خوب
دیدگاه سانسورچی به خواننده چیز در حدود طفل صغیر، جنس مونث که معلوم نیست به کدوم دلیل و برهان عقلش کمه !!! و آدم کم عقلی است که صلاح خودش رو تشخیص نمیده و نیاز به ولی و قیم داره
با این دیدی که اینها به ما دارند، میشه بهشون حق داد که هر جیزی رو سانسور کنن
بهرحال برای چنین موجوداتی که اونها از ما تصور می کنن سانسور واقعا چیز خوب و لازمیه
خیالتون راحت
اونم قطعا سانسور شده
چند تا تیکه بی خطر میذارن که ما تصور کنیم سانسور نشده
مثل اون قسمت های مسخره ای که تو فیلم های زرد می بینیم
اینها برای تلقین توهم آزادیه
از دید ما که شاید بشه بهمون گفت آدم های معمولی، هیچ چیز معقول و قابل پذیرشی ایراد نداره
.
داستان از زبون اسکوت ی دختر بچه ۷ ساله نوشته شده و با روایت بازی ها و ماجراجویای اسکوت و برادش جم و دوستشون دیل و ی همسایه عجیب و غریب و اسرار آمیز به اسم Boo Radley شروع میشه.
پدر اسکوت، اتیکس، وکیل ی مرد سیاه پوست که متهم به تجاوز شده هستش و اسکوت ماجرا رو از دیدگاه خودش تعریف میکنه، این که چطور جامعه متعصب میکوم اهمیتی نمیده که پای جون ی انسان بی گناه در میونه، انگاری اینکه این مرد سیاهه و اون ها سفید، تمام شواهد و دلیلیه که اون ها برای متهم دونستن این مرد نیاز دارن و چطور این دنیای پر از تعصب و بی عدالتی هیچ جوره برای این بچه ۷ ساله قابل فهم نیست…
مرغ مقلد نماد معصومیت هستش و شخصیتای مختلف کتاب هر کدوم به ی شکلی ی مرغ مقلد حساب میشه…
این کتاب یکی از قشنگ ترین کتابایی بود که تا حالا خوندم. خیلی خیلی دوستش داشتم، واقعا همه چیزش عالی بود.
“Things haven’t caught up with that one’s instinct yet. Let him get a little older and he won’t get sick and cry. Maybe things’ll strike him as being—not quite right, say, but he won’t cry, not when he gets a few years on him.”
“Cry about what, Mr. Raymond?” Dill’s maleness was beginning to assert itself.
“Cry about the simple hell people give other people—without even thinking. Cry about the hell white people give colored folks, without even stopping to think that they’re people, too.
من دیگه چیزه زیادی نمگیم در مورد این کتاب چون قبلا ی ریویو کامل در موردش نوشته شده.
به نظرم کتاب خیلی جالبی بود برای خوندن، مخصوصا که اصول اخلاقی و مرز پایبندی آدما بهشون ی theme ثابت تو کل کتاب بود و نحوه نگاه نویسنده های کتاب به این موضوع جالب و جدید بود برای من و اینکه به من ی بار دیگه یادآوری کرد که چقدر موقعیتای به ظاهر ساده میتونن پیچیده باشن و هیچ وقت آدم نمیتونه قصه کامل پشت هر قضیه وحرکتی رو ببینه.
یکیم این که کاراکترای اصلی این کتاب هر ۳ تاشون برای من ترسناک بودن، انگار ی روده راست تو شکمشون نداشتن.
منم خیلی این کتابودوست داشتم،دوبارتاحالا با اپ دهکده زبان خوندمش.
مرسی ازمعرفیش.
یکی ازنکاتی که من ازخوندن کتابها تاحالا بهم ثابت شده وتوزندگیم هم یجورایی تجربه ی برخوردباهاشو داشتم،اینه که گاهی آدمها واقعا مظلوم وبیگناه ومعصوم مورد ظلم واقع میشوند،درواقع اکثرمواقع،ولی گاهی بعضیها توتوهمشون خودشونو محق به انجام هرنوع ظلم وآزارواذیتی میدونند،حالا یاآگاهانه (اکثرا)ودرمواردیم،ناآگاهانه،متأسفانه
راستش هیچ کدوم رو نخوندم، کتاب اول و دوم ارباب حلقه ها رو خوندم ولی، این مجموعه رو تموم کنم هابیت رو شروع میکنم.
