چایچی،جورابچی،زبانچی!

سلام بر شما خواننده عزیز،محترم و دوست داشتنی
میرکمالی هستم،علی میرکمالی
:slightly_smiling_face: :slightly_smiling_face: :slightly_smiling_face:
اگر خاطر شریفتان باشد،برایتان در قسمت حسن کچل زبان را بیرون بکش! تعریف کردم که چطور اسیر جادوی موسیقی شدیم و نزدیک بود از برنامه ریزیمان عقب بیافتیم!اما به هر ترتیب از روی نقشه ای که اپلیکیشن بلد به ما نشان می داد از دل بازار سنتی زنجان به سمت موزه "مردان نمکی"حرکت کردیم.با همه زیبایی که بازار زنجان داشت به علت ضیق وقت نمی توانستیم توقف کنیم و فقط در حین حرکت پیاده به سمت موزه،از بیرون نگاهی به مغازه ها می انداختیم.بیشتر مغازه ها مملو از صنایع دستی مسی بود و یا مغازه هایی که انواع چاقوی دست ساز زنجان را می فروختند. در این میان ویترین یک مغازه اختیار از دست ما گرفت و ما را مجبور به ایستادن کرد.

یک مغازه بزرگ که تمامش پر بود از ظروف سرامیکی با طرح های خاص و متفاوت و با نقاشی های فوق العاده خاص و زیبا روی آن.خانواده سه نفره ما نسبت به ظرف های خاص و زیبا توان مقاومت ندارد و هر کجا که بشقاب و لیوان و… خاص و متفاوت ببینیم؛حتما هر سه نفرمان می خریم و دوست داریم که با استفاده از ظروف شاداب و متفاوت،حال روزمره مان را خوب کنیم.

در این مغازه هم دست ساخته های خاص و متفاوتی بود که از دیدنشان سیر نمی شدیم و در حد بودجه مان از خانم فروشنده نسبتا مسنی که آنجا بود خرید کردیم.در حین خرید که باب گفتگو را با فروشنده باز کرده بودم،متوجه شدم که این ظروف سرامیکی همه ساخته دست دختر و دامادشان است که به صورت تخصصی و اختصاصی،دامادشان ظروف را می سازد و دخترشان هم روی آنها طراحی می کند و ایشان هم در این مغازه،قسمت فروش آن را بر عهده گرفته اند؛بدون هیچگونه تخفیف و جایی برای چانه زدن!
به نوعی یک کسب و کار خانوادگی موفق،که هر کس دقیقا بر روی توانمندی خودش کار می کند و در آن زمینه مسئولیت به عهده گرفته است.

بعد از خروج از مغازه در حالیکه همه خریدهایی که کرده بودیم را من باید با خودم تا آخر حمل می کردم پیش خودم فکر کردم که چطور شد که اینجا ایستادیم و خرید کردیم؟در صورتیکه در برنامه مان نبود و آنقدر با سرعت هم داشتیم مغازه های بازار را رد می کردیم.پیش خودم به این نتیجه رسیدم که دلیل آن این بود که این فروشگاه با آن ویترین بزرگش فقط یک سبک محصول را ارائه می داد.یعنی فقط روی فروش ظروف سرامیکی خانه که منقش به طراحی خودشان بود کار می کردند و این کار تخصصی و تمرکز بر یک رشته کار،موجب بهتر دیده شدنشان در بازار شده بود.جائیکه دیگران همه محصولاتی مشابه هم می فروختند.

خاطرم هست سالها پیش که هنوز استفاده از CD رونق داشت؛به همراه یکی از دوستانم یک مدل قاب فلزی به نام PCD تولید کردیم.برای قسمت قوطی سازی آن با یک آقایی آشنا شدیم که انواع قوطی های سوهان را می ساختند و در واقع با پدرشان سالها بود که فقط کارشان تولید قوطی فلزی بود.اصطلاح جالب پدرشان که پیر قوطی سازی بود به کار می برد این بود که من باید نمونه کارتان را ببینم،اگر در "ردیف"کارم باشد انجام می دهم.این اصطلاح در ردیف کار بودن از آن نکاتی است که اکثر کاسبان و بازاری ها و تولید کنندگان قدیمی به آن معتقد بودند.مثلا یک نفر فقط تاجر چای بود به نام حاجی چایچی،دیگری فقط کار تولید جوراب می کرد به نام جورابچی و…
این به نظرم در متمرکز شدن افراد بر روی کارشان و در نتیجه بهبود کیفیت محصولشان بسیار موثر بود.

پیشنهاد من به شما عزیزان در یادگیری مهارت زبان این است که شما هم خصوصا در ابتدای کار،سعی کنید که متمرکز و تخصصی روی یک روش یا متد کار کنید.در ابتدای کار شما با انواع مختلف کتاب و دوره و متد و پیج و… مواجه می شوید.اما اگر بخواهید از هر کدام کمی را دنبال کنید واقعا به جایی نمی رسید و بدتر آشفته و پریشان می شوید.
به نظرم بهتر است بعد از بررسی،یک کتاب یا یک دوره را انتخاب کرده و با آن پیش بروید.سعی کنید که متمرکز بر آن باشید تا نتیجه بهتری بگیرید.
خواندن همزمان چند کتاب و گذراندن چندین دوره و دنبال کردن چندین پیج و… برای یادگیری زبان،شما را خسته و دلزده می کند،اتفاقی که برای خود من هم در ابتدای یادگیری زبان افتاد و چند ماه طول کشید تا روی یک دوره متمرکز شوم.
:mag: :mag: :mag:
دوست دارم در اینجا از شما مخاطب گرامی دعوت کنم که با ضربه بر روی لینک،مطلب متفاوتی که دیروز در ارتباط با یادگیری زبان در ویرگول تحت عنوان یادگیری زبان با نوار کاست منتشر کردم را مطالعه بفرمایید.
از شما صمیمانه سپاسگزارم که این متن را مطالعه کردید و منتظر خواندن نظرات شما عزیزان در این باره هستم.
دوستدار شما
علی میرکمالی
یکشنبه
سی و یکم اردیبهشت ماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/2/31

6 پسندیده