نگاهی به کتاب اخلاق رنج محور (Suffering-Focused Ethics)

در این متن کهن بودایی به نام “سوترا درباب ورود به رحم” بودا می گوید که تولید نسل را به هیچ وجه تأیید نمیکند، زیرا حاصل این کار رنج است:

Nanda, I do not extol the production of a new existence even a little bit; nor do I extol the production of a new existence for even a moment. Why? The production of a new existence is suffering. For example, even a little [bit of ] vomit stinks. In the same way, Nanda, the production of a new existence, even a little bit, even for a moment, is suffering. Therefore, Nanda, whatever comprises birth, [namely] the arising of matter, its subsistence, its growth, and its emergence, the arising, subsistence, growth, and emergence of feeling, conceptualization, conditioning forces, and consciousness, [all that] is suffering. Subsistence is illness. Growth is old age and death. Therefore, Nanda, what contentment is there for one who is in the mother’s womb wishing for existence?

Gautama Buddha, Garbhāvakrāntisūtra: The Sūtra on Entry Into the Womb

اگر داستان های اسطوره ای و برخی خرافات دینی را از آیین بودا بزداییم، فلسفه ای به جا می ماند که نسبت به زندگی در این جهان بسیار بدبین است و یگانه هدف آن هم رهایی از این رنج پایان ناپذیر

https://encyclopediaofbuddhism.org/wiki/Garbhāvakrānti-sūtra

2 پسندیده

استاد سخن سعدی در حکایت زیر وضع جامعه دردمند و ایجاد حس همدردی و شفقت در چنین جامعه ای را به بهترین شکل ممکن وصف کرده است:

چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق

چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل

بخوشید سرچشمه‌های قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم

نبودی به‌جز آه بیوه زنی
اگر بر شدی دودی از روزنی

چو درویش بی‌رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت

نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ

در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی

وگرچه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود

بدو گفتم: ای یار پاکیزه‌خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی

بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست

نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟

نه باران همی آید از آسمان
نه برمی‌رود دود فریادخوان

بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست

گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟

نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه

که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق

من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد

نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش

یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم

منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست

چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد

یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟

(بوستان سعدی، باب اول، در عدل و تدبیر و رای)

2 پسندیده

چه جالب. آرتور شوپنهاور هم در کتاب در باب حکمت زندگی میگه سعادت یعنی تلاش برای کمتر رنج کشیدن. و اتفاقا نیچه و سارتر و اکثر فلاسفه‌ی اگزیستانسیال همچین نظری در مورد سعادت بشر دارن.
احساس میکنم این رنج و تلاش برای پذیرشش و کمتر کردنشه که به زندگی انسان معنا میده و فکر میکنم بوجود اومدن ادیان و مذاهب و اساطير متعدد و متفاوت و حتی ادبیات و هنر و غیره و ذالک حاصل گلاویز شدن انسان فانی با رنجه.
کتاب جالبیه هرچند فکر میکنم با همه بخش‌هاش موافق نباشم ولی چیزی از تامل‌برانگیز بودنش کم نمیکنه.

3 پسندیده

بسیار ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و متنو خوندید و نظرتون رو بیان فرمودید. :rose: :hibiscus:
بله کل هدف زندگی ما بقا و فرار از رنجه تا اینکه روزی برسه از این دنیای نفرت انگیز و مسخره و پر از رنج و بیعدالتی که بر ما تحمیل شده خلاص بشیم.
و البته همونطور که فرمودید و این کتاب هم درصدد بیان همین موضوع بود، چه بهتر که در این میان برای کاستن از رنج دیگران تلاش کنیم.

3 پسندیده

سلام به شما آقا فرنام عزیز.
ممنونم از لطف و توجه شما. :hibiscus: :rose:

بله متاسفانه هیچ دینی خالی از خرافه نیست و درکل زندگی پس از مرگ در هر شکلش با عقل و منطق نمیسازه.
من در آیین بودا تخصصی ندارم، ولی تا جایی که میدونم در فلسفه بودایی سه اصل برای هستی شمرده شده: رنج (دوکا)، ناپایداری (آناتیا) و عدم وجود نفس (آناتما).

