شعر الهام بخش

6 پسندیده

هدف من از زدن این تاپیک فقط اشتراک گذاشتن یسری اگاهی هست که در قالب شعر سروده شده، فارسی یا انگلیسی یا هرزبانی، هیچ فرقی نداره. هیچ فیلتر سطحی واسه این ماجرا ها نیس
یه نکته دیگه که به ذهنم رسید اینکه وقتی سمت شاعرا و عارفای غربی میری میبینی کلی کتاب هست و کلی مطلب گفته شده که تهش به اون نتیجه ای برسن، که یه شاعر ایرانی با دو بیت شعر سر و ته ماجرارو یکی میکنه
مثال: یادمه داشتم یه مطلبی از یه عارف غربی راجب تفاوت دوگانگی و یگانی میخوندم و اینکه ذهن ما نمیتونه یگانگی رو درک کنه واسه همینه که ما معمولا متوجه یگانگی جهان نمیشیم و همش دوبینی داریم، به دلایل وجود دوگانگی اشاره کرد که بگه دوگانگی اومده که یگانگی رو نشون بده و… در نهایت گفت چیزی که همه شما دنبالشید(خدا) با در همه چیز بودن پنهان شده از نظرتون.
بعد از مدتی این بیت شعر از محمود شبستری به چشم خورد که کاملا موضوع رو توضیح داد

جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان

گرچه همون بک گراندی که اون عارف غربی به من داد باعث شد که من این بیت شعر رو راحت تر درک کنم.
درکل من فکر میکنم شاعران ایرانی که معمولا عارف هستن و برای انتقال اگاهی شاعر شدن، خیلی جلوتر از بقیه هستن توی سطح جهان

الان که دیدم از شاعران ایرانی و خارجی با هم شعر گذاشتید یاد این مطلب افتادم

5 پسندیده

سپاسگزارم، از هموطن آگاه وفهمیده ای مثل شما غیرازینم انتظار نداشتم،پس پیش بسوی شعرفرانسوی باترجمه فارسی:blush::blush::pray::rose:

نتيجه گیری جالبی بود:thinking::blush::pray:

3 پسندیده

برخیز و مخور غم جهان گذران
خوش باش و کمی به شادمانی گذران

خیام

4 پسندیده

از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس

مولانا

2 پسندیده

هر چیز که در جستن آنی ، آنی

5 پسندیده

عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو…
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست

4 پسندیده

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

مریم حیدرزاده

2 پسندیده

عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علت‌ها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی‌زبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

مولانا

4 پسندیده

Les yeux de la maman
چشمان مادر

Quand j’ai froid, elle fait lumière
وقتی سردم است به من روشنایی می بخشد
Comme un soleil dans l’existence
مانند خورشیدی هستی بخش
Quand j’ai mal, elle se fait prière
وقتی آسیب میربینم دعایم میکند
Elle me dit tout un silence
همه چیز راباسکوتش به من میگوید
Quand je souffre, elle souffre avec moi
وقتی رنج میکشم او هم بامن رنج میکشد
Quand je ris,elle rit aux éclats
وقتی میخندم اوهم خنده سرمیدهد
Mes chansons sont souvent pour elle
ترانه هایم اغلب برای اوهستند
Elle sera toujours ma merveille همیشه معجزه من خواهد بود
Quand je n’suis pas à la hauteur
وقتی حالم خوب نیست
Elle est la splendeur des splendeurs
او باشکوه‌ترین باشکوه هاست
Elle est la sève, elle est le miel
اوشیره گیاه است،اوعسل است
C’est son sang qui coule dans mes veines
خون او دررگهای من جاری است
Elle des souvenirs par centaines
وصدهاخاطره ی او (هم درمن جاری است)
Bercent mon cœur de mille étoiles
باهزاران ستاره قلبم را آرام میکند
Elle est ma quête, elle est mon Graal
او نهایت آمال وآرزوهای من است
Oh mon Dieu, laissez-les moi
اه خدای من برایم نگاه دار
Les beaux yeux de la maman
چشمان زیابی مادرم را
Enlevez_moi même tout le reste
مرازهمه چیز برهان
Mais m’a porté avant le monde
اومراقبل ازین جهان درون خودحمل کرده است
Elle me porte encore chaque seconde
هنوزهم هرلحظه مرابه دوش می کشد
Elle m’emportera avec elle
وبه دوش خواهد کشید
Je mui serai toujours fidèle
من همیشه به او وفادارخواهم بود
Quand je me blessé elle est douceur
وقتی آسیب می بینم،اومراالتیام میدهد
Comme une caresse dans l’existence
مانندنوازشگرهستی بخش
Quand j’abandonne elle devient lionne
وقتی ازهمه چیز دست میکشم اوشیرماده ای میشود
Et me relève avec patience
وصبورانه مراتشویق میکند
Quand j’ai la folie des grandeurs
وقتی بزرگترین حماقتهارومرتکب میشوم
Elle me ramène sons me faire mal
بدون اینکه آسيبي ببینم مرابازمیگرداند
Elle est dans ce monde infernal
ودراین دنیای دوزخی
Mon étoile parmi les étoiles
اوستاره من میان همه ستارگان است

