکدوم ازین دوباره ها به آخرین بار نرسید چون شروعم شروع درستی نبود و بیشتر شبیه یک فرار بود، فراری از سرگذشت و خاطرات تلخ واقع در گذشتم.
من هیچوقت نخواستم رو به رو شم، نخواستم درک کنم و بپذیرم. یکی نبود که بهم بگه آخه دختر!تغییر یک شبه بوجود نمیاد باید رفته رفته تغییر رو ایجاد کنی. همه فقط تحقیرم میکردن قضاوت ها و رفتار هایی که نشات گرفته از گذشته هست نمیدونم شاید بعضیاتون درک کنید چی میگم و شاید تجربه کرده باشید اما تمام انگیزه و ذوق و توان آدم رو میگیره.
یه مدت گفتم خب اوکی بزار خودمو با شرایط وفق بدم…
همینطوری ادامه دادم تااینکه دیدم نه! نمیشه.
اگه بخواد روز ها و ساعتا همینطوری بگذره پس چطور باید موفقیت رو ببینم؟
کی میخواد موفقیتو بهم بده؟
باید بشینم تا خودش بیاد؟ مگه دست و پا داره که بیاد؟ مگه آدم کمه براش که بیاد پیش من؟
تو اهدافی که من دارم بین 100 نفر 1 نفر میتونه بهش برسه، شما نباشی به ازای شما دونفر دیگه هستن سر جات رقابت کنن…
همه میگن شانس اما من میگم رسیدن.
شانس اونیه که لاتاری میبره
نه اونی که آزمونی قبول میشه
بقول دبیر زیستمون میگن که موفقیت فقط تو اهداف شما نیست
خیلی رشته های دیگه خیلی کارهای دیگه افراد خیلی خیلی موفق تری دارند.
آدما برای کار های مختلف ساخته شدن نباید خودشونو محدود کنن.
مادرم بهم گفت که خدا برای تو وقتی استعداد و توانایی گذاشته چرا ازش استفاده نمیکنی؟
کاری که انجام دادنش برای تو آسونه و همون کار برای یکی دیگه بیشتر زمان میبره
پس چرا اون انجام بده و تو انجام ندی؟
رفیقمم بهم میگه باران تو خیلی تنبلی(نهایت تلنگر زدن رفیقاس دیگه)
تازه رفته به مشاورشونم کلی بخاطر من غر زده گفته من نگرانشم اینطوره اونطوره تا لنگ ظهر میخوابه 24 ساعت خوابه فقط نشسته پای آهنگ و فیلم هیچی براش مهم نیست
و واقعا راست میگفت من ناامید شده بودم
من نادیده گرفته بودم چیزی که خدا منو واسش آفریده رو
خیلی خیلی بده امیدوارم هیچکدوم تجربش نکنید
اینکه دنبال یه چیز بدوید ولی نرسید بهش دوباره هدف بعدی اما باز شکست دوباره هدف بعدی و… باز شکست!
ولی خب خداروشکر میکنم
چون قوی تر شدم
یه جمله هست که میگه اون چیزی که نکشتت قوی ترت میکنه! و من این رو هم با تمام وجود لمسش کردم.
گاهی خدا زندگیمونو به مو میرسونه
حتی نازک تر… اما پاره نمیشه.
و بعد اون میفهمید که گاهی مشکلات چقدر کوچیکن
مشکلاتی که ما خیلی بزرگش کردیم
و اونجاست که با وجود مشکلاتی که خیلیا عامل افسردگی حادشون میدونن اما شما در کمال آرامشین و این یعنی قدرت و یه جمله هم هست که میگه اگه اشتباهات دیروزم نبود عقل امروزم رو نداشتم!میدونید یکی از اخلاقای بدم اینه که باید یچیزی رو تجربه کنم تا بفهمم و بابام هم همیشه بهم میگه که باید سرت بخوره به سنگ و الا هیچی به خرجت نمیره این اشتباهات من حاصل همون تجربه هان و خب همین تجربه ها بودن که منو به خودم اووردن.
وای میدونم خیلی صحبت کردم از من بعید بود سرتونو دراووردم و شاید الان یه چند نفر گریه کرده باشن البته اصلا چیزایی که گفتم تلخ نبود یعنی خیلی چیزارو نگفتم ولی…
با وجود کلی سختی ها،شکست ها،بدبیاری ها، کلی دردسر ها، کلی حماقت ها، کلی اعتماد های نابجایی که باعث مشکلاتم شد
من حالا قوی و با قدرت تر و عاقل تر از قبل باشخصیت متفاوت تر(اینو تست MBTI گفت) بقول شایع که میگه میخوام اون روزو ببینم به چشم که نگی سرنوشت بگی با دست نوشت!..
بنویسم دفتر زندگیم رو با قلم خودم و نه روزگارو حادثه های ناگوار…
برای همگیتون آرزو میکنم همیشه در مسیر عمر خوشحال و شاد باشید و هیچوقت روزگار کامتون رو تلخ نکنه و زندگیتون سرشار از خاطرات و اتفاق های خوب و شیرین باشه طوریکه هربار به گذشته که فکر میکنید لبخند بزنید و ازخودتون احساس رضایت کنید. امیدوارم سال ۱۴۰۲ بهترین سال زندگیمون باشه و ازتون میخوام که لحظه سال تحویل من رو از دعاتون محروم نذارید. مجددا شرمنده سفره دلم باز شد یهو سرتون رو درداووردم.