تمرکز من بر اصل سومه. توضیح اینکه ادیان هندی پیش از ظهور بودا بویژه در آیین فلسفی اوپانیشادها به یک روح جهانی که همه ما هم از آن برخورداریم باور داشتن که به این روح آتمان میگفتن. ولی هنگامی که بودا ظهور کرد وجود آتمان رو مورد شک و تردید قرار داد و گفت که چیزی به نام نفس ثابت وجود نداره (آناتما یعنی نبود آتمان).
بودا استدلال میکرد که از اونجایی که همه چیز در حال تغییره و هیچ چیز در جهان پایدار نیست (اصل دوم یا آناتیا)، پس در نتیجه یک نفس یا روح ثابت هم که اوپانیشادها ادعا میکنن نمیتونه وجود داشته باشه. بودا حتا وجود حقیقت غایی رو که اوپانیشادها به اون برهمن میگفتند و یکجور خدای وحدت وجودی بود مورد تردید قرار داد.
جالبه که استدلال بر عدم وجود نفس رو دیوید هیوم هم در فلسفه غرب مطرح کرد. شما اگه نگاه کنید هم پی می برید که واقعا این “من” چیزی جز مجموعه ای احساس و عقیده و خاطره که پشت سر هم رخ میدن و دائم هم درحال تغییرن نیست. اینو از این جهت میگم که به نظر میرسه بودا یا پیروان او به این نکته توجه نداشتن که اصل بی نفسی یا آناتما باور به تناسخ رو هم که نیازمند یک نفس یا روح ثابته زیر سوال میبره. البته بودایی ها احتمالا اینجا میان اصل کارما رو وارد بحث میکنن تا از این مشکل خلاص بشن، بگذریم.

بله، حق با شماست. طبیعت کار خودش رو خوب بلده و ساختمان بدن حیوانات و ازجمله انسان رو که در گونه پستانداران قرار داره طوری ساخته که بقای گونه تضمین بشه و نمیشه کاریش کرد. من وقتی تصاویر وحشتناک گرسنگی در مردم و کودکان جنگ زده غزه رو میبینم از خودم میپرسم آخه چرا اینا باز بچه میارن؟ بچه هایی که باید گوشت جلوی بمب و خمپاره بشن و گرسنگی و قحطی بکشن. گاهی میخوام سرمو بکوبم به دیوار از مشاهده این همه رنج بیهوده که میتونست به راحتی ازش جلوگیری بشه.
نویسنده همین کتاب مورد بحث ما هم در فصل هفتم کتاب درباره مکانیسم های روانشناختی و فرگشتی مغز که مانع از توحه به مسأله رنج میشه بحث کرده. درکل طبیعت هر کاری کرده تا بقای گونه به هر قیمتی حفظ بشه. رابطه جنسی چرا لذت بخشه؟ پاسخش مشخصه: چون رابطه جنسیه که باعث بقای نسله و بنابراین باید جاذبه ای توش وجود داشته باشه، درواقع لذت جنسی نوعی پاداشه که در روند تکامل برای بقای گونه به وجود اومده و در همه حیوانات و از جمله انسان نهادینه شده.

با این حال من باز هم امیدم رو از دست نمیدم، چون حتا اگر بتونم ده نفر رو هم قانع کنم که فریب طبیعت رو نخورن و دست به تولید نسل نزنن، باز تونستم انسانهای زیادی رو از رنج کشیدن بیهوده و مرگ حتمی نجات بدم. یک انسان اگه بچه دار بشه احتمالا فرزندانش هم کار او را ادامه میدن و پس از چند نسل روند افزایش انسانها و درنتیجه افزایش رنج بصورت هرمی بیشتر و بیشتر میشه… شاید اگه یک نفر تولید نسل نکنه، بتونه از رنج کشیدن نسلهای بعد زیادی (چه بسا صدها یا هزاران نفر) جلوگیری کنه.
به هر حال نسل بشر روزی منقرض میشه و من خوشحالم که نقشم رو در جلوگیری از به وجود آوردن رنج انجام دادم و دست رد بر سینه طبیعت کور و بی عاطفه زدم. آمار بسیاری هم نشون میده که در بسیاری از کشورها نرخ زاد و ولد در حال کاهش یافتنه.