خیلی ممنون یکی از این دو تا رو میخونم.
میخواستم مرشد و مارگاریتا رو بخونم ولی گفتم شاید صوتش رو عوض کردن گذاشتمش برای بعد ولی جنایات و مکافاتم خیلی تعریفش رو شنیدم.
مرشد و مارگاریتا رو بنظرم نخونید. من ترجمه فارسیشو خوندم چیز بدرد بخوری نداره یا شاید من از سبک رئالیسم جادویی خوشم نمیاد. ولی جنایت و مکافات یک شاهکاره.
نخوندمش. ولی از اونجا که خوب یا بد، در انتخاب کتابها وسواس زیادی دارم و پیش از تصمیم به خوندن کتاب درباره اش تحقیق میکنم، یادمه یه بار نظرات کاربران آدیبل رو درباره این کتاب میخوندم و خیلیا نوشته بودن که این کتاب ادامه مرغ مقلد نیست و شخصیت اتیکس به کلی نابود شده! (انگار یه villain شده) به همین دلیل دیگه سراغش نرفتم و بنظرم با توجه به این توضیحات شاید اگه نخونید بهتر باشه.
پس از مدتها دوباره از دیشب برگشتم به کتاب خونی در زیبوک. میخواستم بپرسم میشه یه مجموعه خوب معرفی کنی؟ مجموعه ای که بیشتر در سبک Divergent یا Hunger Games باشه، ولی اگه در این سبک هم نبود اشکالی نداره، مهم بیشتر مجموعه بودنشه.
ممنون
دونده هزارتو( کتاب اول این مجموعه عالیه) و داس مرگ رو خوندین؟ اینا تا حدی شبیه دایورجنتن.
دونده هزار تو رو اگر خوندین فقط ۳ تا کتاب اول رو بخونین. بقیه کتابا اصلا جالب نیست.
مجموعه مه زادم خیلی خوب و هیجان انگیزه. البته من ۳ تا کتاب اول رو خوندم، ۲ تا کتاب بعدیش اصلا ربطی به داستان وشخصیتای ۳ تا کتاب اول نداره و اون جور که من شنیدم زیاد جالب نیست.
مدرسه خوب و بدم حال و هوای خوندنش یکم شبیه هری پاتره، فقط ۶ تا کتابه که بکم طولانی حساب میشه ولی مجموعه خوبیه.
شش کلاغم من خودم خیلی دوستش داشتم، هم هیجان انگیزه و هم داستانش جالبه. رمنس داستانم خیلییی کمه.
ابزارهای جهنمیم بین کارای کسندرا کلر قشنگه، ولی ۵۰ درصدش رمنسه و بستگی به سلیقه ی هرکس داره که خوشش بیاد یا نه. سبک نوشتاری کسندرا کلر رو من خیلی دوست دارم( خیلی تمثیلا و تشیبیهاش و نحوه توصیف کردنش قشنگه) و دنیایی که خلق کرده جالبه. کانورستیشنای بین شخصیتا جالب و خنده داره و من دوست داشتم حس و حال خوندنش رو. بعضیا میگن شخصیتای این کتاب یکم ی بعدین ولی رابطه ای برادری بین دوتا از شخصیتا و این ایده که ی انسان میتونه دلیل خوب و درست زندگی کردن کسه دیگه ای باشه، وجدانش باشه، برام جذاب بود.
Ave atque vale… Hail and farewell. He had never given much thought to the words before, he had never thought about why they were not just a farewell but also a greeting. Every meeting led to a parting, and so it would, as long as life was mortal. In every meeting there was some of the sorrow of parting, but in every parting there was some joy of the meeting as well. He would not forget the joy.
نمیدونم تاحالا ازدوستان کسی همچین لینکی روباشتراک گذاشته یانه.
بعضی ازین کتابا رومن تاحالا نه اسمشونوشنیدم ونه تاحالاجایی دیدم حداقلتو اپهایی که باهاشون کتاب میخونم(زبانشناس ودهکده زبان ).