سال نوتون هم پیشاپیش مبارک باشه
یه زمان هایی هست که هر چه با خودت کلنجار می ری تا ببینی چند چندی ،نمی تونی. یعنی افتادی وسط یه دایره که هر چه می خای ببینی از کدوم ور بری بهتره،راهتو پیدا نمی کنی . بعد اطلاعاتی که داری خانواده، دوستات،معلمت، الان دیگه فضای مجازی، ذهن خودت هست و اون وسط ظرفی پر از خواسته که ای بابا چقدر دورن،چقدر دست نیافتنی ان .
گفتی سال سختی داشتی ؟
بهت تبریک می گم که داشتی و الان خوبی .
گفتی بقیه بهت حرفایی می زنن،
بقیه افکار تو نیستن .بقیه همیشه حرف هایی برای زدن دارن .
موفقیت اون چیزی نیست که بهمون نشون می دن و می گن این راه رو برو . من با لیسانس دارم کاری انجام می دم که اصلا نیاز به اون مدرک نداره ولی ازش لذت می برم و زندگی خوبی دارم. اگر ازم بپرسن باز می ری لیسانس بگیری؟ و همین کارو بکنی .می گم آره .
چون تو مسیر لیسانس گرفتنم و فراز و نشیب هاش فهمیدم از خودم و زندگی ام چی می خام.
مرز سی رو مویرگی رد کردم و کم کم دارم می فهم که اون چیزی که پنج سال دیگه اصلا یادت نیست ، نباید الان تو خراب کنه .
من گاهی دفتر خاطراتم رو ورق می زنم که از گریه خیس شد ولی واقعا نمی دونم برای چی گریه کردم. گاهی هم نوشتم از خنده روده بر شدیم ولی باز اونم نمی فهمم.
زندگی همش لحظه حال.
اگه جنگیدی، اگه تجربه گرفتی ، اگه به قول شایع به مو رسیدی و پاره هم نشدی پس دمت گرم . حالا می خای با امسالت چکنی؟ همه ی اون تجربه ها رو بزاری در کوزه یا ازشون استفاده کنی؟ این گوی و این میدون .یکی از اون شعاع های دایره رو انتخاب کن و برو تا برسی به اونی که می خای .
یه چیزی بهت بگم . بخای همه ازت راضی باشن ،خودت از خودت ناراضی می شی . برو بجنگ برای دل خودت، در نهایت موفقیتت رو می بینن و راضی می شن
و منی که کاملاً میفهمم .
البته شاید زندگی من سخت نبوده و خودم سختش کرده بودم…
نمیدونم ،حرف زیاده.
1401 برای منم مضخرف بود و مضخرف تر داره تموم میشه…):
یه سوال شما رشته تون چیه؟
و اینکه کنکور دارین درسته ؟!
امیدوارم کنکور رو رد کرده باشین و مث من نباشید که هر روز استرس کنکور منو میکشه
تازه اینو به همکلاسی م نشون دادم ،گفت چیه سمیرا ،برو خوشگلش کن یه ذره . یه ذره طرح بریز و نقاشی کن .
گفتم مهم اینه انجامش بدی .
ولی خودم برا این برنامه غش می کنما
سلام فاطمه جون.
بیا با پرونده های نیمه تموم شروع کنیم اگه ازشون خسته نیستی . یعنی دوست داری تمومشون کنی . اونا رو بریز رو کاغذ . بعد با توجه به سطحت و تایمی که می تونی بزاری و منابعی که دوست داری بخونی ،یه برنامه بنویس بزار اینجا با هم چکش کاریش کنیم .
هر کسی برنامه ی خودش رو داره، با توجه به روتین هایی که داری بنویس.
این وسط باید برای زبان یه تایمی خالی کنی . چون اگه بخای با همون تایم قبلی باشی ، سطح هم همون سطح قبلی می مونه.
برام بزار سطحتو و منابع رو تا یه برنامه خوب ازش در بیاریم با کمک هم.
من چند ساله یک دفتر برنامه ریزی دارم حتی برای کار خونه
اگر میخواهید به نتیجه برسید اول باید کارایی که تو سال جدید میخواهید انجام بدید رو کلی بنویسید بعد هر برگ دفتر رو برای یک روز یا یک هفته ریز مینویسیم و جلوش محلی برای تیک زدن میزاریم البته هفتگی باشه بهتر چون یک روز انسان حسشو نداره یک روز کار پیش میاد بعد اخر هر ماه بررسی میکنیم چقدر جلو رفتیم با توجه به اون برای چهار هفته بعد مینویسیم
در اخر هرسال هم کارایی که انجام شده رو مینویسیم و اونایی که مونده رو برای سال بعد خردش میکنیم
حالا از کتاب خوندن زبان خوندن انجام دادن ریز ریز تمیز کاری خونه تا حتی نماز و قرآن و …هرچی فکرشو بکنید
منم دقیقا این کارو می کنم .
ماهانه پلن می نویسم و تو هفته خردش می کنم. بعد یه کار خوب دیگه که می شه کرد اینه که اونا رو به عادت تبدیل کنی . چون عادت قوی تر از اراده اس . دیگه کم کم مغزت خودش برات برنامه می ریزه .
من برای اینکار از برنامه Habit استفاده می کنم . خودش دیگه یه جور روتین سازیه برای هر روز.