و در پایان اینو بگم که هر بدبختی که داریم میکشیم از همین به اصطلاح پروردگاره…

3 پسندیده

خواهش میکنم.
از همصحبتی با شما بسیار لذت میبرم. :rose: :hibiscus:

2 پسندیده

همچنین:v::butterfly::saluting_face:

2 پسندیده

یعنی راهکار پاک کردن صورت‌مسئله‌س؟
چرا آدمی که توانایی مادی و روانی و معنوی آوردن بچه رو داره، نباید بچه به‌دنیا بیاره؟ منقرض بشیم که چی بشه؟ که رنج نکشیم؟ حالا من کاری با کسی که تو جنگ و قحطی و فقر دست به تولید مثل میزنه کاری ندارم، اون تکلیفش مشخصه‌.
ولی اون که تو رفاه زندگی میکنه و کشورش از شاخص توسعه انسانی نسبتا بالایی برخورداره، چرا نباید فرزنددار بشه؟
زیادی نگاه بدبین و تلخ به زندگی ندارین؟

مثل اینه به ادما بگین اگه نداری، غذا نخور. نمیتونه نخوره نیاز داره که بخوره. حتی شده با خودخواهی. (منظورم از خودخواهی اینه که معمولا سبد غذایی ادم‌ها گیاهان و حیوانات دیگه‌ن. چه یسا این روزا از حق هم رو میخورن ‌. بگذریم) . در نتیجه باید با توزیع درست منابع و فراهم‌ کردن زیرساخت و کم‌کردن تمرکز قدرت، مشکل کمبود غذا رو حل کنیم و دست به حل مسئله بزنیم. نه که بگیم از گشنگی بمیر و صورت مسئله رو پاک کنیم .

نمیشه به ادما گفت چون رنج میکشی و یا ممکنه بچه‌ت در آینده رنج بکشه، بچه نیار. نمیتونه. نیاز داره. اگه بچه نیاره زندگیش بی‌معنا میشه و این خودش یه نوع رنجه.
بازم میگم حرف من در مورد کساییه که از رفاه نسبی برخوردارن. نه قحطی زده ها و بدبخت ها.

خلاصه گرفتن این حق و اختیار از ادما برام قابل درک نیست.

3 پسندیده

سلام.
شما اینو در پایان نوشته آوردید، ولی دوست دارم همین اول بگم که گویا برداشت نادرستی از متن من داشتید. کسی صحبت از گرفتن حق و اختیار نکرد. من با منطق و استدلال پیش میرم حالا هر کی خواست قبول کنه چه بهتر. اگر هم نه زور بالای کسی نیاوردم. فلسفه آنتی ناتالیسم در پایه و اساس یک فلسفه شفقت ورز و ضدخشونته.

درمورد انسانها یا کشورهای با رفاه نسبی هم باید بگم شما نیازی نیست نگران اونا باشید، چون همونطور که بالا گفته شد در یک کشور قحطی زده باز بچه میارن، دیگه نباید شگفت زده بشیم که در سایر کشورها هم این کارو بکنن. درضمن در بسیاری از همین کشورهای مرفه به دلیل اینکه سطح آگاهی زنان جامعه بالا رفته، آمار بسیاری نشون میده که زنان نسبت به چند دهه گذشته تمایل بسیار کمتری به فرزندآوری دارن. پس برخلاف گفته شما به نظر میرسه هرچی سطح دانش و پیشرفت یک کشور بیشتر بشه، انسانها هم تمایل کمتری به فرزندآوری دارن. نمونه اش کشور فرانسه.
اینم بگم که رفاه یک امر نسبیه که بیشتر مربوط میشه به تولید ناخالص ملی و نبود تورم و امثال این موارد. ماهیت انسان به گونه ای هست که تا جای محدودی ظرفیت خوشی داره و به قول یوال هراری خیلی زود این ظرفیت به سقف میخوره. همین در کشورهای به اصطلاح مرفه شما برید ببینید چقدر انسانهای افسرده و غمگین وجود داره. برای نمونه در بسیاری از کشورهای شمال اروپا آمار خودکشی واقعا بالاست و در نتیجه نباید فریب بخوریم که مردم اونجا دارن تو بهشت زندگی میکنن. زمین هر جا بریم پایانش رنج و مرگه. خوشبخت ترین انسانها هم در پایان خواهند مرد و اتفاقا مرگ و رها کردن زندگی برای اونها بسیار دردناک تر هم خواهد بود.