Quand j’ai froid, elle fait lumière
وقتی سردم است به من روشنایی می بخشد
Comme un soleil dans l’existence
مانند خورشیدی هستی بخش
Quand j’ai mal, elle se fait prière
وقتی آسیب میربینم دعایم میکند
Elle me dit tout un silence
همه چیز راباسکوتش به من میگوید
Quand je souffre, elle souffre avec moi
وقتی رنج میکشم او هم بامن رنج میکشد
Quand je ris,elle rit aux éclats
وقتی میخندم اوهم خنده سرمیدهد
Mes chansons sont souvent pour elle
ترانه هایم اغلب برای اوهستند
Elle sera toujours ma merveille همیشه معجزه من خواهد بود
Quand je n’suis pas à la hauteur
وقتی حالم خوب نیست
Elle est la splendeur des splendeurs
او باشکوه‌ترین باشکوه هاست
Elle est la sève, elle est le miel
اوشیره گیاه است،اوعسل است
C’est son sang qui coule dans mes veines
خون او دررگهای من جاری است
Elle des souvenirs par centaines
وصدهاخاطره ی او (هم درمن جاری است)
Bercent mon cœur de mille étoiles
باهزاران ستاره قلبم را آرام میکند
Elle est ma quête, elle est mon Graal
او نهایت آمال وآرزوهای من است
Oh mon Dieu, laissez-les moi
اه خدای من برایم نگاه دار
Les beaux yeux de la maman
چشمان زیابی مادرم را
Enlevez_moi même tout le reste
مرازهمه چیز برهان
Mais m’a porté avant le monde
اومراقبل ازین جهان درون خودحمل کرده است
Elle me porte encore chaque seconde
هنوزهم هرلحظه مرابه دوش می کشد
Elle m’emportera avec elle
وبه دوش خواهد کشید
Je mui serai toujours fidèle
من همیشه به او وفادارخواهم بود
Quand je me blessé elle est douceur
وقتی آسیب می بینم،اومراالتیام میدهد
Comme une caresse dans l’existence
مانندنوازشگرهستی بخش
Quand j’abandonne elle devient lionne
وقتی ازهمه چیز دست میکشم اوشیرماده ای میشود
Et me relève avec patience
وصبورانه مراتشویق میکند
Quand j’ai la folie des grandeurs
وقتی بزرگترین حماقتهارومرتکب میشوم
Elle me ramène sons me faire mal
بدون اینکه آسيبي ببینم مرابازمیگرداند
Elle est dans ce monde infernal
ودراین دنیای دوزخی
Mon étoile parmi les étoiles
اوستاره من میان همه ستارگان است

این شعر روخیلی دوست دارم،وفکرمیکنم که همه ی آدما (ازاستثنایات که بگذریم)،رابطه اشون بامادرشون،ورای تمام روابط هست.

1 پسندیده

اهل عالم همه بازیچه ی دست هوسند گر تو بازیچه ی این دست نگردی مردی

2 پسندیده

حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست

مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست

دردمندیِّ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست

نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست

4 پسندیده

اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاريک بودی جاودانه

درين گيتی سراسر گر بگردی
خردمندی نيابی شادمانه

(شهید بلخی)

2 پسندیده

:ok_hand::ok_hand::ok_hand:

3 پسندیده

بزرگ شده ی اونجام / هشت ساله ازش دورم
متولد حومه ش

1 پسندیده

در درگه ما دوستی یک دله کن
هر چیز که غیرماست آنرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن

ابوسعید ابوالخیر

4 پسندیده

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت

گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت

چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت

به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت

مَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
که گر چه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت

4 پسندیده

با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

(رودکی)

4 پسندیده

دنیا چنان پر است از فراوانی
که چاره ای نداریم جز شادمانی

1 پسندیده

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ !
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ×
دانی که پس از عمر چه ماند باقی؟
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ :))

مولانا

4 پسندیده