درباره پاک کردن صورت مسأله هم باید گفت که مسأله چیه؟ مهمترین مسأله ای که نیاز فوری به رسیدگی داره رنجه و با این کار که من پیشنهاد میکنم قطعا رنج کاهش پیدا میکنه و از رنجهای بسیاری پیشگیری میشه. پیشگیری بهتر از درمان است.

درباره بدبین بودن دیدگاه من، بله من بدبینم، چون بد رو بد میبینم و فریب مکانیسمهای مغزی رو نمیخورم. وقتی زندگی پر از رنجه و شما هر گوشه ای رو که نگاه می کنید رنج و فلاکت موج میزنه، نمیتونید خونسرد بشینید و افرادی که واقع بین هستن و از این همه رنج و فلاکت نمیتونن بگذرن رو متهم به بدبینی کنید. بدبینی خودِ خودِ واقع بینی هست. اگه اینو قبول ندارید بر شما حرجی نیست، چون مغز شما نمیخواد بذاره این واقعیت رو قبول کنید. چون این کار برای بقا خطرناکه و بنابراین مغز باید واقعیت رو زیباتر از اونچه هست نشون بده و پرده بر واقعیتهای دردناک زندگی بکشه، چیزی که در علم روانشناسی بهش سوگیری خوشبینانه (Optimism Bias) میگن.

شما اینو میگید و من هم با شما همنظرم. ولی بیایید واقع بین باشیم، آیا این اولویت دولت هاست؟ آیا بودجه نظامی دولتها چندین برابر بودجه محیط زیست و فقرزدایی از سطح جهان نیست؟ همین الان که دارم این متنو مینویسم هزاران کودک طبق آمار سازمان ملل از گرسنگی دارن تلف میشن. در یک چنین جهانی داریم زندگی می کنیم. با عرض پوزش دیدگاه شما بیش از اندازه خوش بینانه ست و دولت ها خودخواه تر از این هستن که اولویت خودشون رو کاستن از رنج انسانها بذارن. دولت ها حتا نمیخوان انتشار گازهای گلخانه ای رو پایین بیارن، چرا؟ به دلیل اینکه سود و نفع زیادی رو از دست میدن. اصلا مگه مهمه که محیط زیست هر روز داره بیش از پیش تخریب میشه؟! اصلا کی به سوء تغذیه میلیونها انسان اهمیت میده؟!

حالا که صحبت از محیط زیست شد، یکی از دلایل منطقی خودداری از تولید نسل همین مسأله بغرنج گرمایش زمین، تغییرات گسترده آب و هوایی، آلودگی هوا، انفجار جمعیت و درنتیجه بحران کمبود منابعه که روز به روز هم داره بدتر میشه.

شما هر چقدر هم از زندگی خوبی برخوردار باشید هیچ تضمینی وجود نداره که فرزند شما هم آینده خوبی در انتظارش باشه. بگذریم که تحمیل زندگی بر دیگران بدون امکان رضایت اونها اساسا از نظر اخلاقی مشکل داره. یک انسان عاقل دست به ریسک نمیزنه، اون هم ریسکی که به زندگی دیگران مربوط میشه. همین ریسک هرچقدر هم اندک برای من کافیه که زندگی رو بر کسی تحمیل نکنم.

درضمن یک استدلال دیگه هم هست که به ریسک رنج رساندن فرزند آینده به دیگران مربوط میشه. از کجا معلوم که فرزند من شخصی مثل ترامپ، پوتین یا هیتلر نشه؟ از کجا معلوم یک انسان خودخواه و به دور از صفات انسانی نشه؟ از کجا معلوم باعث رنج انسانهای دیگه نشه؟ البته من اینجا رنج به محیط زیست و حیوانات رو کنار میزنم! یک انسان در طول زندگی خود هزاران حیوان بیگناه رو برای مصرف گوشت اونها میخوره. روزانه حدود دویست میلیون حیوان بیگناه برای مصرف گوشتشون به طور وحشیانه ای توسط انسانها سلاخی میشن. من نمیدونم با این شرایط دیگه فرزندآوری چه توجیهی داره.

از شما ممنونم که این رو نوشتید. قشنگ خودخواهانه بودن عمل تولید نسل رو نشون میده. چرا باید بچه بیاریم؟ چون اینکار به زندگی ما معنا میده. اونوقت خود بچه چی میشه؟ آیا این یک نگاه ابزاری به فرزند نیست؟ من هرگز برای ارضای خواسته های خودم زندگی رو بر کسی دیگر تحمیل نمیکنم. این کار نهایت خودخواهیه.
معنا رو از جاهای دیگه هم میشه به دست آورد. میلیون ها کودک بی سرپرست در جهان هست که میتونیم چند نفر از اونها رو به فرزندی قبول کنیم. البته ژن خودخواه باز در اینجا نمیذاره کار به درستی پیش بره و انسان بچه خودش رو میخواد. چون فرزندآوری در پایه و اساس چیزی جز همین ادامه ژن خودخواه نیست.

فرزندآوری و تربیت فرزند وقت و هزینه بسیار هنگفتی از انسان میگیره (این هزینه در مادران ممکنه چندین برابر باشه). به جای صرف این همه هزینه جسمی و روحی و مالی، میتونیم در کارهای بشردوستانه مثل گسترش دانش و کاستن از رنج دیگران سرمایه گذاری کنیم. بنابراین راه های فراوان دیگه ای هم برای معنا دهی به زندگی هست.

3 پسندیده

وای پسر چقدر خوب نوشتی…چقدر جمله های طلایی داشتی…
اسکرین گرفتم داشته باشمش:joy::sweat_smile:
همه رو خوندم…
فکر نمیکردم هنوزم انسان هایی مثل شما وجود داشته باشن!!!
واقعا به شما افتخار میکنم…
گویا هر جایی همیشه یه دو قطبی بوجود میاد…
مثل اونایی که میگن خدا نیست یا هست…
یا اونایی که میگن فرزنداوری خوب یا نیست…
خلاصه خوشحالم که بالاخره یه هم قطب پیدا کردم که بهتر از من میتونه استدلال کنه…
سربلند و پیروز باشید:blue_heart::blue_heart::blue_heart:

2 پسندیده

سپاس فراوان از لطف و محبت شما.
خوشحالم که نوشته رو دوست داشتید.
همونطور که میدونید دفاع کردن از اینجور مواضع فلسفی برای شخص هزینه های روحی و روانی زیادی داره که یکیش احساس تنهایی و تعلق نداشتنه…
ولی حالا با متن محبت آمیز و انگیزش بخش شما احساس تنهایی کمتری میکنم و از این بابت از شما بسیار ممنونم. :hibiscus: :hibiscus: :rose: :rose:

2 پسندیده

خواهش میکنم جناب:pray::sunflower:

می‌دونی، تنهایی یه بخش بزرگی از زندگی هر کسی تو جهانه
و گریز ناپذیر. فقط افراد تصمیم میگرند نسبت به اون آگاهی داشته باشند یا انکارش کنند

قطعا کسی که تنهایی رو تجربه کرده
میتونه کاملا این متن رو درک کنه
به قول رودکی که میگه:
با صد هزار مردم تنهایی
بی صد هزار مردم تنهایی

در واقع تنهابودن مهم نیس مهم اینه که احساس تنهایی نکنیم…
چون در واقع همه تنها هستن و سعی دارن با چیزای مختلف، خودشونو خشنود نگه دارن.
که این بنظرم خیلی هم خوبه، البته تا جایی که طرفت ترکت نکنه و اونجاست که ارزو میکردی از اول تنها می موندی…

در این متن هم مشاهده میکنید…:point_down::point_down:

2 پسندیده

وَأَرَحتُ أَولادي فَهُم في نِعمَةِ ال
عَدَمِ الَّتي فَضَلَت نَعيمَ العاجِلِ

وَلَو أَنَّهُم ظَهَروا لَعانوا شِدَّةً
تَرميهُمُ في مُتلِفاتِ هَواجِلِ

فرزندانم را در نعمت عدم که به نعمت دنیا برتری دارد آسوده گذاشتم. اگر آنها به دنیا می آمدند به بدبختی و سختی گرفتار می شدند و هلاک می گردیدند.

(ابوالعلای معرّی، شاعر و اندیشمند پرآوازه عرب)

این دو بیت رو که حدود هزار سال پیش سروده شده اند چقدر دوست دارم! ابوالعلای معرّی از اینجور ابیات فراوان داره، ولی این دو بیت بطور ویژه ای برام عزیزند. در این دو بیت فلسفه آنتی ناتالیسم و بویژه استدلال عدم تقارن (asymmetry) خلاصه شده است.

ابوالعلا در بیت اول با افتخار می گوید که فرزندانم را راحت و آسوده گذاشتم (أَرَحتُ أَولادي)، در نعمت نیستی (في نِعمَةِ العَدَم)، که (الَّتي)، بر نعمت هستی زودگذر فضل و برتری دارد (فَضَلَت نَعيمَ العاجِل).

ولی چرا ابوالعلا به دنیا نیامدن را بر نعمت زندگی در این دنیای زودگذر (عاجِل) برتر می داند؟ دلیل آن علاوه بر رنجهای فراوان زندگی عدم تقارن میان رنج و لذت است که در پست اصلی تاپیک توضیح داده شد.
اینکه ما هیچ وظیفه ای نداریم انسانهای بیشتری را برای تجربه لذتهای احتمالی به دنیا بیاوریم، درحالی که در طرف دیگر معامله با زندگی فردی دیگر قمار می کنیم و اگر آنها زندگی بدی داشته باشند ما مقصر خواهیم بود. حال کدام کار منطقی تر است؟ اینکه مثل ابوالعلا فرزندان آینده خود را با به دنیا نیاوردن راحت و آسوده بگذاریم چرا که در نیستی مسلّما کسی وجود ندارد! و درنتیجه کسی هم خواستار به دنیا آمدن نیست و برخلاف دنیا هیچ رنج و محنتی هم احساس نخواهد شد. یا اینکه فرزندان خود را به زور به هستی بیاوریم بدون اینکه خود آنها بتوانند به این کار رضایتی بدهند؟

امیدوارم منظورم رو تونسته باشم به درستی انتقال بدم. اینم بگم که هدف این نوشته و امثالش به هیچ وجه قضاوت یا سرزنش کردن پدران و مادران نیست و برای تک تک فرزندان ایشان زندگی خوب و خوشی را آرزو میکنم. هدف این نوشته بیشتر برانگیختن اندیشه ورزی است در مسأله ای بسیار مهم به نام فرزندآوری که متأسفانه کمتر درباره آن صحبت میشود.

اجازه بدید این نوشته رو با بیتی دیگر از ابوالعلای معرّی به پایان برسونم:

وَإِذا أَرَدتُم لِلبَنينَ كَرامَةً

فَالحَزمُ أَجمَعُ تَركُهُم في الأَظهُرِ

اگر میخواهید به فرزندان خود ثابت کنید که چقدر آنها را دوست دارید، عقل حکم می کند که آنها را در پشت خود نگه دارید (آنها را به دنیا نیاورید).

3 پسندیده

ادیان در طول تاریخ در خدمت حکومت بودند
یا بهتر بگیم خودشون در واقع نوعی حکومت بشمار می رفته اند، در کنار حکومت رسمی، و هر گاه هم فرصتی می دیده اند حکومت رسمی رو کنار می زده اند و خودشون حاکم بلا منازع می شدند (نمونه خوب اون رو در تاریخ کلیسای کاتولیک می بینیم).
بهر صورت، حاکمیت نیاز به نیروی انسانی داشته، بخصوص که این ادیان خودشون عامل مهمی در تلفات بوده اند ( مثال تلفات اروپا بخاطر مخالفت کلیسا با علوم نوین و محدود نگه داشتن علم پزشکی، یا مثلا مراسم قربانی انسان در آمریکای جنوبی، آزتک ها سالانه ده هزار نفر قربانی خورشید می کردند، چرا که باور داشتند سوخت و انرژی خورشید از زندگی و خون انسان های قربانی تغذیه میشه و بدون اون ممکنه فردا صبح خورشید طلوع نکنه! آخه تو باور اونها خورشید از اول نبود، بعد خورشید لازم شد. کوچکترین فرزند از بین خدا زاده ها خودش رو فدا می کنه و تبدیل به خورشید میشه، اما چون کوچک و ضعیف بود، خورشید هم یه نقطع ضعف داشت. باید مرتبا تغذیه می شد! با چی؟! با عبادت، هدیه به معابد! و صد البته خون و زندگی انسان های دیگه)
حالا این همه بچه و نسل جدید رو از کجا بیاریم؟
خوب، یک جواب خوب ترغیب مردم به بچه آوردن بیشتر است.
حالا باید این بچه آوردن رو به شکل های مختلف توجیه کرد
که البته برای هر دینی توجیه کردن آسونه
از شمن های قبایل بدوی، تا هندو ها و …
بودا و مسیح خودشون زندگی تجردانه انتخاب کردن (بودا بعد از تحول) اما حتی در دین اونها هم به مردم عادی ازدواج و بچه آوردن تجویز می شد
یعنی اینها اگه می تونستن یک دستگاه جوجه کشی برای آدم ها بسازند حتما ساخته بودن
نصف اینها رو هم خودشون به کشتن می دادن :sweat_smile:

1 پسندیده

راستش جهان بینی ها و نگرش ها متفاوته
برخی اتفاقات زندگی من رو به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرد (فکر کنم تقریبا تو زندگی همه آدم ها چند تایی لز این اتفاقات پیدا میشه) یکی اش زلزله بم بود
بعنوان کمک رفته بودیم، اما هیچ کار خاصی نتونستیم بکنیم
کل ایدئولوژی و باورهام ریخت
هیچ کدوم جوابگو نبود
تا مدتی که نمیتونستم بخوابم
اما بعد کم کم ایدئولوژی جدیدی شکل گرفت
و هرچند الان نسبت به ونیا نظر چندان مثبتی ندارم
اما در کل جهان رو خیلی فراتر از دنیای خودمون میدونم و به اون کلیت کاملا خوش بینم
گمان کنم فیلم ماتریکس یک رو دیده باشین
هرچند ایدئولوژی ام با اون تفاوت زیادی داره، اما تو برخی جنبه های اساسی مشترکه
کی میدونه؟ شاید مفهوم مرگ و تولد با اون چیزی که فکر می کردیم خیلی فرق داشته باشه؟ شاید اصلا تولدی در کار نبوده!
نمیدونم
اما اون طوری به ذهن من منطقی تر میاد

1 پسندیده

@farnamjbb

سلام بر شما.
من این نکته رو در صحبتمون یادم رفت که بگم و تازه الان یادم اومد که بودا نسبت به پرسشهای متافیزیکی مثل وجود روح و زندگی پس از مرگ سکوت می کرد و پاسخی قطعی نمی داد و درواقع رویکردی ندانم گرایانه پیش می گرفت. لازم دیدم این نکته رو اینجا بگم. گویا باید میان رویکرد بودا به زندگی و پیروان او تمایز قائل شد. برای نمونه در مکتب ماهایانه بنظر میرسه برخلاف سکوت شخص بودا، بحث در مسائل متافیزیک رواج داره و برخی پژوهشگران شباهتهای زیادی میان آیین فلسفی اوپانیشادها (بویژه با تفسیر شانکارا) و آموزه های این فرقه بودایی قایلند.

2 پسندیده

عالی عالییی عالیییییییییییی:clap::clap::clap::clap::clap::clap::clap::clap:جای هیچ حرفی باقی نزاشتید احسنت:clap::clap::clap:دروددد:clap::clap::clap:

هرگز با فرزند آوری موافق نبودم و نیستم

3 پسندیده

بسیار ممنونم از لطف و محبت شما. :rose: :rose: :hibiscus: :hibiscus:

3 پسندیده

لزومی ندارد در این باره بحث کنیم که آیا میزان شر در جهان بیشتر است یا میزان خیر، زیرا صرف وجود شر تکلیف را مشخص می کند. شر هرگز به واسطه خیری که همراه با آن است یا در پی آن می آید پاک نمی شود و در نتیجه هرگز خنثی نمی شود: هزار خوشی جبران یک الم نمی کند، زیرا خوشحالی و لذت هزاران نفر هرگز دلتنگی و عذاب مرگ یک نفر را از بین نمی برد. و خوشحالی فعلی من رنج های قبلی ام را جبران نمی کند.

(آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی)

3 پسندیده

شما لطف دارید
ممنونم :pray:t4::herb:

1 پسندیده